واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: گروه هنر / سعید محبی - پرداختن به زندگی شخصیتهای معاصر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و...یکی از منابع مهم اقتباس برای تئاتر معاصر است، ...اما تئاتر امروز، نمایش جنبه های شخصیتی این افراد را در دستور کار خود قرار نداده است. حافظه تاریخی هنر نمایش مهمترین حرکت در این زمینه را روایت زندگی شهید مدرس با بازی درخشان مرحوم خسرو شکیبایی در سالهای دور ثبت کرده است که به هیچ وجه در خور شخصیت وی نبود. بعد از آن هم این شعله به همان فوریتی که روشن شد، به خاموشی گرایید و گرمای خود را از دست داد. دلایل این موضوع که چرا نزدیک شدن به شخصیتهای معاصر سخت و در عین حال مشکل است، بحثی است که در حوصله این نوشتار نمی گنجد و باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت. روایت زندگی شخصیت های معاصر بدون اخذ زاویه دید مناسب و همچنین نپرداختن به ظرافتهای شخصیتی فرد مورد نظر، نمی تواند به اثری ماندگار تبدیل شود. برای همین در هنگام اقتباس از زندگی شخصیتهای مهم، باید علاوه بر مستندسازی زندگی روزمره آنان، زاویه دید و محوریت روایت را نیز معلوم و مشخص کرد. تکه های سنگین سرب، زندگی شهید مصطفی چمران را دستمایه خود قرار می دهد و از دیدگاهی نو به بازسازی شخصیت او می نگرد. چمران، فرمانده ای است که زندگی پر فراز و نشیب و سختی را پشت سر گذاشته است. چمران، فرماندهی بود که جنگ را نه با قدرت فکر و مهارت جنگندگی، بلکه با احساس خود پیش برد.او چریک جنگهای نامنظم نبود،شاعر جنگهای نامنظم بود. شاعری که در بحبوحه جنگ برای زنی که دوست داشت،روسری قرمز با گلهای درشت هدیه می آورد. چمران احساس و انسانیت را پاس می داشت، هرچند وسط جنگ و خونریزی باشد.دیدگاه انسانی او به جنگ موجب شده شخصیت استثنایی پیدا کند که کمتر در تاریخ مشابه دارد. عارفی که جنگ را تفسیر می کند تکه های سنگین سرب یک زندگینامه در باره شهید چمران است. نمایش به زوایای جدید شخصیت چمران نظر دارد و برای باز شناسایی آن به بخشی از زندگی او در خارج از کشور می پردازد. نمایش، تماشاگر خود را به بطن زندگی فردی می برد که به جای دستور آتش،شعر زندگی می سروده و جنگ و ویرانی را به سخره گرفته است. او از جنگ ناراضی است، اما فرق او اینجاست که در اوج جنگ که به جز مرگ تحفه ای ندارد،افکار انسانی خود را دنبال می کند.اگر چه مرگ برای همه جز بدبختی و گرفتاری چیزی به همراه ندارد، برای چمران شعری است که پلشتی ها را نمایان می کند. نمایش از زاویه جدیدی به زندگی چمران می پردازد، زاویه ای که در زندگی وی مهجور مانده است. داستان از زبان دختری که به چمران علاقه مند است و در قالب نامه به یکی از فرزندان چمران روایت می شود. احساس و علاقه وی به چمران که البته متقابل هم هست،موتور محرک نمایش است. چمران، عارفی است که جنگ را تفسیر می کند. زندگی در بطن جنگ را شرح می دهد و با تصاویر بدیع آن را معنایی دوباره می بخشد. چمران نمایش در شکل و شمایل یک قدیس ظاهر نمی شود. او انسانی است با تمام مشخصات فردی و انسانی. او آدمی است که قلب دارد و احساس و به زندگی از دریچه انسانی نگاه می کند. از عملکرد پیچیده بمبهای شیمیایی بر روی بدن انسان، از بشریت انتقاد می کند و در کنارش از پرواز پروانه کوچکی که در هوا پرواز می کند، لذت می برد. شناختی که معمولاً بیشتر تماشاگران از شهید چمران دارند،فرمانده مقتدر نظامی است که بیشترین مهارتش در جنگیدن است.فرماندهی که معروف به طراحی و اجرای جنگهای نامنظم است. جنگهایی که قدرتمندترین ارتشهای جهان هم تاب مقاومت در برابرشان را ندارند. چنین پیش زمینه ای درباره چمران، اجرا را با واکنش از پیش تعیین شده تماشاگران مواجه می کند. او با پیشداوری وارد سالن می شود و توقع دارد چمران را همان طور که در ذهن دارد، بر روی صحنه ببیند، اما بر عکس تصور همگانی، در نمایش تکه های سنگین سرب،چمران هر چند لباس نظامی بر تن دارد و در هیبت یک نظامی تمام عیار خود نمایی می کند، چریک جنگجویی به شمار نمی آید. او بر عکس،فردی صلح طلب است که به تفسیر زندگی نشسته است.او نقاشی است که با کشیدن شمع در یکی از تابلو های نقاشی خود، دیگران را شیفته خود کرده است. چمران جمع ضدین است.شاعری عارف مسلک در لباس نظامی.چمران تفسیر این جمله است:در دنیایی که همگان از دریچه معامله گری به جامعه انسانی می نگرند،می توان روزنه ای برای ابراز احساسات و بروز عاطفه پیدا کرد. شباهت مصطفی و سهراب شخصیت شهید چمران در اجرای نمایش تکه های سنگین سرب که پیام دهکردی نقش آن را بازی می کند،فیلسوفی است که در بطن هر پدیده به دنبال قدرت خدا می گردد.او در تمام لحظه های نمایش، متفکر به نظر می رسد. هیچ کجا، حتی جایی که عصبانی می شود، داد و فریاد به راه نمی اندازد، زیرا شخصیت عمیق او به وی اجازه چنین کاری را نمی دهد. در مواجهه با اتفاقات روزگار، شیون و فغان به راه نمی اندازد. عشق دختر نمایش با آن لهجه عربی-فارسی اش، گل درشت نیست، چرا که دختر هم مانند چمران به عمق زندگی نظر دارد و نه سطح آن.این بینش زمینه در حرفه او دارد که خبرنگاری است؛ همان چیزی که چمران به آن اشاره می کند و از همین نقطه نظر وارد بده بستانهای عاطفی با وی می شود. نمایش با پرهیز از انعکاس شخصیت نظامی چمران ما را با انسانی آشنا می کند که در تمام لحظه های زندگی خود به کشتن پرنده ای کوچک هم راضی نمی شود و این بر گرفته از روح شاعرانه اوست. او هم مانند سهراب سپهری، عاشق زندگی است و تمام وجود خود را وقف معنا بخشیدن به آن کرده است. تشابه دو داستان از این دو،روح شاعرانگی را در شخصیت چمران مشخص می کند. سهراب سپهری در عنفوان جوانی، هنگامی که در اداره کشاورزی مشغول کار بود و به مأموریت سمپاشی ملخهایی رفته بود که دشتهای کاشان را در بر گرفته بودند، با نوک پا طوری در میان آنان راه می رفت که مبادا دانه ای از آنها را از بین ببرد. چمران هم در وسط معرکه جنگ که آتش توپخانه دشمن شدیدترین حملات خود را بر روی وی و همرزمانش ریخته بود،به ناگاه به سمت پرنده بال شکسته ای می رود و بال او را با حوصله مداوا می کند و سپس ادامه می دهد. تکه های سنگین سرب در ستایش چنین شخصیتی است.
شنبه ، ۱۱مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]