تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيّت ها فاسد باشد، بركت از ميان مى رود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816656879




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تجاوز مرد شیشه ای به زن همسایه با زور چاقو


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: تجاوز مرد شیشه ای به زن همسایه با زور چاقو
اسمم جمشید است و حدود دو سالی می‌شود که به مواد مخدر شیشه اعتیاد دارم. من هم مثل بقیه دوستانم اول فقط تفننی تریاک یا گل می‌کشیدم و بعد از مدتی مصرفم زیادتر شد و هرچه به دستم می‌آمد می‌کشیدم. خیلی فرقی نداشت چه موادی باشد همین که من را از حال خود بیرون بیاورد، برایم کافی بود.
آفتاب : مصرفم به قدری زیاد بود که دائم توهم داشتم و همیشه هم فکر و خیالات بد سراغم می آمد. گاهی اوقات آنقدر شجاع می شدم که ممکن بود خود را به کشتن دهم و گاهی اوقات هم از یک بچه شش ساله هم ترسوتر می شدم و فکر می کردم کسی پشت سرم هست و من را تعقیب می کند. چهره ام خیلی معلوم نبود که معتادم و تیپ و قیافم هم خوب بود. رفتارم هم هنوز نشانگر اعتیادم نبود و اهالی محل به چشم یک جوان عاقل به من نگاه می کردند. ولی به دلیل حواسپرتی های ناشی از مصرف مواد در کار برایم مشکل پیش آمد و اشتباهات پشت سرهم در کار باعث اخراجم شد.

بعد از اخراج دیگر دوست نداشتم دوباره سرکار بروم و ترجیح می دادم در خانه بمانم و شیشه بکشم و با توهماتم سر کنم. دیگر کم کم داشتم گوشه گیر و افسرده می شدم. با کسی حرف نمی زدم و مغزم را تعطیل کرده بود. پشت بام خانه محل امن من بود و اکثر وقتم را در آنجا می گذراندم. مادر و پدرم از این بابت خیلی ناراحت و نگران بودند و نمی دانستند با من چه کنند. من هم گوشم به نصیحت هایشان بدهکار نبود و کار خودم را می کردم.

یک روز صبح که مثل همیشه روی پشت بام نشسته بودم و اطراف را نگاه می کردم متوجه شدم مرد همسایه از خانه بیرون آمد و سوار ماشین شد. از مدل بیرون رفتنش مشخص بود که به محل کار می رود و بزودی هم بازنمی گردد. ناگهان فکری مانند جرقه از ذهنم گذشت. به سمت اتاقم رفتم و چاقو جیبی ام را برداشتم و از خانه بیرون رفتم. مقصدم خانه همسایه بود. می دانستم بعد از بیرون رفتن مرد همسایه، زنش در خانه تنهاست و در برابر من نمی تواند مقاومت کند.

در طول مسیر فکر نمی کردم و فقط مانند یک آدم آهنی به سمت خانه همسایه می رفتم. می دانستم کارم اشتباه است ولی نمی دانم چرا نمی توانستم از انجام آن دست بکشم. پشت در خانه آنها رسیدم و در زدم، زن جوان در را باز کرد و سرش را از در بیرون آورد. من را کامل نمی شناخت، ولی با توجه به این که چند بار من را در محل دیده بود و می دانست هم محلی هستیم، بدون مکث به من سلام کرد و منتظر شد تا من حرف بزنم.

من در آن لحظه در را که نیمه باز بود با تمام قدرت هل دادم و وارد خانه شدم. زن جوان که شوکه شده بود می خواست جیغ بزند، ولی با چاقو او را تهدید کردم و گفتم اگر کوچک ترین سر و صدایی کند، او را می کشم. زن همسایه در حالتی که تمام بدنش می لرزید سکوت کرد و اشک می ریخت. در خانه را بستم و او را با زور به سمت اتاق بردم و مورد آزار و اذیت قرار دادم.

در تمام مدتی که در خانه آنها بودم یک لحظه هم چاقو را کنار نگذاشتم و این گونه او را مجبور کردم که سر و صدا نکند.

بعد از آن هم زن را به طرفی پرت کردم و بسرعت از آنجا گریختم. چون می دانستم زن همسایه علیه من به پلیس شکایت می کند، به سرعت به طرف اتاقم رفتم و وسایلم را جمع کردم و چند روزی به شمال رفتم تا آب ها از آسیاب بی افتد. بعد از یک هفته که فکر کردم اوضاع آرام شده است به خانه بازگشتم، ولی فکرم اشتباه بود و گشت های محلی همچنان در حال جستجوی من بودند و به محض آن که به خانه نزدیک شدم، دستگیرم کردند و به زندان بردند.

حالا هم مجازات اعدام در ملاء عام برایم بریدند و تا چند روز دیگر هم مجازاتم اجرا می شود.

به گزارش جام نیوز، من در تمام مدتی که در زندان بودم فقط به این فکر کردم که با یک اشتباه کوچک و کشیدن مواد همه زندگی و آرزوهایم را از بین بردم.




تاریخ انتشار: ۲۹ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن