واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آمدم بعد از 31 سال گمنامي
چندي پيش پيكر شهيد مفقودالاثر احمد دليل همراه با 175 غواص به كشور بازگشت و عطر شهادت در كوچه پسكوچههاي روستاي ورزگ شهرستان قائنات پيچيد.
نویسنده : صغري خيل فرهنگ
شهدايي كه آمدند تا مرهمي بر زخمهاي مادرانهها شوند و مزارشان تكيهگاهي براي تنهايي. امروز پدري چشم در راه و مادري كه رجعت همه هستياش را 31 سال به انتظار نشسته بود برايمان حكايتها دارند. براي آشنايي با شهيد احمد دليل با محمد فروزاننژاد از بستگان و همرزمان شهيد به گفتوگو نشستهايم كه از نظرتان ميگذرد: اعزام به غرب و مجاهدتهاي خاموش شهيد احمد دليل متولد 1342 است. من و شهيد نسبت فاميلي داشتيم و از دوران كودكي با هم بزرگ شديم و دوران مدرسه و انقلاب را با هم گذرانديم. ما اهل روستاي وورز شهرستان قائنات استان خراسان جنوبي هستيم. من و شهيد در فعاليتهاي انقلابي شركت ميكرديم و تمام تلاش خود را ميكرديم تا خود را به تظاهرات و راهپيماييهاي عليه رژيم كه در شهرستان برگزار ميشد برسانيم. سال 1359 خودمان را براي خدمت سربازي معرفي كرديم اما اعزام نشديم. چون زمزمه فعاليت ضد انقلاب را در ميان مردم كردستان و غرب شنيده بوديم خود را به خيل بسيجيان امام خميني (ره ) رسانديم. همزمان دوران آموزشي رزمي را سپري كرديم و از آنجايي كه من يك سالي از شهيد بزرگتر بودم، من را به عنوان كادر در بسيج نگه داشتند و ايشان به عنوان بسيجي به غرب اعزام شد و در اولين حضور و مجاهدتش در غرب مجروح شد. از حنابندان شب عمليات جا مانده بود تا سال 1362 من افتخار حضور در منطقه را پيدا نكردم اما در اين مدت احمد سه مرتبه در جبهه حضور پيدا كرد و در دو عملياتي كه در آن شركت داشت هم مجروح شد. مدتي بعد يعني در 15 ارديبهشت ماه 1362 راهي مناطق عملياتي شدم و همراه با شهيد در عمليات خيبر شركت كرديم. خوب به خاطر دارم شب عمليات بود همه بچهها در حال و هواي رفتن بودند. به گردان رفتم ديدم احمد ناراحت در كناري نشسته است. گفتم چه شده چرا ناراحتي؟ دوستانش گفتند: احمد براي شناسايي منطقه رفته بود و وقتي برگشت حنا برايش نمانده بود. گفتم اينكه ناراحتي ندارد من برايت حنا ميآورم. به سنگرمان آمدم و مقداري حنا برايش آوردم او خيلي خوشحال شد. احمد مقيد بود همواره قبل از هر عمليات دست و پايش را حنا ميبست. عاشق شهادت بود. احمد دليل مجرد بود و هر باري هم كه مادر ميگفت بايد ازدواج كني بهانه ميآورد و ميگفت: ازدواج من الان جبهه و سنگر و جهاد است. مزاري كه امروز آرامگاه دل مادر است در پايان سال 1363 در عمليات بدر هم در كنار هم در ميدان نبرد با دشمن حضور يافتيم. ايشان در گردان رزمي بودند و من در ستاد پشتيباني فرماندهي تيپ نصر. ايشان درعمليات بدر در خط مقدم حضور داشت و در صبح 23 اسفند ماه1363 با اصابت تركشي به پيشاني مجروح شد. در عمليات بدر نيروهاي دشمن در موقعيت بهتري نسبت به نيروهاي ما قرار داشتند. من هم سه باري براي بحث پشتيباني به خط اعزام شدم و براي ديدن احمد رفتم. پيشانياش را باندپيچي كرده بود و از او خواستم به عقب برگردد اما او نپذيرفت و گفت: فرمانده، معاون و فرمانده گردان شهيد شدهاند كسي اينجا پيش بچهها نيست، بايد بمانم. خونريزي كمي داشت اما تا ساعت 4 بعد از ظهر در كنار بچهها مانده بود. زماني كه دستور عقبنشيني صادر شد، احمد همه نيروها را از خاكريز عبور ميدهد. ساعت 4 بعد از ظهر بود كه همه بچهها به عقب برگشته بودند از آنها سراغ احمد را گرفتم. آنها گفتند هنگام هدايت آخرين نفرات تركش به ايشان اصابت كرده و به سمت خاك دشمن غلت خورده است. بچهها خيلي منتظر شده بودند تا احمد از خاكريز بالا بيايد، اما خبري نميشود و به ناچار به عقب بازميگردند. من خودم چند مرتبه براي تجسس به آنجا رفتم اما موفق نشدم چون منطقه دست دشمن افتاده است. گويي زماني كه ايشان از روي خاكريز غلت ميخورد داخل گودالي ميافتد و خاكهايي كه از شدت انفجار گلولهها رويش ريخته ايشان را استتار ميكند. بعدها بچههاي تفحص و اطلاعات شناسايي براي پيدا كردن پيكرش رفتند اما خبري نشد. 31سال بعد ايشان در همان گودال در حاليكه كارت شناسايي و مدارك، شيشه عطر و آينه همراهش بوده تفحص ميشود و همراه با شهداي غواص به ميهن اسلامي بازميگردد و همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) تشييع و به خاك سپرده ميشود. امروز مزار شهيد آرامگاه دل مادر و پدر شهيدي است كه انتظار را خسته كردند و 31 سال چشم بر در خانه ماندند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]