تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق‌ترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819606760




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عقل جمعی؛ بهترین مرجع تشخیص منافع ملی


واضح آرشیو وب فارسی:9 صبح: سیاسی > سایر حوزه ها - بر اساس اینکه امنیت چگونه تعریف شود ممکن است کسی بگوید امنیت ملی تقویت شده و دیگری هم پاسخ دهد امنیت ملی تضعیف شده است. بنابراین مفهوم امنیت ملی هم ابهام دارد و چندان عینی نیست.به گزارش سایت خبری تحلیلی 9 صبح به نقل از اعتماد، اگر بخواهیم به پیدایش مفهومی به نام منافع ملی بیندیشیم، ناگزیر به پیمان وستفالی می رسیم. پیمان وستفالی که نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و بین الملل جهان به شمار می رود بعد از پایان جنگ های ٣٠ ساله مذهبی در اروپا (١٦٤٨- ١٦١٨) میان کشورهای اروپایی در ۱۶۴۸ منعقد شد. با پیمان وستفالی بود که واحدهایی به نام « دولت- ملت» شکل گرفت و با شکل گیری این واحدها مفهومی به نام منافع ملی هم کم کم پا به عرصه ادبیات سیاسی گذاشت.  این مفهوم در قرن هجدهم بروز بیشتری یافت و در قرن نوزدهم تحت تاثیر جنگ های ناپلئونی عینیت بیشتری را شاهد بود. در دهه های اولیه قرن بیستم نیز با گسترش ادبیات مرتبط با این امر تلاش زیادی برای تمایز بین منافع عمومی که به سیاست های داخلی دولت ها اشاره دارد با منافع ملی که راهنمای آنها در روابط خارجی شان است، صورت گرفت.  مفهوم منافع ملی در سیاست خارجی کشورها در دوران پس از جنگ جهانی دوم و تحت تاثیر آموزه های مکتب واقع گرایی مورد توجه شدید واقع شد. اما تنها واقع گرایی نبود که به تبیین و چیستی منافع ملی پرداخت. لیبرال ها، سازه انگارها و حتی پارادایم های خارج از جریان اصلی هم تعاریف خودشان را از منافع ملی ارایه دادند. پیچیدگی های مفهوم منافع ملی را با سید جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی به بحث گذاشتیم. وی تالیفات بسیاری در رابطه با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دارد و در چند سال اخیر روی نظریه اسلامی روابط بین الملل مشغول پژوهش است. معاون سیاسی- حقوقی مرکز پژوهش های مجلس معتقد است که وحدت بیشتری بین ملت و دولت حاکم باشد و نگاه مان این باشد که دولت بخشی از خودمان است، حاضریم از منافع فردی به نفع منافع ملی بگذریم.  تعریف مفاهیم در علوم انسانی همواره از مناقشه برانگیز ترین و پیچیده ترین امور بوده است. مفهوم «منافع ملی» هم از این قاعده مستثنی نیست. به نظر می رسد در ابتدا از پیچیدگی های این تعریف و همچنین تعریف خود از منافع ملی صحبت بفرمایید. همان طور که فرمودید یکی از مهم ترین ویژگی های علوم انسانی و به تبع آن روابط بین الملل این است که تعاریف شفاف و متفق علیه در مورد مفاهیم مورد استفاده در آن وجود ندارد یا خیلی کم است. از این رو، در مورد منافع ملی هم تعاریف متفاوتی وجود دارد. از ویژگی های تعریف منافع ملی همین روشن نبودن و دارای ابهام بودن است و اساسا این واژه بیشتر مفهومی با بار ارزشی است. یکی از تعاریفی که می توان در مورد منافع ملی ارایه داد و به شکل بهتری هم تبیین کننده است، بدین شرح است که منافع ملی عبارت است از بالاترین اهداف و عالی ترین ارزش ها و مهم ترین و حیاتی ترین نیازهای ادراکی یک ملت و کشور که در عرصه سیاست خارجی تعقیب می شود. بنابراین بر اساس این تعریف رایج، منافع ملی بالاترین آماج و اهداف و انگیزه ها، عالی ترین ارزش ها و حیاتی ترین نیازهایی است که یک ملت ادراک و در رابطه با دیگران تعقیب می کند. بعضی بر این باورند که منافع ملی آن دسته از ارزش ها و اهداف ملی را که قابل تحقق هستند شامل می شود. برخی دیگر آن را دربرگیرنده همه ارزش ها و اهداف ملی می دانند. در تعریف منافع ملی نوعی مرزبندی هم وجود دارد یعنی ارزش ها، نیازها و اهدافی که یک ملت برای خود قایل است، لزوما برای ملت های دیگر ممکن است این گونه نباشد. علاوه بر اختلاف در تعریف منافع ملی، در نوع ارزش ها و نیازها هم اختلاف نظر وجود دارد. البته در مورد ارزش هایی که اکثریت قایل به آن هستند، می توان صحبت کرد و آن را به عنوان منافع ملی مطرح ساخت. در این مورد هم اجماع نظری وجود ندارد. عده ای هم این ارزش ها را جهانشمول دانسته و به همه کشورها تسری می دهند. منظور این است که نظریه های مختلفی وجود دارد؛ عده ای گفته اند می توان منافع ملی تعریف شونده بر اساس ارزش های ملی را در سه دسته تقسیم بندی کرد: اول بقای فیزیکی، به این معنا که یک ملت و کشور به لحاظ فیزیکی بتواند ادامه حیات بدهد. برای یک انسان هم بالاترین ارزش حفظ جان است. بنابراین حفظ بقای کشور جزو منافع و ارزش های اساسی یک ملت و کشور است که شامل حفظ سرزمین، حاکمیت ملی، حیات و سلامتی مردم و... است. دسته دوم آزادی عمل و خودمختاری ملت و کشور است که به بیان دیگر حاکمیت ملی و استقلال ملی است که جزو ارزش های کشورهاست و منافع ملی نامیده می شوند. حاکمیت هم دو بعد داخلی و خارجی دارد. بعد داخلی حاکمیت این است که یک ملت آزادی عمل داشته باشد که به هر نوعی که می خواهد انتخاب کند و دولت هم در قلمرو خود آزادانه اعمال اقتدار کند. در بعد خارجی هم استقلال مطرح است یعنی یک دولت از چنان آزادی عملی برخوردار باشد که منافع و ارزش های خود را در بیرون از کشور پیگیری کند و خودش تصمیم بگیرد که چه منافع و ارزش هایی دارد. دسته سوم هم رفاه اقتصادی است. به این معنا که توسعه اقتصادی، رفاه اقتصادی، منافع اقتصادی، معیشت بهینه و... از جمله ارزش هایی است که در منافع ملی قرار می گیرد. اگر مجموع این سه دسته از ارزش ها را در کنار یکدیگر در نظر بگیریم، معمولا می گویند، منافع ملی شامل این ارزش هاست: امنیت ملی، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی، استقلال، وحدت ملی، بقای نظام سیاسی، رفاه و توسعه اقتصادی. علاوه بر اینها وجود یک نظم بین المللی که بتوان در چارچوب آن منافع را با کمترین هزینه تامین کرد هم از الزامات است. به متون هم که مراجعه کنیم، تقریبا همین موارد به عنوان مهم ترین منافع و ارزش هایی است که در چارچوب منافع ملی قرار می گیرند. اینها از جمله ارزش هایی است که می تواند در مورد کشورها یکسان باشد. البته اولویت ها فرق دارد. عده ای هم تلاش داشته اند که منافع ملی را به عنوان مساله ای عینی طرح کنند و آن را به کشور یا جامع خاصی محدود نکنند. از جمله در نظریه های واقع گرا، به گونه ای که واقع گرایان کلاسیک مانند مورگنتا اعتقاد دارند که منافع ملی بر حسب قدرت ملی تعریف می شود. یعنی ملموس و عینی است و عبارت است از عناصری که قدرت ملی را تامین و تقویت می کند و افزایش می دهد. نئورئالیست ها منافع ملی را بر حسب امنیت ملی تعریف می کنند و بالاترین ارزش را برای هر کشوری امنیت آن کشور می دانند. این در حالی است که اینها قدرت را هم ابزاری می دانند که در خدمت تامین امنیت قرار می گیرد. اینها عینی گرایان هستند. بنابراین منافع ملی آن چیزی است که قدرت کشور را افزایش می دهد یا امنیت را. اما همین مساله هم ابهام دارد. در این صورت قدرت به چه معناست؟ در ادبیات روابط بین الملل در مورد قدرت اختلاف نظر وجود دارد. اگر هم قدرت را تعریف کنیم، مصداق آن را چگونه می توان تعیین کرد؟ چگونه می توان تشخیص داد که سیاست یا اقدامی قدرت ملی را افزایش داده یا نداده است؟ منظور از امنیت چیست؟ البته منظور اینها بیشتر مولفه های نظامی است. یعنی تهدیدات نظامی علیه کشور وجود نداشته باشد. اما این پرسش طرح می شود که اگر امروزه تهدیدات نظامی علیه کشوری وجود نداشته باشد، امنیت برقرار است یا امنیت ابعاد مختلفی مثل اقتصادی و سیاسی و زیست محیطی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی دارد؟ بنابراین امنیت ملی هم پنج بعد دارد. این طور نیست که اگر فقط تهدید نظامی وجود نداشته باشد، ملتی در امنیت است. آیا همه تهدیدات برونزاد است یا آسیب پذیری های داخلی هم می تواند امنیت را به خطر بیندازد. بنابراین امنیت چندان عینی نیست. بنابراین می توان نتیجه گرفت که منافع ملی ارزش محور است و به نوعی ویژگی ارزشی دارد. به این معنا که ارزش ها هم در تعریف منافع ملی دخیل است و هم در ارزیابی ها. در هر جای دنیا اگر از هر شهروندی پرسیده شود که منافع ملی چیست، پاسخ او به موضع ارزشی که اتخاذ می کند بستگی خواهد داشت. مثلا در امریکا از دموکرات ها پرسیده شود «برجام» در راستای منافع ملی امریکاست یا نه، احتمالا پاسخ مثبت خواهد داد اما ممکن است یک جمهوریخواه پاسخ منفی دهد. هر دو گروه هم اعتقاد دارند با توجه به منافع ملی امریکاپاسخ داده اند. در ایران هم اگر از دو نفر پرسیده شود پاسخ های متفاوتی دریافت خواهید کرد. بر اساس اینکه امنیت چگونه تعریف شود ممکن است کسی بگوید امنیت ملی تقویت شده و دیگری هم پاسخ دهد امنیت ملی تضعیف شده است. بنابراین مفهوم امنیت ملی هم ابهام دارد و چندان عینی نیست. منافع ملی تعریف شده از سوی یک نظام سیاسی چه نسبتی با نوع حکومت و ساختار سیاسی آن نظام دارد؟ اگر منافع ملی ویژگی ارزشی داشته باشد و ارزش محور باشد با نوع نظام سیاسی نسبت دارد. چون نظام های سیاسی بر اساس یک سری ارزش ها و هنجارهای خاصی استوار شده اند که بر ارزش هایی که باید در سیاست خارجی پیگیری شود، تاثیر می گذارد. فارغ از این توضیح، باز هم بستگی به دیدگاه های مختلف دارد. در روابط بین الملل نظریه های متعددی وجود دارد که پاسخ متفاوتی به این سوال می دهند. واقع گرایان به دلیل عینی دیدن منافع ملی، اعتقاد دارند نسبتی بین نظام سیاسی و منافع ملی وجود ندارد. اینها می گویند منافع ملی مفهومی عینی یا همان قدرت ملی است و اگر نظام سیاسی کاری غیر از آن انجام دهد یا تعریفی غیر از آن داشته باشد به هیچ وجه منافع ملی را تامین نمی کند. بنابراین به نظام سیاسی بستگی ندارد و به عبارتی منافع ملی جهانشمول و همه جایی است. پاره ای از نظریات هم به وجود ارتباط اعتقاد دارند. به نظر آنان بین نظام سیاسی و منافع ملی رابطه مستقیمی وجود دارد و با توجه به اینکه نظام سیاسی چه ماهیتی داشته باشد، ارزش هایی که تعریف می کند، متفاوت خواهد بود. در نظر اینها مفاهیمی مانند حاکمیت ملی، استقلال، امنیت ملی و... قابل تفسیر است. ممکن است برای هر نظام سیاسی، اولویت ها متفاوت باشد. مثلا، لیبرال ها در چارچوب نظریه های لیبرال، معتقدند که نظام لیبرال بهتر می تواند منافع ملی را تعریف کند و بیشتر هم رعایت می کند چون مبتنی است بر منافع فردی و دولت شکل گرفته که منافع افراد را تامین کند. بنابراین بهتر می تواند منافع ملی را تامین کند. یا بین نظام دموکراتیک و غیردموکراتیک تفاوت وجود دارد. نظام های دموکراتیک منافع ملی را به گونه ای تعریف و تعقیب می کنند که انطباق بیشتری با منافع ملت و افراد دارد. در حالی که حکومت های غیردموکراتیک بیشتر منافع شخصی و گروهی را تحت عنوان منافع ملی تعریف و تعقیب می کنند. پس بین دموکراتیک و غیردموکراتیک بودن نظام سیاسی و نوع تعریفی که از منافع ملی ارایه می دهند ارتباط مستقیمی وجود دارد. دولت های رفاه، منافع رفاهی و اقتصادی را در اولویت قرار می دهند. نظریه های مارکسیستی معتقدند نظام های لیبرال دموکراسی به جای تامین منافع مردم، منافع طبقه خاصی را تعقیب می کنند و از آن به عنوان منافع ملی یاد می کنند. بنابراین با این نظریه ها مشاهده می کنید که رابطه وجود دارد که البته درستی یا نادرستی آن بحث دیگری است. نوعی از دیدگاه که دیدگاه سوم است، متعلق به سازه انگاران است و در آن میان هویتی که نظام سیاسی برای خود تعریف می کند و منافع ملی که تعقیب می کند، ارتباط وجود دارد. چون هویت بر منافع ملی مقدم است. یعنی برخلاف نظریه های مذکور که اعتقاد دارند منافع ملی از پیش تعیین شده است، سازه انگاران اعتقاد دارند، منافع ملی تابعی از هویت است. پس تا زمانی که هویت کشورها در روبط بین الملل تعیین نشود، منافع شان هم تعریف نمی شود. مثلا اگر کشوری هویت خود را بر اساس لیبرال دموکراسی تعریف کرده باشد، طبیعتا منافع ملی این کشور بر اساس آن تعریف می شود. بعضی ها اعتقاد دارند که نظام های ایدئولوژیک منافع ملی را بر اساس و در چارچوب ایدئولوژی تعریف می کنند. اما اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، من معتقدم که فارغ از این دعواها، نظام های مردم سالاری که بر اساس رای مردم ایجاد شده اند و مردم تصمیم گیرنده هستند، فارغ از اسم شان، تاریخ نشان داده است که منافع ملی را بهتر تعریف و تامین کرده اند. عقل جمعی بهتر تشخیص می دهد که منافع خود شامل چه چیزهایی است. نظام های سیاسی ای هم که اعتقاد دارند مردم قادر نیستند منافع شان را تشخیص و تامین کنند، تبدیل به بدترین دیکتاتوری ها شده اند. نظام های اقتدارگرا و دیکتاتوری مثل شوروی و نظام های فاشیستی که معتقد بودند عامه و عموم مردم منافع ملی و منافع واقعی خود را به درستی درک نمی کنند و تشخیص نمی دهند، بیشترین ضربه را به منافع کشور و ملت خود زده اند و حتی باعث شده اند یک کشور از بین برود. وقتی از منافع ملی صحبت می کنیم، ارجاع مان به ملت است. ملت هم بحثی انتزاعی است. فرض کنیم جامعه ای مردم سالار باشد و بخواهد به نحو احسن منافع ملی را تامین کند. این ملت که شامل همه افراد نمی شود و ممکن است عده ای هم در مورد یک مساله واحد اشتراک نظر نداشته باشند. منظورم این است که در همان ملت هم گروه های مختلفی وجود دارد و فارغ از منافعی مانند استقلال و تمامیت ارضی و...