واضح آرشیو وب فارسی:شفقنا: شفقنا- توسعه پایدار، گستره جدیدی است که در اواخر قرن بیستم راه جدیدی را پیش روی بشر باز کرد. توسعه پایدار عرصه ای است که هم به سیاست و فرهنگ توجه دارد و هم بر رونق اقتصادی و در کنار اینها مسأله اصلی آن برابری حقوق انسان هاست. درواقع توسعه پایدار تلاش دارد میان تمام این عوامل، تعادل و توازن ایجاد کند. لازمه رسیدن به توسعه پایدار این است که تمام فاکتورهای آن را شناسایی کنیم؛ فاکتورهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و… زمانی که برای تک تک این فاکتورها برنامه ریزی کنیم تا همه اینها متعادل و همگام با یکدیگر پیش بروند، آنجاست که می توانیم ادعا کنیم به توسعه پایدار رسیده ایم. عوامل گوناگون و متعددی در توسعه پایدار دخیل هستند و نمی توان تنها به یک یا چند عامل توجه کرد. به عنوان نمونه یکی از عوامل دخیل در توسعه، ترکیب سنی جمعیت است. این که هرم سنی جامعه موردنظر به چه صورت است، آیا نیروی جوان جامعه بیشتر است یا جامعه رو به پیری گذاشته است و …؟ یکی دیگر از فاکتورها این است که آیا مردم جامعه برای زندگی توقعات بالایی دارند یا تنها دنیا را محلی گذرا می بینند! درواقع می شود گفت رفاه اجتماعی افراد یک جامعه نیز از فاکتورهای توسعه پایدار است. در جامعه امروزی ما، اقلیت خیلی محدود – ٧،٨ درصد جامعه- از رفاه کامل برخوردار هستند و در مقابل بقیه افراد قشر ضعیف به حساب می آیند. درواقع طبقه متوسط به اندازه ای کم و محدود است که به چشم نمی آید و به همین دلیل عموم مردم بر این عقیده هستند که طبقه متوسط از بین رفته است. با این تفاسیر می توان گفت جامعه ما با کاستی رفاه اجتماعی روبه رو است. این کاستی عمدتا ریشه در ساختار اقتصادی جامعه دارد. درواقع ساختار اقتصادی ما ساختار اشتباهی بوده است. مصطفی تبریزی؛ روانشناس اجتماعی در روزنامه شهروند نوشت: در همه جای دنیا یا بهتر است بگویم در کشورهای توسعه یافته، دست کم مشخص است که ساختار اقتصادی کشورها چیست، ولی متاسفانه ساختار اقتصادی ایران ساختار تعریف شده و اصولی ای نیست. کجای دنیا را سراغ دارید که بانک ها ٢٢درصد به سپرده گذاران بهره بدهند. این نرخ، حکایت از اقتصادی آسیب دیده دارد. برای مثال در آمریکا و اروپا در سال یک تا ٢درصد سود به سپرده ها تعلق می گیرد. البته اشتباه بودن ساختار اقتصادی ما به ساختارهای سیاسی، فرهنگی و… نیز مرتبط است و همه این عوامل در این اشتباه دخیل هستند. به صراحت می توان گفت تمام این عوامل روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند. زندگی اجتماعی، یک زندگی سیستمی است و اجزای متعددی در این سیستم دخیل هستند و تمام این اجزا روی یکدیگر تاثیر و تاثر متقابل دارند. به عنوان نمونه کاستی های رفاه اجتماعی بر مسائل روانشناسی افراد نیز تاثیر می گذارد. در جامعه ای که تعادل اقتصادی وجود ندارد، فاصله طبقاتی مشهود است، پس امید مردم به رشد، خیلی پایین می آید زیرا این تفکر وجود دارد که چون ساختار، ساختار بیماری است، نمی توان با تلاش به جایگاهی که مدنظر است، رسید. این نوع تفکر و بینش دو نتیجه در پی دارد؛ نتیجه اول منزوی و افسرده شدن افراد است و نتیجه دیگر این که عده ای برای رسیدن به جایگاه و طبقه ای که مد نظرشان است به یکسری مناسبات غیراخلاقی همانند گرانفروشی و… رو می آورند. پایین بودن رفاه اجتماعی باعث می شود افراد جامعه عزت نفس خود را از دست بدهند. حسادت در میان این افراد افزایش می یابد و ناشکری در میان مردم، عادی می شود. افراد این گونه جوامع چون در برآورده کردن نیازهای جسمی و روانی خود ناتوان هستند این ناتوانی را به دو شکل افسردگی و خشونت در جامعه منعکس می کنند که هرکدام از اینها بازتاب های گسترده دیگری را در جامعه خواهند داشت. خود خشونت زمینه ساز ناهنجاری ها و آسیب های اجتماعی فراوانی است که هزینه های زیادی را به جامعه تحمیل می کند. در حقیقت می توان گفت همه عوامل اجتماعی به صورت سلسله مراتب با یکدیگر در ارتباط هستند و ریشه از عوامل ساختاری متعدد دیگری می گیرند. با این وصف بدیهی است که نسبت میان رفاه اجتماعی و توسعه پایدار، نسبتی متقابل و مستقیم است. هر چه جامعه توسعه یافته تر باشد، رفاه اجتماعی در آن گسترش می یابد و جامعه دارای رفاه، رو به سوی توسعه آن هم از نوع پایدارش دارد. بنابراین رفاه و گسترش آن در جامعه، هدفی است که تصمیم سازان و تصمیم گیران جامعه باید آن را همواره سرلوحه کارهای خود داشته باشند. گسترش رفاه در یک جامعه نخستین تاثیرش را بر مهار خشونت در آن جامعه می گذارد. www.fa.shafaqna.com
سه شنبه ، ۳۱شهریور۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شفقنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]