تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816539397
یک داستان بسیارعجيب
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: m2_lul16th September 2008, 03:15 AMاتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟» رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ماشین همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد. راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود، شنید. صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی» این بار مرد گفت «بسیار خوب، بسیار خوب، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن آن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم، من حاضرم. بگویید چگونه می توانم راهب بشوم؟» راهبان پاسخ دادند «تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همین طور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.» مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد. مرد گفت:«من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم. تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد» راهبان پاسخ دادند: «تبریک (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) می گوییم. پاسخ های تو کاملا صحیح است. اکنون تو یک راهب هستی. ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.» رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت: «صدا از پشت آن در بود» مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود. مرد گفت: «ممکن است کلید این در را به من بدهید؟» راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد. پشت در چوبی یک در سنگی بود. مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند. راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد. پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت. و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز، نقره، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت. در نهایت رئیس راهب ها گفت: «این کلید آخرین در است». مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود. . . . . . . . اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید، چون شما راهب نیستید! . . . . . . . لطفا به من فحش ندید! خودمم دارم دنبال اون احمقی که اینو برای من فرستاده می گردم تا حقشو کف دستش بگذارم. لطفا این آدرس این صفحه رو به هر کسی که می شناسین بفرستین شاید اون احمق رو بتونیم پیدا کنیم! Ariaeeb16th September 2008, 09:01 AMاتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟» رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ماشین همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد. راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود، شنید. صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی» این بار مرد گفت «بسیار خوب، بسیار خوب، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن آن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم، من حاضرم. بگویید چگونه می توانم راهب بشوم؟» راهبان پاسخ دادند «تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همین طور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.» مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد. مرد گفت:«من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم. تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد» راهبان پاسخ دادند: «تبریک (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) می گوییم. پاسخ های تو کاملا صحیح است. اکنون تو یک راهب هستی. ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.» رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت: «صدا از پشت آن در بود» مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود. مرد گفت: «ممکن است کلید این در را به من بدهید؟» راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد. پشت در چوبی یک در سنگی بود. مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند. راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد. پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت. و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز، نقره، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت. در نهایت رئیس راهب ها گفت: «این کلید آخرین در است». مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود. . . . . . . . اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید، چون شما راهب نیستید! . . . . . . . لطفا به من فحش ندید! خودمم دارم دنبال اون احمقی که اینو برای من فرستاده می گردم تا حقشو کف دستش بگذارم. لطفا این آدرس این صفحه رو به هر کسی که می شناسین بفرستین شاید اون احمق رو بتونیم پیدا کنیم! پشت در آخر قلب خودش بود shabnam_ro5th November 2009, 04:47 PMبا مزه بود اميدوارم كه پيداش كني تو ميتوني:)) mahak258th November 2009, 09:53 AMخیلی جالب بود.ولی خوبیش اینه که ما فقط چند دقیقه وقت گذاشتیم نه یک عمر! naeemeh12322nd February 2010, 07:47 PMخیلی خوب بود همه را گذاشتی سر کار . حالا اگر من بخوام بدونم پشت اون دره چی بوده نمی شه راهب بشم . فقط من حوصله کارهای بیخود را برای راهب شدن ندارم . arefkarimzadeh29th June 2010, 12:24 AMعالی بود من که خودم مجذوبش شده بودم mahtabi13th October 2010, 10:42 AMدو پست حاوی شکلک حذف شد. لطفا از ارسال پست بدون مطلب خودداری کنید. با تشکر فریبا سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 554]
صفحات پیشنهادی
یک داستان بسیارعجيب
یک داستان بسیارعجيب-m2_lul16th September 2008, 03:15 AMاتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و ...
یک داستان بسیارعجيب-m2_lul16th September 2008, 03:15 AMاتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و ...
یک داستان بسیارعجيب
12 سپتامبر 2011 ndash; یک داستان بسیارعجيب-اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: ...
12 سپتامبر 2011 ndash; یک داستان بسیارعجيب-اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: ...
داستان بسیار عجیب (حتما بخونید)
3 ژانويه 2007 ndash; داستان بسیار عجیب (حتما بخونید)-اتومبیل مردی که به تنهایی سفر ... چون تو یک راهب نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
3 ژانويه 2007 ndash; داستان بسیار عجیب (حتما بخونید)-اتومبیل مردی که به تنهایی سفر ... چون تو یک راهب نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
پسری بسیار عجیب که شبیه یک گرگ شد!! + عکس
پسری بسیار عجیب که شبیه یک گرگ شد! ... اما داستان کشف او نیز بسیار جالب است، چند شکارچی در جنگلهای «بلندشهر» از دیدن پسری که روی چهار دست و پا دویده و ...
پسری بسیار عجیب که شبیه یک گرگ شد! ... اما داستان کشف او نیز بسیار جالب است، چند شکارچی در جنگلهای «بلندشهر» از دیدن پسری که روی چهار دست و پا دویده و ...
چهره بسیار عجیب و باور نکردنی زن 30 ساله +عکس
چهره بسیار عجیب و باور نکردنی زن 30 ساله +عکس-داستان زندگی بنجامین باتن به ... اما همانطور که در تصویر مشاهده می کنید هنوز اندامش شبیه به یک کودک 9 ماهه است.
چهره بسیار عجیب و باور نکردنی زن 30 ساله +عکس-داستان زندگی بنجامین باتن به ... اما همانطور که در تصویر مشاهده می کنید هنوز اندامش شبیه به یک کودک 9 ماهه است.
Fun. عکس: یک کار بسیار عجیب و غریب برای جلب توجه
عکس: یک کار بسیار عجیب و غریب برای جلب توجه-به گزارش آخرین نیوز ،هند بعنوان سرزمین انسانهای عجیب با رفتارهای خارق العاده همواره مطرح بوده و است . فشار شدید ...
عکس: یک کار بسیار عجیب و غریب برای جلب توجه-به گزارش آخرین نیوز ،هند بعنوان سرزمین انسانهای عجیب با رفتارهای خارق العاده همواره مطرح بوده و است . فشار شدید ...
یک تست عجیب و جالب | دانلود کتاب
یک تست عجیب و جالب نام کتاب : یک تست عجیب و جالب نویسنده : ناشناس حجم کتاب ... داستان بسیار عجیب (حتما بخونید)-اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در ...
یک تست عجیب و جالب نام کتاب : یک تست عجیب و جالب نویسنده : ناشناس حجم کتاب ... داستان بسیار عجیب (حتما بخونید)-اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در ...
عکس: یک کار بسیار عجیب و غریب برای جلب توجه
عکس: یک کار بسیار عجیب و غریب برای جلب توجه-به گزارش آخرین نیوز ،هند بعنوان سرزمین انسانهای عجیب با رفتارهای خارق العاده همواره مطرح بوده و است . فشار شدید ...
عکس: یک کار بسیار عجیب و غریب برای جلب توجه-به گزارش آخرین نیوز ،هند بعنوان سرزمین انسانهای عجیب با رفتارهای خارق العاده همواره مطرح بوده و است . فشار شدید ...
جسد بسیار عجیب یک دختربچه در سرزمین مردگان ایتالیا!!+عکس
جسد بسیار عجیب یک دختربچه در سرزمین مردگان ایتالیا!!+عکس-ثروتمندان پالرمو ( بخشی از سیسیلی )، نزدیکان خود را بین سالهای 1599 میلادی تا 1920 میلادی ...
جسد بسیار عجیب یک دختربچه در سرزمین مردگان ایتالیا!!+عکس-ثروتمندان پالرمو ( بخشی از سیسیلی )، نزدیکان خود را بین سالهای 1599 میلادی تا 1920 میلادی ...
سرنوشت خواندنی و بسیار عجیب زیباترین دختر جهان
سرنوشت خواندنی و بسیار عجیب زیباترین دختر جهان-در دنیا عده زیادی وجود دارند که ... داستان زنی است که در نیمههای شب با ناله و شیون گریه کرده و دائم فرزندانش را صدا ... ماریا درمانده و مستاصل، با حس کینهای عمیق به دهکده بازگشت و در یک حمله جنون ...
سرنوشت خواندنی و بسیار عجیب زیباترین دختر جهان-در دنیا عده زیادی وجود دارند که ... داستان زنی است که در نیمههای شب با ناله و شیون گریه کرده و دائم فرزندانش را صدا ... ماریا درمانده و مستاصل، با حس کینهای عمیق به دهکده بازگشت و در یک حمله جنون ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها