واضح آرشیو وب فارسی:خرداد: سبحان خادمی برازجانی هنرمند مجسمه ساز و طراح آناتومی سال ها است که در زمینه هنرهای تجسمی در سطح ملی و بین المللی فعالیت دارد. به گزارش تابناک، او در سال ۲۰۰۸ موفق به کسب مقام نخست رشته مجسمه سازی در پانزدهمین جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی جوانان شد. ساخت مجسمه سنگی "تولد – تفکر – فاجعه هستی" در ابعاد ۶۰ × ۶۰ سانتی متر و ارسال آن به چهارمین مسابقه بین المللی فیگوراتیو نقاشی و مجسمه ۲۰۰۹ اسپانیا یکی دیگر از فعالیت های این هنرمند است. این اثر هم اکنون در مادرید اسپانیا در دبیرخانه دائمی این جشنواره قرار دارد. خادمی همچنین نخستین و تنها ایرانی عضو حرفه ای انجمن بین المللی مجسمه سازان AIESM در ۲۰۰۹ است. وی چندی پیش به ورکشاپ مطرح STUDY ART IN ROME: SUMMER ۲۰۱۵ دعوت شده بود. این ورکشاپ سالی یک بار ویژه نقاشی پرتره و مجسمه سازی فگوراتیو در شهر رم برگزار می شود. مجسمه سازی فیگوراتیو، نقاشی پرتره با رنگ روغن و مطالعه نقاشی پرتره در فضاهای داخلی و خارجی با رنگ روغن، مجسمه سازی پرتره، نقاش پرتره با آبرنگ و نقاشی پرتره با نگاه به سیر تاریخی طراحی و نقاشی بخش های مختلف این رویداد است. یک مرکز مطالعاتی و پژوهشی در فلوریدا امریکا که هر چهار سال یک بار کتابی با عنوان "استادان هنر معاصر" را منتشر می کند سه صفحه از این کتاب را به بیوگرافی و آثار خادمی اختصاص داده که به زودی منتشر خواهد شد. زمانی که «تابناک بوشهر» از هجرت این هنرمند خوش آتیه بوشهری آگاهی یافت تلاش کرد که مصاحبه ای با ایشان داشته باشد که در آخرین لحظات حضور وی در بوشهر و قبل از پرواز ایشان از سرزمین مادی موفق شد که در فضایی صمیمی مصاحبه ای کوتاه با این هنرمند داشته باشد و از شرایط سخت فعالیت هنری و دلایل رفتنش سخن گفت. چه چیزی باعث شد که به این نتیجه برسید و تصمیم بگیرید که از ایران بروید؟ اول این که تا زمانی که هویت حرفه و شغل شما را به رسمیت نشناسند این موضوع برای شما موجب نا امیدی است یعنی تا زمانی که شما نمی توانی در پاسخ به این سوال که شغل شما چیست بگویی هنر مند مجسمه سازم خودش یک آفت است، چه در مباحث علمی باشد، چه فرهنگی و چه هنری. واقعیت این است که در حال حاضر شما حتی نمی توانی بگویی که پژوهشگر هم هستم، چرا که باز هم با این سوال مواجه می شوی که کارت چیست، هنرمندم، خوب کارت چیست؟! این نابسامانی فرهنگی به دلیل بی تدبیری مدیریتی به وجود می آید. وقتی مدیریت نمی تواند خودش را با شرایط وفق دهد و حمایت لازم را انجام دهد با فرض این که مشکل بودجه هم داشته باشد نباید اجازه دهد تا هنرمند دست خالی از اتاقش بیرون برود و باید خودش به فکر جذب و کسب بودجه باشد. آیا منظورتان حمایت مالی است؟ اگر مسئولان نمی توانند حمایت مالی کنند، حداقل می توانند حمایت معنوی کنند. مدتی پیش نام من را در چند روزنامه به عنوان هنر مند درج کردند اما هیچ عکس العملی از سوی ارشاد شهرستان برای درج نام و افتخارات من در سایت این اداره انجام نشد و استدلالشان این بود که برای این کار باید یک بهانه یا دلیل وجود داشته باشد. بنابراین، یکی از دلایل اولیه من این بود که نه حمایت مالی و نه حمایت روانی از من انجام می شد و با رفتن می خواهم خودم را از این فضای افسرده نجات بدهم. احساس من این بود که هنر من د رحال فسیل شدن و در شرایط کنونی هرچقدر مستعد هم باشی نمی توانی به جایی برسی و کاری بکنی. وزارت ارشاد حامی هنرمندان نیست بلکه دارد رکود را در هنر به وجود می آورد. هنرمندی مثل من که 20 و چند سال برای دشتستان افتخارآفرینی کرده است، حتی از انعکاس اخبارش در مجلات، روزنامه ها و سایت ها هم دریغ می کنند و این موضوع برای من درد آور است. این در حالی است که فلسفه وجودی همه کارمندان اداره فرهنگ و ارشاد هنرمندانی امثال من است. دومین علت رفتن من، باز هم به مدیریت بر می گردد، شرایط فرهنگی و فکری جامعه مناسب هنر نیست. وقتی جامعه تعریفی از کار و حرفه شما ندارد نا خودآگاه خسته می شوید و کم می آورید. البته من بارها به تهران و ادارات آنجا و موزه ها هم رفته ام و متاسفانه باید بگویم وضعیت فرهنگی و مسوولان آنها هم با استان خودمان تفاوت زیادی ندارد. به نظرم می رسد که مدیریت ها دارند کم کاری و در برخی موارد سوء استفاده می کنند و هیچ کس در جایگاه خودش قرار ندارد و آنرا نمی شناسد و در مقابل هنرمندان و فرهیختگان احساس مسئولیت نمی کنند. یکی از گلایه هایی که در گذشته هم گفته ام این است که مدیر اداره ارشاد استان که آمد، به جای این که جلسه معارفه با هنرمندان و آشنایی با آنها صورت گیرد، پس از یکسال از حضور ایشان در استان، ما هنوز موفق به دیدنشان نشده بودیم. معنای آن برای من این است که من جزء آمار نیستم و مورد توجه قرار نمی گیرم و این دردناک است. به نظر من وزارت ارشاد و اداره های آن باید تبدیل شود به یک تعاونی. چراکه با همه امکاناتی که دارد هیچ خدمتی به هنرمندان ارائه نمی کند و وظیفه اش محدود به دادن مجوزهای فیلم و وقت دادن به هنرمندان سینمایی و گردهمایی های افرادی معدود تبدیل شده است. زمانی که دعوتنامه موسسه آمریکایی را به رئیس موزه هنرهای معاصر کشور نشان دادم و گفتم ببینید من دعوت شده ام آیا به من کمکی می کنید که در ایران بمانم و فعالیت هنری انجام دهم، ایشان به من گفت که این مدرک برای من مهم نیست و من خودم هنر شناسم. این وضعیت همچنان دارد بدتر می شود. آیا صندوق حمایت از هنرمندان کمکی نکرد؟ در مورد صندوق حمایت از هنرمندان هم باید بگویم که پس از دردسرهای فراوان، این صندوق سه میلیون تومان به شما وام می دهد. مرکز توسعه هنرهای تجسمی هم حتی یک لوح تقدیر به شما نمی دهد و هیچ حمایت از شما نمی کند. مدتی پیش من به مدیر موزه هنرهای معاصر گفتم که به ورکشاپ رم دعوت شده ام، کمک کنید که یک رایزنی فرهنگی انجام شود تا من بتوانم شرکت کنم. حتی خواهش و التماس هم کردم اما ایشان گفت که ما نمی توانیم هیچ کمکی کنیم. دوباره خواهش کردم که 10 میلیون تومان به من بدهند تا برم ایتالیا و ورکشاپ شرکت کنم، ایشان گفت که ما سه میلیارد تومان بدهی داریم و نمی توانیم از تو حمایت کنیم. در این حالت شما چه برخوردی می کنید؟ به همین دلیل وضع ما این طور است. آیا کسی در این مدت به شما کمکی هم کرد؟ تنها کسی که در این مدت به من کمک کرد سید مهدی موسوی نژاد نماینده دشتستان در مجلس شورای اسلامی است که محبتش بسیار شامل حال من و خیلی های دیگر شده است. تنها نماینده ای بوده که دفترش پربرخوردترین بوده بین اقشار ضعیف بوده، کسی دفتر بقیه نماینده ها را که بلد نیست. مهمانسرا، کمک مالی به بیماران دیابتی و سرطانی از کارهای سید مهدی است و الان مهمانسرای او تبدیل به بیمارستان شده است. موسوی نژاد تنها کسی بود که در تمام عمر زندگیم تعریف جدیدی از مدیریت برای من ارائه کرد در دسترس بودن، پیگیر بودن از مشخصه های اوست. وقتی شما مشکلت را با او در میان می گذاری، تا سه ماه در فکر شماست و از منافع شما دفاع می کند. ایشان برای همه از صبح تا شب کار می کند و برای همه هم کار می کند. در آمریکا به چه موسسه یا دانشگاهی می روید؟ من بورسیه از دو نهاد گرفته ام، یکی از دانشگاه واشنگتن و دیگری دانشگاه وزارت علوم فدراسیون روسیه در رشته هنرهای نمایشی و قرار است تا شش سال هزینه های من را تامین کنند. چه برنامه ای برای آینده دارید؟ قرار است در ونک هاور کانادا، شیکاگو، واشنگتن، مسکو، سنتر دانشگاه واشنگتن در رم فعالیت هایم را آغاز کنم. چند پروژه سنگین دارم به نام دوزخ و رستاخیز که مجموعه ای از چند فیگور است در آینده آغاز می شود انشاله اتفاق های بزرگی خواهد افتاد. برنامه برگشت شما چطور است؟ کی بر میگردید؟ برگشت من بستگی به پروژه ها، فعالیت ها و سفرها دارد. انشاله برنامه ها که شروع شود تکلیف برگشتم هم مشخص می شود. برای استراحت قطعا بر میگردم اما در مورد ماندن هنوز زود است و باید زمان بیشتر بگذرد. چه احساسی در رابطه با ترک وطن دارید؟ همیشه احساس می کردم که آسان خواهد بود اما با وجود همه تلخی هایی که از شرایط پیش آمده در ذهنم دارم، رفتن هم تلخ است. چه حرفی برای هم شهری ها و هم استانی ها دارید؟ کسی که نتواند در شرایط فعلی و با وجود هم زبان ها و همراهانش خودش را در کشور و استانش ثابت کند، هیچ جای دیگر هم نمی تواند. نظرم این است که خارج از کشور را برای زندگی عادی انتخاب نکنند اما اگر هنرمند، عالم، و... هستید که به بنبست رسیده اید و نمی توانید پیشرفت کنید به قصد برگشت به خارج از کشور بروید و در صورتی که کارهای نکرده ای دارید همینجا بمانید و آنرا به اتمام برسانید. حرف آخرتان؟ استاد خودت باش و شاگرد خودت باش. از پدر و مادرم تشکر می کنم که جایگاه فعلی را مدیون آنها هستم.
سه شنبه ، ۳۱شهریور۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خرداد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]