، منافع مختلف و حتی متضادی شاید داشته باشند. راهکار مطلوب در این وضعیت چیست؟ راهکار مطلوب به اکثریت باشد یا نوع دیگری از راهکار باید مدنظر قرار گیرد؟ حکومت دموکراتیک درست است که حکومت اکثریت است اما دیکتاتوری اکثریت نیست. یکی از ایراداتی که به دموکراسی می گیرند همین است که ممکن است اکثریت در جوامع دموکراتیک زیر ٥٠ درصد باشد. یعنی ٥٠ درصد در انتخابات شرکت می کنند و از این ٥٠ درصد عده ای انتخاب می شوند. اما مکانیزم این است که اقلیت هم در سطوح مختلف حاکمیت و نهادهای دیگر مانند پارلمان که برپایه تفکیک قوا شکل گرفته اند دارای نماینده بوده و از قدرت تاثیرگذاری برخوردار است. این طور نیست که اکثریت اختیار انجام هر کاری را داشته باشد. یعنی مکانیزم هایی برای ابراز دیدگاه ها و نظرات و انتقال منافع اقلیتی که رای نداده اند هم وجود دارد. اتفاقا در نظام های دموکراتیک این طور نیست که فقط رای دهند و همه چیز تمام شود. خیلی ها اعتقاد دارند مهم ترین مولفه نظام دموکراتیک، پاسخگو بودن این نوع نظام است. ساختارهایی وجود دارد که همه مردم می توانند به نظام سیاسی وارد شوند و سازوکارها چرخشی است. در دیکتاتوری ها مانند لیبی یک نفر ٤٠ سال بر اریکه قدرت می نشیند و تغییری در او ایجاد نمی شود. اما در نظام های دموکراتیک دایما تغییرات در قدرت صورت می گیرد و اگر هم در پاره ای موارد اقداماتی صورت بگیرد که برخلاف منافع مردم باشد، بیناذهنیت به وجود می آید. برخورد مردم و همه کسانی که رای داده اند یا نداده اند، با منافع ملی به صورت بیناذهنی است. مثلا فرد می گوید درست است به این دولت رای نداده ام اما این دولت یا فرد منافع ملی را تامین می کند. در عصر جهانی شدن همه مفاهیم و پدیده ها دستخوش تحول شده است. منافع ملی در این گذار چه تغییری کرده است؟ در عصر جهانی شدن مفهوم منافع ملی تغییراتی یافته است. طبیعتا اگر ارزش های ملت ها در راستای جهانی شدن تغییر کرده باشد، در تعریف مفهوم منافع ملی هم تاثیرگذار است. همان طور که گفتیم منافع ملی مجمو عه ای از ارزش هاست که به نظر من در عصر جهانی شدن تحت تاثیر قرار گرفته است. برخی از نمونه هایش هم شامل این موارد است. در وهله اول اینکه در اثر جهانی شدن به نظر می رسد آزادی عمل کشورها یا آن دسته از منافعی که مبتنی بود بر آزادی عمل در نظام و روابط بین الملل، به گونه ای تضعیف شده است. مصداقش هم حاکمیت ملی بود و استقلال ملی به معنای سنتی آن نیست. جهانی شدن باعث شده است که حاکمیت ملی رسوخ پذیر شود و کشورها با آزادی عمل کامل نمی توانند عمل کنند و یک سری از ارزش ها تاثیرگذار بوده اند که حاکمیت ملی به ویژه بعد داخلی آن تضعیف شده است. با این حال جهانی شدن باعث گسترش برخی از ارزش ها شده است که گستره و دامنه منافع ملی بعضی از کشورها را توسعه داده است. حقوق بشر تاثیرگذارترین بوده است. بله همین طور است. مورد بعدی اهمیت یافتن امنیت انسانی و امنیت ملت است. به عبارت دیگر «مردم» بیش از پیش اهمیت یافته اند. رئالیست ها منافع ملی را بر اساس امنیت دولت تعریف می کنند. لیبرال ها می گویند تفاوت چندانی میان امنیت دولت و ملت نیست ولی امروز پذیرفته شده که در پاره ای مواقع دولت و ملت لزوما یکی و منطبق بر هم نیستند. اتفاقا در بسیاری از کشورها دولت منشأ ناامنی برای ملت خود است. اگر در عصر جهانی شدن این بعد از امنیت ملی را در نظر بگیریم، یا اگر مستقلا امنیت انسانی را به عنوان یکی از منافع و ارزش هایی که امروزه انسان ها از آن برخوردار هستند، مطرح کنیم، برجسته شده است. در عرصه جهانی شدن منافع رفاهی و اقتصادی اولویت و اهمیت بیشتری پیدا کرده است. چون مهم ترین مولفه جهانی شدن هم جهانی شدن اقتصاد است. نکته بعدی این است که تاثیرگذاری متقابل میان منافع کشورها وجود دارد. امروزه نمی توان به صورت منفی منافع ملی را پیگیری کرد. بلکه منافع ملی بعد ایجابی یافته است. کشورها باید منافع ملی خود را به گونه ای تعقیب کنند که منافع دیگران با کمترین آسیب مواجه شود. چون وابستگی های متقابل میان کشورها بسیار زیاد شده و خیلی از منافع ملی کشورها در هم تنیده شده یا به گونه ای دیگر تاثیر می پذیرد. با توجه به روندی که جهانی شدن در حال طی آن است و با توجه به الگویی مانند اتحادیه اروپا، امکان دارد از منافع ملی به سمت منافع فرد حرکت کنیم؟ چون امروزه در بحث های حقوق بشری و امنیت فرد به مثابه فرد بودنش مهم است. به نظر شما امکان رسیدن به چنین وضعیتی وجود دارد؟ یکی از تاثیرات جهانی شدن همین است که گروه های فروملی تاثیرگذار شده اند. درست است که جهانی شدن متضمن نوعی عام گرایی و همگرایی بشر است اما در عین حال خاص گرایی را هم تقویت می کند. گروه ها و اقلیت هایی که قبلا صدای شان شنیده نمی شد امروزه دیده می شوند و منافع شان را هم پیگیری می کنند. شاید بتوان گفت جهانی شدن تاثیرات متناقضی دارد. از یک طرف وحدت و همگرایی جهانی را ایجاب می کند و از طرف دیگر منافع فرو ملی و قومی و قومیتی را هم تقویت می کند که در نهایت در منافع ملی هم تاثیراتی دارند. به عبارت دیگر لحاظ کردن منافع این گروه ها، در منافع ملی هم تاثیر می گذارد. از ابتدای انقلاب تا به حال گفتمان های مختلفی در جمهوری اسلامی وجود داشته اند. اگر بخواهیم صورت بندی از نسبت این گفتمان و تعریف شان از منافع ملی داشته باشیم به چه شکلی می شود؟ منافع ملی مفهومی میان تهی است و در گفتمان هاست که مظروف و مدلول آن مشخص می شود. اینکه کدام یک از ارزش ها منظور است و اولویت دارد، در گفتمان ها مشخص خواهد شد. گفتمان است که اولویت ها را تعیین می کند. چون در سیاست خارجی کشور گفتمان های مختلفی داشته ایم، یکی از مفاهیم یا دال هایی که در مورد معنای آن تعارض گفتمانی وجود داشته، همین مفهوم منافع ملی است. بستگی دارد به اینکه منافع ملی را چگونه تقسیم بندی کنیم. من در کتاب ها و مقالاتم نوشته ام که ما دو گفتمان کلان داشته ایم. یکی از اینها ملی گرایی لیبرال است و دیگری اسلام گرایی است. در گفتمان اسلام گرایی هم خرده گفتمان های متعددی داشته ایم که آرمان گرایی، مصلحت گرایی، واقع گرایی، اصلاح گرایی، اصولگرایی، و اعتدال گرایی، از جمله آنها است که در گفتمان اسلام گرایی در طول سال ها در کشورمان شکل گرفته است. اینها نظام های معنایی متفاوتی هستند. چون اگر منافع ملی ارزش محور باشد، که به نظر من این گونه است، قاعدتا تعریف منافع ملی در گفتمان های ملی گرایی لیبرال با اسلام گرایی و همه خرده گفتمان هایش متفاوت خواهد بود. این تفاوت هم در تعریف و هم در اولویت بندی ارزش ها وجود دارد. به خصوص با توجه به ماهیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی، منافع ملی و مصالح اسلامی و ارزش های ملی- اسلامی با یکدیگر هستند که در مورد نسبت اینها با یکدیگر، اولویت بندی هایش در گفتمان های مختلف اختلاف نظرهایی وجود دارد. حتی در خرده گفتمان های اسلام گرایی هم این اختلاف نظرها وجود دارد. حال سوال این است که منافع ملی و مصالح اسلامی چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ یا اگر فراتر برویم اصلا جمهوری اسلامی ایران مثل بقیه کشورها دارای منافع ملی از همان گونه هایی است که در بالا توضیح دادیم یا این طور نیست و جمهوری اسلامی علاوه بر منافع ملی، دارای منافع فراملی (اسلامی) است؟ با توجه به توضیحاتی که دادیم، قاعدتا ارزش های اسلامی را باید در تعریف منافع ملی لحاظ کنیم. البته من شخصا معتقد هستم تفکیک این دو از یکدیگر چندان آسان نیست. چون امروزه ما نمی توانیم در عمل ارزش های ایرانی- اسلامی را از یکدیگر جدا کنیم. یعنی این دو یکی شده است و با هم تعیین می کنند ملت ایران چه اهداف و ارزش هایی دارند و دولت باید آنها را در سیاست خارجی تعقیب و تامین کند. شما چه اسمی برای آن انتخاب می کنید؟ من می گویم منافع ملی جمهوری اسلامی ایران. با آن تعریفی که من ارایه دادم، اگر واقعا ملت ایران به ارزش های اسلامی قایل باشند، این ارزش ها هم بخشی از آن است. نمی توانیم تفکیک کنیم، چون ارزش های دینی ما با ارزش های ملی ما عجین شده است. چندان نمی توان این دو را از یکدیگر تفکیک کرد. با این وجود در تعریف ها و تلقی های متفاوت از منافع ملی، این دوگونه ارزش های ملی می توانند نمودهای مختلفی داشته باشند. در این حالت بحث اولویت بندی به میان می آید. من نمی خواهم بگویم اینها هیچ تاثیری نگذاشته اند. منظورم این نیست که مثلا ایران و عراق که هر دو شیعه هستند، منافع ملی شان دقیقا شبیه یکدیگر تعریف می شود. در عراق هم بخشی از ارزش هایی که تاثیر می گذارند، شیعی است. بخشی هم تمامیت ارضی و استقلال و... است که ربطی هم به اسلامی و غیراسلامی بودن ندارد. بنابراین می توان گفت که دو نوع ارزش وجود دارد. یکی آن دسته از ارزش های عام مانند حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، استقلال، رفاه اقتصادی و... که چندان با بقیه کشورها فرقی ندارد. یک سری از ارزش ها هم خاص جامعه ایران است و ممکن است در کشورهای دیگر وجود نداشته باشد یا از اهمیت یکسانی برخوردار نباشد. مگر اینکه مانند رئالیست ها و نئورئالیست ها قایل باشیم که منافع ملی همه کشورها شبیه به هم است. علی الظاهر چنین دیدگاهی پذیرفته نیست. بخشی از منافع ملی این گونه است اما بخشی هم موردی است و باید به آن توجه کرد. البته در گفتمان ملی گرایی لیبرال به منافعی ملی از آن نوعی که ما گفتیم قایل نیستند. قایلین به این گفتمان براین باورند که جمهوری اسلامی ایران هم مثل بقیه کشورها است و منافع ملی اش همان منافع ملی است که بقیه کشورها هم دارند. از نظر آنها وجه اسلامی منافع ملی ایران به معنای فرهنگ عمومی مردم است که مردم به آن عمل می کنند و در حوزه سیاست خارجی تاثیر چندانی ندارد. اما قایلین به گفتمان اسلامی که خود شامل خرده گفتمان های مختلفی است، معتقدند بعضی از ارزش های اسلامی در منافع ملی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. البته اینها نظرات من است و ممکن است فرد دیگری با این صحبت ها موافقتی نداشته باشد. من معتقدم جمهوری اسلامی ایران دو دسته منافع ملی و فراملی دارد. منافع ملی همان بحث هایی است که اشاره کردم و عمومیت دارد. منافع فراملی هم به ارزش های اسلامی برمی گردد که به دو صورت در منافع ملی نمودار می شود. بخشی از آن به منافع ایدئولوژیک برمی گردد و بخشی از آن هم به منافع معطوف به نظم جهانی. به واسطه اینکه جمهوری اسلامی بر اساس ایدئولوژی اسلامی شکل گرفته است، قاعدتا یک سری اهداف ایدئولوژیک در سیاست خارجی خود لحاظ می کند که جزو منافعش است. اینکه چه نوع نظم جهانی باید حاکم باشد را هم جزو منافع ملی خود تعریف می کند.  بعضی از کشورها ممکن است منافع معطوف به نظم جهانی نداشته باشند. البته بعضی از کشورها مانند امریکا چنین منافعی دارند. چون کشوری مثل امریکا تمایل دارد یک نوع نظم لیبرالی در نظام بین الملل حاکم باشد تا منافعش را بتواند بهتر حفظ کند یا منافع ایدئولوژیک دارد و در پی اشاعه ارزش های لیبرال دموکراسی و حقوق بشر و... است. بنابراین برخی از کشورها دارای منافع ایدئولوژیک و نظم جهانی هستند و برخی ها هم فاقد اینگونه منافع هستند. این طور نیست که فکر کنیم چون امریکا دولتی سکولار و لیبرال است، فاقد منافع ایدئولوژیک است. قدرت پیگیری این گونه منافع هم دارد. بحث بر سر این است که کدام یک از اینها در گفتمان های سیاست خارجی اولویت دارد؟ در گفتمان های سیاست خارجی ایران به خصوص در میان خرده گفتمان های اسلامی، وجود منافع ایدئولوژیک و نظم جهانی مورد پذیرش است اما بیشتر بحث ها این است که اولویت با کدام است. آیا اولویت با منافع امنیتی، دفاعی، رفاهی، اقتصادی است یا با منافع ایدئولوژیک و نظم جهانی است؟ مثلا در گفتمان آرمان گرایی، اولویت با نظم جهانی و ایدئولوژیک است، در گفتمان اصولگرایی در هشت سال گذشته هم همین مورد بوده اما آنچه که در واقع گرایی اسلامی دوران سازندگی و صلح گرایی اسلامی دوران اصلاحات، اولویت دارد، منافع ملی به معنای اخص و رفاهی، اقتصادی و دفاعی اولویت دارد. البته باید توجه داشت که اولویت دادن به یک دسته از منافع به معنای نادیده گرفتن بقیه نیست. همه کشورها ناچارا باید اولویت بندی کنند. نمی توان به همه منافع یک درجه از اولویت را داد. اما همه کشورها، بقیه منافع را در ذیل منافع اولویت دار معرفی و قرار می دهند. اگر به این نتیجه رسیدیم که منافع رفاهی و اقتصادی اولویت دارد به معنای این نیست که منافع امنیتی هیچ جایگاهی ندارد. بلکه اینطور در نظر می گیریم که از این طریق امنیت بهتر تامین می شود. این یکی از ویژگی های گفتمان ها است که منافع ملی در آن به صورت متفاوت و متمایزی تعریف می شود. بعضی از ارزش های مختلف فارغ از ملی یا فراملی بودن آنها، دارای معنای متفاوتی هستند. مثلا امنیت ملی یا حاکمیت ملی، استقلال ملی و رفاه اقتصادی به چه معناست؟ یعنی اگر قدرت نظامی خود را افزایش دهیم امنیت به وجود می آید؟ یا اگر به توسعه اقتصادی دست پیدا کنیم، امنیت به وجود می آید یا توسعه اقتصادی چنین امنیتی برای ما به وجود می آورد؟ خود اینها هم در گفتمان های مختلف دارای معانی مختلفی هستند. استقلال ملی هم همین طور است و این ارزش در گفتمان های مختلف به صورت متفاوتی تعریف و تعقیب می شوند. در دوره سازندگی، استقلال یا منافع ملی بیشتر به سمت توسعه اقتصادی میل پیدا می کند. البته باید تاکید کنم دولت خوب دولتی است که بین این منافع توازن برقرار کند. اگر جانب هر کدام از این منافع و ارزش ها را بیشتر بگیرد، طبیعتا موازنه به هم خواهد خورد و چنین وضعیتی مطلوب نیست. همین مثال در مورد ورزشکاران هم صادق است. هیچ ورزش کاری فقط به تقویت یک عضو از بدن خود نمی پردازد. ورزشکاران مختلف تمرینات تخصصی متفاوتی دارند اما همگی دارای تمرینات عمومی هستند. فوتبالیست ها و والیبالیست ها در یک سری تمرینات مشترک هستند اما تمرینات و الگوهای ورزشی تخصصی هم دارند. کشور هم همینطور است. مثلا برای یک کشور، توسعه اقتصادی در اولویت اول قرار دارد. این کشور که نباید بقیه اولویت ها را کنار بگذارد. یا اگر مسائل نظامی را در اولویت قرار دهد و بقیه اهداف را رها کند، سرنوشتی مشابه شوروی خواهد داشت. اگر بزرگ ترین قدرت نظامی باشید اما نتوانید کشور را حفظ کنید، مشخص است که دولت نتوانسته است منافع ملی را تامین کند. چون نتوانسته است مهم ترین هدفی که حفظ بقاست را تامین کند. ما نباید تصور کنیم که اگر قدرت اقتصادی بزرگی داریم یا قدرت نظامی مان دست نیافتنی است، منافع مان تامین است. بنابراین تعیین مصادیق هم در گفتمان ها فرق می کند. مصداق منافع و درجه بندی آنکه به لحاظ اهمیت به چهار دسته وجودی، حیاتی، مهم و غیرمهم تقسیم می شوند، در گفتمان های مختلف متفاوت است. به نظر من هر دولتی که در ایران بر سر کار می آید در سیاست خارجی تاثیرگذار است. ما باید منظورمان را از تاثیر روشن کنیم. از هر دولتی باید در حد خودش انتظار داشت. برای تغییر دولت در ایران نباید انتظار تغییر اساسی اصول نظام را داشت. در این چارچوب تفاوت ها وجود دارد. هم به صورت تئوریک قابل توضیح است و هم به لحاظ عملی. تفاوت ها وجود دارد، ضمن اینکه یک سری از اصول هم در همه کشورها مشترک است. سیاست خارجی تداوم در عین تغییر است. هر چه سیاست خارجی نهادینه تر شده باشد، تداوم بیشتر است. یک تاجر هم هر چه ریشه دارتر و جاافتاده تر باشد، منافعش هم مشخص تر و تداوم بیشتری خواهد داشت. نباید فکر کنیم هر چقدر تغییر بیشتری داشته باشیم، بهتر است. اتفاقا تداوم نشان دهنده سیاست خارجی نهادینه شده است. اگر منافع ملی به صورت روشن و شفاف تعیین و تعریف شده باشد، هر دولتی نمی تواند هر طور که تمایل دارد آن را تعریف کند. قاعدتا تعریف دولت ها از منافع ملی نباید ١٨٠ درجه با یکدیگر تفاوت داشته باشد که هر کدام هر روز بیایند به گونه ای متفاوت اقدامات خود را به آن منتسب کنند. اختلاف دیدگاه ها در رابطه با منافع ملی باید محدود باشد و در حد سازوکارها باشد نه اینکه یک نفر بیاید و بگوید قدرت اقتصادی لازم نداریم. دیگری بیاید بگوید قدرت نظامی لازم نداریم. چنین وضعیتی نشان می دهد که هنوز منافع ملی به خوبی تعریف نشده است. در دولت های پیشرفته وجه تسمیه منافع ملی مشخص است. یعنی متضمن و مستلزم این است که دولتی ملی شکل گرفته، یک ملت یکپارچه، دولتی را که قبول دارند تشکیل می دهند تا منافع آنها را تامین کند. در طول تاریخ شاهد این هستیم که در بعضی کشورها مردم آن، منافع ملی را به منافع فردی ترجیح می دهند و در کشورهای دیگر این قضیه عکس است. چه عواملی در اینکه منافع فردی یا منافع ملی برای ملتی ارجح شود، تاثیرگذار است؟ چند عامل به نظر من مهم است که البته در فحوای بحث به آنها اشاره کردم. یکی مشروعیت و مقبولیت نظام سیاسی است. بالاترین عامل همین مساله است. به عنوان مثال شما به پزشک مراجعه می کنید و برای او مشروعیت قایل هستید. این مشروعیت را از کجا به دست آورده است؟ مشخص است که از دانش خود این مشروعیت را به دست آورده است. چون ما به تجربه دیده ایم که این فرد منافع مان را بهتر از خودمان در پزشکی تشخیص می دهد. به او اعتماد می کنیم و حتی اگر هم دل مان نخواهد به او مراجعه می کنیم. چون منافع با خواستن متفاوت است. هر چه که می خواهیم لزوما منافع مان در آن نیست. من اگر در هوای سرد منفی سی درجه بخواهم درون استخر بپرم و بگویم دلم می خواهد، این منافع من نیست. منفعت من این است که کسی بیاید و جلوی من را بگیرد. درست نیست بگوییم ما نمی توانیم هر کاری که دل مان می خواهد انجام دهیم، پس این چه دولتی است. همیشه این طور نیست. پزشک هم توصیه می کند که فلان مواد غذایی را نخورید. او در فکر منفعت شماست و نمی خواهد جلوی تمایل شما را برای خوردن چیزی بگیرد. بنابراین اگر افراد مشروعیت و مقبولیت برای حکومت قایل باشند، به نظرم باعث می شود که آنها از منافع فردی شان به نفع منافع ملی بگذرند. عامل دوم کیفیت و کارآمدی حکومت است. یعنی اگر دولت مقبولیت و مشروعیت داشته باشد و کارآمد هم باشد و در عمل به گونه ای اقدام کند که منافع ملی را به خوبی تامین کرده باشد که برای مردم ملموس و مقبول باشد، برای بار چندم هم حاضر خواهند بود از منافع فردی شان در راه منافع ملی بگذرند. طبیعتا دولت نامشروع، نامقبول، ناکارآمد نمی تواند از مردم بخواهد که از منافع فردی شان در راه منافع ملی بگذرند. قذافی نمی تواند از مردم بخواهد از منافع فردی شان به سود منافعی که خود می گوید ملی است، بگذرند. حکومت هایی که گفتیم، دموکراتیک هستند، باید کارآمدی هم داشته باشند و منافع را تامین کنند. عامل بعدی هویت ملی قوام یافته و تعمیق شده در اثر تکوین و تعمیق پروسه ملت سازی است. دولت بعد از ملت شکل می گیرد. طبیعتا در ابتدا ملتی با ارزش های مشترکی شکل گرفته و بعد دولت تشکیل می دهند. اگر ملتی ارزش های مشترک داشته باشد و از هویت ملی واحدی برخوردار باشد، حاضر است از منافع فردی در راه منافع جمعی (ملی) بگذرد. نکته بعدی در مورد مشارکت سیاسی فراگیر است. هرچه مردم و افراد مشارکت بیشتری در سیاست، حکومت و زمامداری داشته باشند، حاضرند به نفع منافع ملی هم از منافع فردی شان بگذرند. این هم نکته بسیار مهمی است. عامل بعدی وحدت ارزش های دولت و ملت است. البته این در مفهوم دولت ملی مفروض انگاشته شده است. این دو، دو چیز نیستند. آلیاژی است و در این صورت منافع دولت و ملت یکی است. هر چه تفاوت میان این دو بیشتر باشد، انگیزه برای گذشتن از ارزش ها و منافع فردی کمتر خواهد شد. پس هرچه میان ارزش های ملت و دولت شکاف بیشتری باشد، افراد کمتر حاضرند از منافع فردی شان به نفع منافع جمعی یا آنچه که دولت می گوید منافع ملی، بگذرند. نکته دیگر اعتمادی است که مردم به دولت دارند. همیشه هم همین طور بوده است. ما اگر به کسی اعتماد نداشته باشیم، حاضر نیستیم منافع خود را به دست او بسپاریم. این اعتماد میان ملت و دولت بسیار مهم است. در تاریخ ایران، یکی از ویژگی های فرهنگ سیاسی ایران این بوده که ملت تلقی دیگری از دولت داشته اند. ضمیری هم که به کار می بردند «آنها» بود. در صورتی که اگر تلقی عمومی بر این باشد که دولت بخشی از ما است، ما نباید فلان کار را انجام دهیم. یا اگر بدانیم زمانی که به یک اتوبوس ضربه می زنیم، در واقع به جیب خودمان ضربه می زنیم، دیگر صندلی آن را پاره نمی کنیم و به آن آسیبی نمی رسانیم. در غرب چون افراد مالیات بیشتری می دهند، به این مسائل توجه بیشتری نشان می دهند. بنابراین هر چه وحدت بیشتری بین ملت و دولت حاکم باشد و نگاه مان این باشد که دولت بخشی از خودمان است، حاضریم از منافع فردی به نفع منافع ملی بگذریم. البته این وضعیت زمانی برقرار است که دولت مشروعیت و مقبولیت لازم را داشته باشد. نکته دیگر جامعه و نهادهای مدنی قوی است که واسط افراد و دولت باشند. این نهادها باید بتوانند منافع افراد را به سطح حاکمیت انتقال دهند و منافع افراد را نمایندگی کنند. افراد هم باید بدانند که منافع شان در سطح ملی مطرح و لحاظ می شود. اینها مجموعه عواملی است که باعث می شود منافع ملی مقدم بر منافع فردی و گروهی و حزبی باشد.


دوشنبه ، ۶مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: 9 صبح]
[مشاهده در: www.9sobh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن