تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816170555




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت وگو با عباس دست طلای جبهه ها؛ ماشین های از رده خارج را سه روزه سرپا می کردیم


واضح آرشیو وب فارسی:دانا: »عباس دست طلا» یکی از ماهرترین تعمیر کاران و صافکاران خودرو در حوالی شرق تهران بود که با آغاز جنگ بار و بندیل را برداشت و روانه جبهه شد تا این بار به تعمیر خودروهایی بپردازد که در جنگ آسیب دیده و دچار مشکل شده اند.به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از «رازق» عباسعلی باقری از رزمندگان 8 سال دفاع مقدس است که تقریبا تمام 8 سال دفاع مقدس را در جبهه ها حضور داشته و در قسمت پشتیبانی و فنی جبهه ها خدمت می کرده است.او تنها رزمنده خانواده نبود، پسرش نیز در دفاع مقدس، به شهادت رسید. عباس روانه تعمیرات در جبهه شد و همین خدمت وی در بخش خودروهای جنگ زده و راه انداختن خودروهایی که امیدی برای احیای آنها وجود نداشت بود که باعث شد کم کم به عباس دست طلا معروف شود و شاید عنوان و اسم و فامیل" عباس علی باقری" هنوز هم برای خیلی ها شناخته شده نباشد. «عباس دست طلا» خیلی معروف تر از عباس علی باقری است. وی قبل از ورود به جبهه ها در گاراژ صافکاری خود مشغول به فعالیت بوده تا اینکه جنگ شروع می شود و تصمیم می گیرد تا به جبهه برود و خودروهای آسیب دیده جنگ را تعمیر کند؛طوری می شود که کم کم به «عباس دست طلا» شهرت پیدا می کند عباس علی باقری در گفتگو با خبرنگار «رازق» با اشاره به نحوه و انگیزه ورودش به جبهه ها اظهار داشت: در سن 40 سالگی بودم که در گاراژ خود کار می کردم؛ همزمان با بمباران هواپیماهای عراقی در تهران بود که یکی از دوستان من آمد و به من گفت که در جبهه ها نیاز مبرمی به افرادی مثل شما هست و باید برای تعمیر خودروهای جبهه و رزمندگان در آنجا حضور یابید.من هم که دیدم شرایط طوری است است که می توانم خدمت کنم در جبهه ها تصمیم گرفتم همان موقع به جبهه بروم . اشتباه گرفتن رعد و برق با توپ و تانک مدت زمان یک هفته طول کشید تا عباس دست طلا بتواند خانواده و همسرش را راضی کند برای رفتن به جبهه؛ در مسیر رسیدن به جبهه اتفاقی می افتد که اولین هراس وجودش را فرا می گیرد خودش در این باره اظهار داشت: نزدیک کرمانشاه که رسیدیم شب شده بود که ناگهان رعد برق شدیدی زد و انتهای اتوبوس را جدا کرد؛ آن لحظه ما فکر کردیم که توپ و تانک جنگ است که اتوبوس را به این حالت درآورده ولی همان شخصی که به عنوان فرمانده با ما بود رو به ما گفت: چیز خاصی نبود فقط رعد و برق کوچکی بود، ما هم همانطور با خنده ای گفتیم این که رعد و برقش بود وای به حال توپ و تانک جنگی اش . مخالفت فرمانده برای حضور ما در جبهه دست طلا عنوان کرد: به کرمانشاه رسیدیم و فرمانده آن حوزه گروه ما را 4 نفر، 4نفر به نقاط مختلف تقسیم کرد؛ گروه چهار نفری مارا قرار شد به اسلام آباد بفرستند زمانی که رسیدیم آنجا فرمانده قرار گاه ما به استقبال ما آمد و وقتی فهمید که ما برای بحث تعمیرات خودرو ها اعزام شدیم به ما گفت که نیرو داریم و احتیاج به نیروی جدیدی نداریم اما در هر صورت با اصرار ما قرار شد که همانجا کارمان را آغاز کنیم . ماشین از رده خارج را سه روزه تعمیر کردیم باقری افزود: زمانی که شروع به کار کردیم ما را به قسمت ماشین های تصادفی هدایت کردند؛ ماشین جیپ تصادفی آنجا بود که خودشان می گفتند اصلا قابل تعمیر نیست ولی ما گفتیم ما همین جیپ را سه روزه تعمیر می کنیم و به شما تحویل می دهیم که سر سه روز هم ماشین را به آنها تحویل دادیم و آنها هم بسیار تعجب کردند همین شد کم کم سر ما بیشتر شلوغ شد طوری شده بود که زمانی که 15 روز اولی که آنجا بودیم تمام شد و می خواستیم که به تهران برگردیم با شیرنی گل و تشکر های فراوان رو به رو شدیم ؛ من به فرمانده آن ها گفتم نه به روز اول که مارا نمی پذیرفتید نه به امروز که اینطور ما را بدرقه می کنید . وی با اشاره به این که تمام فکر و ذکر ما شده بود بازسازی و تعمیر ماشین های آسیب دیده جنگ بیان داشت: ما تقریبا در طول این 8 سال جنگ پس از هر عملیات جنگ به جبهه ها می رفتیم و در یک دوره 15 تا 20 روزه ماشین ها را تعمیر می کردیم و به تهران بر می گشتیم حتی زمانی که به تهران می آمدیم هم فقط به فکر این بودیم که الان کدام منطقه از جنگ نیاز به تعمیرات خودرو دارد که ما خود را به آنجا برسانیم . فوت مادر، تلخ ترین خاطره آن دوران عباس دست طلا با بیان یکی از تلخ ترین خاطره هایی که در دوران جنگ داشت بیان کرد: یکی از دفعاتی که می خواستم به جبهه بروم مادرم مریض بود وقتی میخواستم حرکت کنیم به مادرم گفتم میخواهی کنارت بمانم و نروم اما او در جواب من گفت همه دوستانت می گویند اگر تو نروی کارشان لنگ است چطور میخواهی بمانی آنجا؟ خلاصه با اصرار مادرم به جبهه رفتم؛ یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم برای انجام کاری به بیرون از پادگان رفتیم زمانی که برگشتم فرمانده قرارگاهمان به من گفت برگرد تهران و فعلا اینجا با تو کاری نداریم؛ من همانجا این فکر به ذهنم آمد که مادرم فوت شده است تا خود تهران طوری آمدم که نفهمیدم چطور به تهران رسیدم .زمانی که رسیدم به خانه دیدم مادرم زنده است اما زیاد حال خوشی ندارد.مادرم را به بیمارستان بردیم که متاسفانه حدود 24 ساعت بعد از دنیا رفت و این بدترین روز زندگیم در طول این 8 سال جنگ بود . فرزندم با دستکاری شناسنامه اش به جبهه رفت و به شهادت رسید عباس علی باقری که خود پدر شهید نیز بود راجع به نحوه اعزام فرزندش به جبهه گفت: در آن زمان قانون طوری بود که بالای 16 سال را برای اعزام به جبهه ها می پذیرفتند. پسر من هم چون هنوز 16 سالش نشده بود و میدانستم که برای اعزام او را نمی پذیرند به او گفتم هروقت اسمت را برای اعزام به جبهه نوشتند می توانی بروی او هم چون این حرف را از من شنیده بود با دستکاری شناسنامه اش توانست حکم اعزام به جبهه اش را بگیرد و بر خلاف میل باطنی ام با جبهه رفتن او موافقت کردم که سرانجام هم در سن 17 سالگی به شهادت رسید . وی در پایان در پاسخ به اینکه چرا به «دست طلا» معروف شد، گفت: خب شرایط جبهه و جنگ طوری بود که باید ماشین های تصادفی که آنجا بودند را هرچه زودتر تعمیر می کردیم کار رزمندگان به دلیل کمبود امکانات و ماشین لنگ نماند به همین خاطر شاید کاری که یک هفته طول می کشید را ما در عرض 2 یا سه روز تحویل میدادیم و همین شد که کم کم ما به "دست طلا" شهرت یافتیم.


سه شنبه ، ۳۱شهریور۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دانا]
[مشاهده در: www.dana.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن