تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويد بيهوده گويى مى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816662786




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهيدي كه با بستني درس ايمان و شهادت مي‌داد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شهيدي كه با بستني درس ايمان و شهادت مي‌داد
تنها نشاني‌ام از «شهيد جعفري» تصوير كليشه‌اي او روي ديوار يك خانه قديمي در منطقه 17 تهران بود.
نویسنده : عليرضا محمدي 


اين خانه كلنگي در ميان دو خانه نوساز ديگر توسري مي‌خورد و از قرار به خاطر كمي متراژ، براي آپارتمان‌سازي به صرفه نيست. آقاي مهدوي، صاحب اين خانه كه مي‌گفت اگر پولي دستش بيايد، معطل نمي‌ماند و سروسامانش مي‌دهد. يكبار كه از مقابل خانه مهدوي مي‌گذشتم به شكل اتفاقي چشمم به تصوير كليشه‌اي شهيد روي ديوار خانه‌اش افتاد. زير تصوير نام «شهيد جعفري» به زحمت خوانده مي‌شد و اسم كوچكش كه كاملاً پاك شده بود. چون از قبل با آقاي مهدوي سلام و عليكي داشتم، سعي كردم از او اطلاعاتي در خصوص اين شهيد بگيرم. اما چيزي يادش نبود. او خانه را با همين تصوير كليشه‌اي روي ديوارش خريده بود و ظاهراً برايش موضوعيت هم نداشته در موردش تحقيق كند. كنجكاوي خبرنگاري باعث شد تا تلفن صاحبخانه قبلي را بگيرم. از بخت خوش همشهري مهدوي بود و شماره‌اش را داشت. روز بعد با حسيني، صاحب قبلي خانه تماس گرفتم. هر چه نشاني شهيد و تصويرش را دادم، يادش نيامد. همسرش گوشي را گرفت و گفت سال‌هاي جنگ يك روز كه از خواب بيدار شدند ديدند اين تصوير روي ديوار خانه‌شان كليشه شده و چون عكس يك شهيد بوده، پاكش نكردند. از خانواده حسيني كه نااميد شدم، به بهانه خريد سراغ بقال محله رفتم. پاي حرف را كه باز كردم، دو، سه تا از قديمي‌هاي خوش‌صحبت محله هم به جمع ما اضافه شدند و به يك چشم برهم زدن تعدادمان به هفت الي هشت نفر رسيد. هر كسي از راه مي‌رسيد كنجكاو مي‌شد و لحظاتي مي‌ايستاد. اما اين تجمع محلي سود چنداني نداشت. چند تا از پيرمردهاي بازنشسته همراه من تا دم خانه آقاي مهدوي آمدند و تصوير را مهندسي كردند! با عينك و بي‌عينك حسابي وراندازش كردند. اما كسي يادش نمي‌آمد. پنج‌شنبه بود و روز تعطيلم داشت بدون نتيجه خاصي سپري مي‌شد. تصميم گرفتم به خانه ‌برگردم. در اين زمان پيرمردها رفته بودند و كسي در كوچه ديده نمي‌شد. آقايي حدوداً هم سن و سال خودم از در خانه‌اي خارج شد. تيري در تاريكي انداختم و از او پرسيدم: ببخشيد اين شهيد را مي‌شناسيد؟ بي‌معطلي گفت: «بله شهيد داوود جعفري است. يك زماني خانواده‌اش دو كوچه آن طرف‌تر زندگي مي‌كردند.» تعجب كردم اين جوان چطور شهيدي را كه پيرمردهاي محله هم نمي‌شناختند، به ياد داشت. او كه مهدي نام داشت گفت: بچه كه بوديم، شايد 32 سال پيش، داوود جعفري بچه‌هاي كوچك محله را جمع مي‌كرد و برايشان از شهدا حرف مي‌زد. البته نه خشك و خالي كه برايمان يك بستني مي‌خريد. آن زمان يك بستني ليواني مجاني براي بچه‌ جنوب شهري حكم دنيايي را داشت! ما به طمع بستي پاي حرفش مي‌نشستيم و او هم از امام و شهدا مي‌گفت. حرف‌هايش روي خيلي از بچه‌ها تأثير گذاشت. بعدها كه بزرگ‌تر شديم چند تايي از ما به بسيج رفتيم و شايد نماز خواندنمان را مديون شهيد جعفري هستيم. به گفته مهدي، خانواده شهيد جعفري شمالي بودند و خيلي با اهالي اين محله كه اغلب آذري‌زبان هستند حشر و نشر نداشتند. تنها دو، سه سالي هم در آن محله سكونت داشتند و بعد از شهادت داوود بي‌خبر از آنجا رفته بودند. اينطور است كه خيلي از قديمي‌ها او را نمي‌شناختند. اما قلب مهدي و ساير بچه‌محل‌هاي هم سن و سالش هنوز به گرماي مهر يك شهيد منور بود. شهيدي كه درس عشقش همچنان در ياد امثال مهدي‌هاست و شايد آنها نيز آموخته‌هاي‌شان را به فرزندان خود بياموزند. راست است كه مي‌گويند شهيد زنده ‌است. تا نامش است تا يادش است، او هنوز هم هست. اگرچه تصوير كليشه‌اي‌اش را كسي نشناسد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن