تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827963096




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هانی هرچقدر بدوی، دیگر به "هادی" نمی‌رسی


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴ - ۰۱:۰۱




1443792473394_814422044_37004_3234924157247697194.jpg

مو بر تنمان سیخ می‌شود وقتی ضجه‌های همسرت در آزادی می‌پیچد و بعد از مرگت برایت کری می‌خواند، کری می‌خواند و فریاد می‌زند که برنده این بازی بوده است. "دیدی هادی، دیدی که بالاخره به ورزشگاه آمدم، به یاد داری که می‌گفتی نمی‌توانم به استادیوم بیایم؟ دیدی آمدم! می‌بینی که آمدم و در زمین چمن آزادی دست در دست فرزندانت می دوم؟"... همسرت آنقدر دوید تا زانوهایش سست شد و به زمین خورد، این بار اما تکیه گاهی برای برخاستن نداشت، نفسش بالا نمی‌آمد و نایی برای بی تو ادامه دادن نبود، به زمین خورد اما زبان گشود تا همگان بفهمند روزی در گوشه خانه‌تان چه بر شما گذشته است که با مرور این خاطرات روزی هزار بار خواهند مرد و زنده خواهند شد. دستان "هانی" و "هانا" را گرفته بود و مجنون وار روی چمن آزادی می‌دوید، جا پای کفش‌هایت می‌گذاشت و گویی مسیرت را بو می‌کشید، اشک می‌ریخت و ناله می‌کرد، پای رفتن نداشت اما نبودن‌هایت را به درستی به آغوش می‌کشید، جسمت با آنها نبود اما شک نداریم که دستان بانو و فرزندانت را سخت فشرده بودی تا گم نشوند، تو بهتر از هرکسی می‌دانستی که آنها اولین بار است که مهمان "آزادی"اند، آزادی که برایشان به جهنم تبدیل کرده بودی. هانای دوساله‌ات وقتی با روبان مشکی عکس پدرش بازی می‌کند، تمام هیبت مرگ از آمدن بر بالینت در نیمه‌های شب شرم می‌کند، تابوتت که روی دست‌ها در آزادی جابه جا می‌شد، چشمان فرشته مرگ را می‌بندد تا از انتخاب ناروایش خجالت بکشد، ناله‌های همسرت که می‌پیچید غم‌های دنیا به احترام ماتم تو در مقابلش سکوت می‌کند. مرگت اگر حق بود چه حکمتی داشت مصادف شدندش با عید، که اینگونه میلیون‌ها نفر برایت غمباد کنند، این همه سال، این همه روز، این همه زمان... تو کدام گوشه را بر دنیا تنگ کرده بودی که ماندنت را تاب نیاورد. از اشک‌های جادوگر تا تنهایی بنگر در خیل آن جمعیت سی هزار نفری در روز وداعت می‌توان فهمید که چقدر برای یارانت عزیز بودی، از تجمعی که عیدشان را برای تشیییع پیکرت به سوگ نشستند و از زنی که زین پس باید سنگینی نامت را به دوش بکشد. به سادگی می‌توان فهمید که چقدر دوست داشتنی بودی و چه آرام، همچون سکوت چند ساله‌ات در حواشی بی بدیل فوتبال، به هیچ انگاشتی جهانی را که هر روز مردمانش بی‌رحمانه‌تر از قبل به آن چنگ می‌زنند. پسرک محجوب و سر به زیر، نه اینکه هم اکنون نیستی و ما بت بسازیم از پیکره‌ات، خیر! اما ای کاش اینگونه مظلومانه در خواب، تن به تسلیم شدنی ابدی نمی‌دادی. مرگ تو با هر بازی پرسپولیس زنده می‌شود، تلخی می‌آفریند و زجر می‌دهد. جای خالی خنده‌هایت، سخت کوشی‌هایت، متانت و صبوری و آرامشت با هربار بردن نام پرسپولیس احساسات میلیون‌ها نفر را به آتش می‌کشد و جمله‌ای که هرگز حقیقت نخواهد داشت، بازگشت توست. دویدن‌های ناتمام تو و پسرانه‌های هانی ماند برای مرور خاطرات، نازکشیدن‌هایی که از هانا دریغ خواهی کرد، شانه‌هایی مردانه برای همسری که دلگرم بود و خوشحال به بودنت. مردمی که راضی بودند به کاپیتانی محجوب، دستان پینه بسته پدری که خشنود بود به نوازش صورتت، خطه‌ای که نامت را فریاد می‌زدند. به خواب بیا، به خوابِ هانی، به خیالات هانا، به رویاهای همسرت و خاطرات پدرت... آنها انتظارت را خواهند کشید، همانگونه که تو در تنهایی محض منتظرشان خواهی ماند. سکوت گورستان برای تو تنمان را می‌لرزاند، به اغما فرو می‌رویم و اندیشه‌ای تلخ سراسر وجودمان را فرا می‌گیرد، گویی همهمه سی هزار هوادار در خلا حبس شده و این تنها صدای هانی و هاناست که تابوتت را از تهران به بابل بدرقه می‌کند، نگاهی ملتمسانه از پروردگار برای بازگشت پدری جوان. نیما علیپور، خبرنگار ایسنا انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن