تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 فروردین 1404    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

دستگاه آب یونیزه قلیایی کره‌ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1871021761




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به بچه ها می گفتم از ادبشان خجالت می کشم/ هنوز با یاد آن ها زندگی می کنم


واضح آرشیو وب فارسی:خط شکن: من عکس تک تک شاگردانم را که به شهادت رسیده اند در خانه دارم. تک تک عکسشان را از پرونده ها برداشته ام و حتی برایشان نماز قضایی می خوانم… معلم و پدر و مادر اگر بخواهند در رفتار بچه ها تاثیر بگذارند، باید در رفتار خود تجدیدنظر کنند. معلم نباید در بند پول و حقوق باشد. باید برای بچه ها فداکاری کند.خطب شکن :  دبیرستان شهیدان عبداللهی که در جریان دفاع مقدس حدود ۱۰۰ شهید را به انقلاب اسلامی تقدیم کرده است، از این حیث در کشور نمونه است. یکی از افرادی که در جریان سال های دفاع مقدس در این آموزشگاه حضور داشته است و از نزدیک با دانش آموزان آن در ارتباط بوده است، آقای واثقی مدیر مدرسه در آن زمان است که نسلی از رزمندگان آران و بیدگل، با او خاطراتی فراموش ناشدنی دارند. با این حال تاکنون هیچ مصاحبه ای از ایشان صورت نگرفته است… بالاخره پس از تماس های مکرر موفق شدیم قراری را برای مصاحبه ترتیب دهیم، آن هم نزدیک طلوع آفتاب یکی از روزهای آخر تابستان. آقای واثقی از همان ابتدا از ما درخواست کردند مکان این مصاحبه در گلزار شهدای امامزاده محمدهلال(ع) و در کنار شاگردان شهیدشان باشد… در این گفتگو که هم به مناسبت هفته ی دفاع مقدس و هم به مناسبت آغاز سال تحصیلی با ایشان ترتیب دادیم، سخنان بسیار شنیدنی و زیبایی شنیدیم که بسیار خواندنی شد. *** لطفا خودتان را معرفی کنید. اینجانب محمدرضا واثقی متولد سال ۱۳۲۹ هستم و در سال ۱۳۸۳ از آموزش و پرورش بازنشسته شده ام. مدرک لیسانس زیست شناسی از دانشگاه اصفهان دارم و دبیر سابق مدرسه های آران و بیدگل بود ه ام. آقای واثقی و آران و بیدگل! لطفاً بیشتر توضیح دهید. من در سال ۱۳۵۴ به منطقه ی آران و بیدگل آمدم. آران و بیدگل در آن زمان دبیرستان نداشت. در ابتدای ورودم به این شهرستان، به عنوان دبیر علوم در دوره ی راهنمایی، در مدرسه ی نظام وفا مشغول انجام وظیفه شدم. دبیرستان عبداللهی چگونه تاسیس شد؟ بعد از این که دو سال در این مقطع مشغول تدریس بودم، چون آران و بیدگل اداره ی آموزش و پرورش مستقل نداشت و زیرنظر کاشان اداره می شد، مجوز تاسیس اولین مدرسه ی دبیرستان از طرف کاشان به ما داده شد. ما در همان جا یک کلاس به مدرسه ی راهنمایی، به عنوان دبیرستان ضمیمه کردیم. کم کم تعداد کلاس ها بیشتر شد و یک دبیرستان به صورت مستقل در کنار مدرسه ی نظام وفا به وجود آمد، در همان مکانی که سابقا دانشگاه پیام نور بود. بعدا به آن طرف خیابان منتقل شدیم و ساختمانی را که متعلق به یک مدرسه ی قدیمی بود در اختیار گرفتیم. به تدریج تعداد دانش آموزان بیشتر شد تا حدی که تا حدود ۶۰۰ دانش آموز را هم در مدرسه داشتیم. بعدها مکان دبیرستان تغییر یافت و به همین مکانی که در حال حاضر در آن قرار دارد، منتقل شد. آقای اسلامی و مرحوم علی شریفی نقش مؤثری در تاسیس دبیرستان داشتند. غیر از دبیری در این دبیرستان، در زمان جنگ چند سالی معاون و مدیر دبیرستان عبداللهی هم بودم. شما از نحوه ی شهادت شهیدان عبداللهی اطلاع دارید؟ یکی از برادران عبداللهی در قم زیر تانک رفت و شهید شد. برادر دیگرشان هم که در دوره های شبانه شاگرد ما بود، در همین شهرستان به شهادت رسید و دبیرستان به نام این دو شهید بزرگوار که جزء نخستین شهدای شهرستان بودند، نامگذاری شد. نقش شما و سایر دبیران و مسئولان مدرسه در اعزام دانش آموزان به جبهه چه بود؟ با توجه به فرمایشات حضرت امام و همکاری دبیران و مسئولان دبیرستان شهیدان عبداللهی زمینه ای مساعد برای اقبال دانش آموزان به جبهه ها به وجود آمده بود و آنان ترجیح می دادند به جای کلاس درس، در جبهه حضور پیدا کنند. ما هیچ اجباری به بچه ها وارد نمی کردیم، خیلی جالب بود که خود بچه ها برای جبهه رفتن، علاقمند بودند و حتی گاهی ما را تحت فشار قرار می دادند. ما هم در حد توان با رایزنی با بسیج منطقه ی آران و بیدگل، زمینه را برای آنان فراهم می کردیم… حرف های ما برای بچه ها خیلی اثربخش بود، چون سعی می کردیم حرف و عملمان یکی باشد. برای همین هر چه می گفتیم برای بچه ها حجت بود. من همراه بچه ها اعزام می شدم و بارها در جبهه همراه بچه ها بودم، چه در غرب و چه در جنوب. حتی در روزهای درو، همراه بچه های مدرسه برای کمک به کشاورزان منطقه به دشت ها اطراف می رفتیم و پابه پای همدیگر کار می کردیم. ما با بیشتر خانواده های بچه ها در تعامل بودیم، این نبود که درس مان را بدهیم و به کاشان برگردیم. با آن ها رفیق بودیم و در سایه ی این رفاقت در کارهایمان موفق نیز بودیم. چند خاطره از شهدایی که شاگرد شما بودند بفرمایید. اولا این نکته را بگویم که این دانش آموزانی که شهید شدند، همه از بچه های درس خوان مدرسه بودند. این نبود که جبهه و جنگ، آنان را از درس بازدارد. انصافا دبیران خوبی هم در مدرسه بودند، آن طور که به خاطر دارم استاد خبازی، دبیر ریاضی مدرسه بودند، آقایان مسعودی و علیجان زاده هم ادبیات درس می دادند. زمانی هم که من دبیر بودم، آقای مسعودی مدیر و آقای حسین بندشاهی معاون دبیرستان بودند. برادر آقای بندشاهی، احمد بندشاهی هم دبیر اجتماعی بودند. عده ای می گویند حرکت دانش آموزان، در آن سن و سال نوجوانی بیشتر متاثر از شور و حال ناشی از تحولات انقلاب و بر پایه ی احساس بوده است. نظر شما چیست؟ مشخص است که جبهه و جنگ، گلوله و آتش است، تفریح گاه نیست. این نبود که شهدا نسنجیده و طبق احساسات بی مورد عمل کنند، بلکه زمانِ خود را کاملاً درک کرده بودند. خیلی از آن ها اصلاً امام را ندیده بودند، اما وقتی صدای ایشان را می شنیدند یا تصویر او را از تلویزیون می دیدند، برای قدم گذاشتن در صحنه ی نبرد انگیزه ای مضاعف پیدا می کردند. درست است که این بچه ها همه در سختی بزرگ شده بودند و گاهی امکانات حداقلی هم نداشتند، ولی نان حلال خورده بودند و به همین خاطر راه درست را رفتند. ضمنا همه ی دانش آموزان هم جبهه نمی رفتند. از حدود ۶۰۰ دانش آموزی که در دبیرستان درس می خواندند، همیشه تعداد کمی به جبهه می رفتند. این ها نشان می داد آن افراد با علاقه و بصیرت راه خود را انتخاب می کردند. از بچه ها چه خاطره ای در یاد دارید؟ من آن قدر مجذوب ایمان و اعتقاد و ادب این بچه ها بودم که واقعاً از آنان خجالت می کشیدم به عنوان معلم وارد کلاس شوم. من اول مهر که می رفتم سر کلاس، این حرف را به خود بچه ها هم می گفتم. می گفتم همه ی شما از همه لحاظ از من بهترید… این ها هیچ اهل سبک سری نبودند، ساکت و آرام و بسیار باوقار بودند. گاهی می شد تا ساعت ۱۰ شب برای انجام کارهایی عمرانی و بنایی مدرسه می ماندیم، بچه ها هم می ماندند و کمک می کردند. ما برای این کارها کارگر استخدام نمی کردیم! اگر می خواستیم پشت بام را کاهگل کنیم، خود بچه ها دست به کار می شدند و کار را پیش می بردند. وقتی نماز جماعت در مدرسه برگزار می شد، گاهی یکی از همین بچه ها به جای روحانی، امام جماعت می شد و بنده و همه دانش آموزان به او اقتدا می کردیم. در مدرسه چنین فضایی حاکم بود… قبل از انقلاب من از کاشان اعلامیه ها را زیر لباس خودم پنهان می کردم و از کاشان به آران و بیدگل می آوردم و به بچه های مورد وثوق می دادم تا در شهر پخش کنند. آن ها هم به خوبی در کار مبارزه شرکت می کردند. واقعا بچه ها خودساخته و بزرگ بودند… همین شهید حسین ملکیان- خدا رحمتش کند- بچه ی بسیار عارف و خودساخته ای بود. اصلا اهل حرف های بیهوده و ناپسند نبود. شهید ملکیان در هماهنگ کردن کارهایی که در دبیرستان انجام می دادیم، مثل برنامه های کمک به کشاورزان، خیلی فعال بود. این شهدا در حال خودسازی بودند و خدا هم در قبال این خودسازی، شهادت را نصیبشان کرد. خوشا به سعادت شان! ما از آن ها خیلی عقب افتادیم! خود من چندین بار به جبهه رفته ام، در خط مقدم هم بودم، ولی شهادت نصیبم نشد. من الان که به عکس های شهدا نگاه می کنم (این گفتگو در محل گلزار شهدای امامزاده محمدهلال(ع) انجام شد)، از تمامشان خاطره دارم، از کلاس هایی که با هم داشتیم، از با هم بودنمان، جبهه رفتنمان… بسیاری از این بچه ها در سنین پایین به جبهه رفتند. شهید حسین احسن زاده سوم ریاضی بود ولی سر کلاس نمی رفت. آمده بود پیش من و می گفت: «آقا! الان وقت ریاضی خواندن نیست! من می خواهم بروم جبهه!» من هم به او می گفتم «خود من هم می خواهم بروم جبهه. ولی الان وقتش نیست. فعلا برو سر کلاس، بعدا با هم خواهیم رفت!» اصلا این بچه ها برای جبهه رفتن سر از پا نمی شناختند. شهید علی اکبر غیرتی یکی از دانش آموزان خوب رشته ی ریاضی بود. کشتی گیر بود و بدن قدرتمندی داشت. گلوله های خمپاره ۱۲۰ خیلی سنگین است. داخل یک جعبه مهمات خمپاره ۱۲۰، دو تا گلوله قرار دارد و بسیار سنگین است. در غرب وقتی سنگرهای دشمن را فتح می کردیم و مهمات آنان را همراه می آوردیم، او به راحتی یک جعبه مهمات خمپاره ۱۲۰ را بلند می کرد و به دوش می کشید. من خودم برای تشخیص جنازه ی شهید عباس فخرائیان با آقای بندشاهی و یکی از بچه هایدهنو به تهران رفتیم و از معراج شهدا، پیکرش را به شهر آوردیم. آن جا پیکرهای زیادی وجود داشت و ممکن بود اشتباهی پیکری به شهری دیگر برود. به همین خاطر تا مشخصات کاملی از او ارائه نمی شد، پیکر را تحویل نمی دادند. شهید محمد بادپی سال سوم رشته ی اقتصاد بود. پدر شهید کارگر کارخانه بود. وقتی شهید شده بود، من برای عرض تسلیت رفتم منزل ایشان. او به من می گفت «من از شهادت پسرم هیچ غصه ای ندارم.» بعد گفت «من هر روز صبح، وقتی محمد به دبیرستان می آمد، ۱۰ تومن به پسرم می دادم. او هم هر روز ۵ تومان را خرید می کرد و ۵ تومان بقیه را پس انداز می کرد و آخر ماه به من پس می داد. من نمی دانم با ۵ تومان او می توانست در مدرسه چه چیزی بخرد!» من به خاطر این بچه ها، آران و بیدگل را بیش از کاشان دوست دارم. آن زمان هم بیشترین وقت خودم را در این شهر برای شاگردان می گذراندم. من به یاد تمام این بچه ها هستم، با یاد آن ها زندگی می کنم. نسل جدید می تواند چه کار کند تا شبیه شهدا باشد؟ قبلاً این وسایل ارتباط جمعی امروزی وجود نداشت. دسترسی آسان همگانی به این وسایل و استفاده ی نامطلوب از آن ها باعث شده است از آرمان های شهدا فاصله بگیریم و انحراف در فکرها به وجود آید. البته بچه های امروز می توانند همان بچه های دیروز باشند، اگر با آن اعتقادات و آرمان ها زندگی کنند. امروز فاصله ی دانش آموزان با روحانیت و مساجد را ببینید؛ چرا معمولا افراد مسن به مسجد می روند؟ چرا دانش آموزان از مسجد بیگانه اند؟ دلیل اصلی آن اشتغال این بچه ها به گوشی و امثال آن است. خانواده ها هم در عین آماده کردن لوازم ظاهری برای بچه ها باید خوراک فکری شان را تامین کنند. خیلی از خانواده ها به جای آن که بچه های خود را سوار ماشین کنند و برای زیارت مرقد امام یا حرم حضرت معصومه(س) ببرند، برای پارک و شهربازی و جاهایی که معمولا زن و مرد در آن اختلاط دارند، برنامه ریزی می کنند. دبیرستان شهیدان عبداللهی به تقدیم بیش از ۱۰۰ شهید به انقلاب اسلامی مفتخر است. آیا فرایند تربیتی امروز نیز به گونه ای هست که دانش آموزان برای نبرد امروز، که جنگ نرم و جنگ فرهنگی است، جان فشانی کنند؟ عقیده دارم اگر الآن هم دبیران و اساتید ما براساس موازین انقلاب، نه براساس مادیات، عمل کنند می توانیم آن فضای معنوی را فراهم کنیم. من خودم یادم نمی آید در طول دوران تدریسم، کم کاری کرده باشم و از اول تا آخر کلاس، ۹۰ دقیقه همین طور ایستاده بودم و درس می دادم. ضمن این که رفتار تک تک شاگردانم را زیرنظر داشتم. مثلا آخر هفته ها، از آن جا که خودم هم جزء هیأت امنای امامزاده محمد هلال(ع) بودم، از پشت پنجره های آستان رفت و آمد بچه ها را کنترل می کردم و اگر خطایی از آنان سر می زد، شنبه ها تذکر می دادم. حتی اگر می دانستم بچه ها برای زیارت به مشهد اردهال می روند، با پول خودم بلند می شدم و تا آن جا می رفتم تا اشتباهی از آنان سر نزند. چون زمین های اطراف میدان ولیعصر کنونی، محل بازی فوتبال بچه ها بود، مواقعی که برای بازی قرار می گذاشتند، زودتر به آن جا می رفتم تا رفتارشان را زیرنظر داشته باشم. یک بار در یکی از این دشت ها، یکی از شاگردانم از یکی از کشاورزان سیگار گرفته بود. من همه ی بچه ها را به طرف شهر فرستادم ولی آن شاگرد خطاکار را نگه داشتم. از او خواستم برود و آن کشاورز را بیاورد. بعد به آن کشاورز گفتم این بچه ها برای پدر و مادرهای خودشان کار نمی کنند، حالا که برای کمک به شما آمده اند باید این طوری پاسخ زحماتشان را بدهید؟! بعد گفتم انضباط این شاگرد را صفر خواهم داد، شروع به معذرت خواهی کرد ولی قبول نکردم. البته بعدا آن شاگرد را بخشیدم، ولی برخوردهای ما با آنان جدی بود… در مناطق عملیاتی هم برخوردم جدی و از روی نظم بود. هر جا می رفتیم اول باید برنامه ی نظافت را انجام می دادیم. یک بار در بازی دراز یک نفر وقتی نظم بچه ها را دیده بود، با تعجب نزد من آمد و پرسید این بچه ها از کجا آمده اند که این قدر منضبط هستند؟! اگر شاگردی به خاطر بروز مشکل یا بیماری به مدرسه نمی آمد، با بچه های کلاس پول جمع می کردیم و برای او میوه می خریدیم و برای عیادت او به منزلش می رفتیم. آقای بندشاهی یک بار به من می گفت با این که ما اهل آران و بیدگل هستیم، شما بیش از ما با بچه ها در ارتباطید و آن ها را می شناسید. من به دانش آموزان کمک مالی می کردم. هر کس از من طلب کمک مالی می کرد به او پول می دادم، حتی خانواده ی آن ها هم خبردار نمی شدند. آن ها هم با من دوست بودند. اگر مسافرت می رفتند، برایم سوغات می آوردند، آن هم فقط برای من، نه برای سایر دبیران. من عکس تک تک شاگردانم را که به شهادت رسیده اند در خانه دارم. تک تک عکسشان را از پرونده ها برداشته ام و حتی برایشان نماز قضایی می خوانم… معلم و پدر و مادر اگر بخواهند در رفتار بچه ها تاثیر بگذارند، باید در رفتار خود تجدیدنظر کنند. معلم نباید در بند پول و حقوق باشد. باید برای بچه ها فداکاری کند. من یادم می آید قبل از شروع سال تحصیلی، به آران و بیدگل می آمدم و با کمک خود بچه ها، مدرسه را برای اول مهر آماده می کردیم. حتی اگر کسی مشکلی داشت و نمی توانست سر کلاس حاضر شود، قبل از سال تحصیلی به سراغش می رفتم و سعی می کردم مشکلش را حل کنم. رمز موفقیت خود را چه می دانید؟ باید برای بچه ها وقت گذاشت. دبیری رفیق باشد، می تواند او را خوب تربیت کند. اگر برای بچه های امروز هم درست وقت بگذاریم، همان کسانی که در زمان جنگ تربیت شدند، دوباره ظهور می کنند. اگر من باز به دبیرستان برگردم، با شیوه هایی که در نظر دارم می توانم همان شاگردان را تربیت کنم… به عنوان سوال پایانی، آیا از گذشته ی خود راضی هستید؟! بله! من یک لحظه هم از گذشته ام پشیمان نیستم. همیشه خدا را شکر می کنم که معلم شدم و توانستم در تربیت این شاگردانی که افتخارآفرینی کردند، نقش داشته باشم. ممنون که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید و مسیری را برای مصاحبه از کاشان به آران و بیدگل آمدید.


شنبه ، ۴مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خط شکن]
[مشاهده در: www.khatabshekan.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن