واضح آرشیو وب فارسی:فارس: عبدالله گنجی
نظریهپردازی برای پایان انقلاب از طریق اعتدال
حجاریان با کلمات جدید روحانی را در مسیر پایان دادن به انقلاب میبیند و با صراحت مینویسد: «روحانی میخواهد قدم به قدم اوضاع را کنترل و از شرایط استثنایی [بخوانید انقلابی] خارج کند.»
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس «عبدالله گنجی» در سرمقاله شماره امروز روزنامه «جوان» نوشت: نشریه اندیشه پویا در شماره 28 خود مقالهای از سعیدحجاریان به چاپ رساند که در آن تلاش شده است برای دولت اعتدال چارچوب مفهومی و تئوریک تعریف کند و نام آن را «پروژه نرمالیزاسیون دولت روحانی» میگذارد. قطعاً در این یادداشت مجال پرداختن موسع بدان نیست اما صرفاً از منظر تناقضات در محتوای یادداشت و منش نویسنده مطالب ذیل به رشته تحریر درخواهد آمد. حجاریان در این مقاله تلاش نموده با استفاده از دیدگاههای پولانتزاس و کارلاشمیت و همچنین نظرات تروتسکی و رژی دبره مدلی را برای روحانی و نقطه مقابل آن بتراشد و برای اینکه خیلی هم از چارچوب غربی استفاده نکرده باشد، چند شعر از حافظ و سعدی را هم چاشنی کرده است تا مانند سروش پیوندی بین مولوی و پوپر برقرار کرده باشد. با اظهاراتی که حجاریان بعد از فتنه 88 در رد ایدئولوژیها و نظرات غربی و چرایی اشتباه بودن انطباق آنان با نظام جمهوری اسلامی ارائه کرد، بعید بود مجدداً حرفهای قبلی خود را به سخره بگیرد. حجاریان در زمان اصلاحات با نظرات ماکس وبر خصوصاً نظریه «سلطانیزم» و اقسام مشروعیت وی نظام جمهوری اسلامی را شاخصگذاری میکرد و بعد از فتنه آن را اشتباه خواند اما ظاهراً غیر از همان محتواها چیز دیگری برای عرضه ندارد. وی در شهریور 1388 میگوید: «در آغاز دولت سازندگی به معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک برگزیده شدم، در آنجا بود که فهمیدم برای هدایت پروژهها تجربه علمی سیاسی کارساز نیست و لاجرم باید آموزش دانشگاهی هم داشته باشم. لذا فوقلیسانس و دکترای خود را در علوم سیاسی اخذ کردم و انبوه نظرات و ایدئولوژیهای سیاسی نادرست در ذهنم تلنبار شد، بدون اینکه بازنگری و نقد آنها را داشته باشم. با شروع موج اصلاحات و به خصوص تشکیل جبهه مشارکت که به تئوری راهنمای عمل نیاز داشت، طبعاً از من توقع میرفت که به عنوان نظریهپرداز دست به کار شوم و تحلیلی علمی از شرایط جامعه، دولت و نیروهای سیاسی عرضه کنم تا راهنمای عمل حزبی قرار گیرد. با مقدمات فوق اکنون میتوانم توضیح دهم که چرا نظریه ماکس وبر نظریهپرداز آلمانی قرن گذشته که مبنای تحلیلهای ما قرار گرفت، هیچ ربطی به شرایط ایران ندارد.» حجاریان در این فراز انطباق نظام با «نظریه سلطانیزم» را رد و در عین حال اعتراف میکند که راهنمای عمل حزب مشارکت نه نظرات امام و اندیشمندان مسلمان که نظرات ماکس وبر بوده است و مراجعه به سند تأملات راهبردی حزب نیز ادعای وی را ثابت میکند اما گویی درسی گرفته نمیشود. در مقاله جدید ابتدا بر سر دولت منت میگذارد که دو سال و نیم صبر کرده که تئوری دولت را ببیند اما خبری نشده، لذا خواسته با قالبسازی تئوریک تعریفی برای دولت روحانی داشته باشد اما از آنجا که چارچوب اصلی تحلیلی را از پولانتزاس گرفته در قافیه تنگ آمده گرفتار شده است چراکه چهار بندی که از پولانتزاس آورده مؤید جوامع دموکراتیک است اما وی شرایط فعلی را دموکراتیک نمیداند. آسیب مقاله ایشان این است که صرفاً تئوریک نیست و تلاش نموده که بین متن سیاست در ایران و چارچوب تحلیلی رفت و برگشت داشته باشد، لذا به تنگنای گفتمانی برخورده است. ایشان مینویسد که نرمالیزاسیون (یا اعتدال) به دموکراتیزاسیون ختم نمیشود اما در تبیین نظرات پولانتزاس آورده است «در دولتهای نرمال نهادهای نمایندگی دموکراتیک فعال هستند،رقابت برقرار است، تفکیک قوا وجود دارد و قانون اجرا میشود.» بنابراین نظریه پولانتزاس بر اساس نوشتههای حجاریان دقیقاً مربوط به جوامع دموکراتیک است و معلوم نیست چرا در انطباق عملی با دولت روحانی صغرای قضیه چیز دیگری میشود. حجاریان نقطه مقابل نرمالیزاسیون را «حالت استثنا» آورده است که دولتهای استثنایی بعضاً مستقر میشود اما به رویه تبدیل نمیشوند. در نتیجهگیری این بخش که «استثنا» چیست؟ یک بار انقلاب را استثنا میداند و یک بار دولت احمدینژاد را و این دوگانه را در پایان حل نمیکند. مینویسد «انقلاب امری استثنا و نرمالیزاسیون حالت عادی است» و اینگونه روی استمرار انقلاب اسلامی خط میکشد و سپس مینویسد: «استثنا همیشه کم و نادر است. اگر حالت اورژانسی برای مدت طولانی تداوم داشته باشد، زندگیها مختل میشود اما عدهای مثل تروتسکیخواهان انقلاب مستمر هستند (خجالت کشیده است بگوید امام) یا مثل رژی دبره در پی انقلاب در انقلابند. حال آنکه انقلاب یک امر استثنایی است و قاعده زندگی مردم عادی است.» حجاریان در این فراز به صراحت از چارچوب فکری امام عدول میکند و مشکل اساسی خود و دوستانش را استمرار انقلاب اسلامی میداند، چرا که امام در اسفند 1367 در تبیین دستاوردهای جنگ تحمیلی فرمودند «و از همه مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت» یا میفرمود «ما هنوز در قدمهای اول مبارزه جهانی علیه شرق و غربیم» یا در آخرین ماههای حیاتشان اصرار داشتند که «امروز جنگ حق و باطل و جنگ فقر و غنا شروع شده است» یا «تا کفر و شرک هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم». بنابراین اصلاحطلبان با صراحت پایان انقلاب امام را خواستارند و آن را فریاد میزنند. نتیجهای که در این مقاله نهفته است اینکه نرمالیزاسیون در مقابل «استثنا» است و استثنا همان انقلاب است. بنابراین میخواهد بگوید اعتدال و اصلاحات به یک دوراهی مشترک رسیدهاند و آن پایان انقلاب اسلامی است. او که تحصیلکرده علم سیاست است، بهتر میداند که معنایابی سیاسی «اصلاحات» نقطه مقابل انقلاب است. اصلاحات مکمل انقلاب نیست که 180 درجه مقابل آن است. بنابراین اصلاحات شیفت پارادایمی انقلاب به دموکراتیزاسیون غربی بوده و بر اساس نظرات پولانتزاس، نرمالیزاسیون هم در جوامع دموکراتیک اتفاق میافتد. بنابراین حجاریان با کلمات جدید روحانی را در مسیر پایان دادن به انقلاب میبیند و با صراحت مینویسد: «روحانی میخواهد قدم به قدم اوضاع را کنترل و از شرایط استثنایی [بخوانید انقلابی] خارج کند.» لذا مسیری که حجاریان برای روحانی طراحی کرده است نه در روش که در نتیجه همان آرمان اصلاحطلبان ناب است، یعنی پایان انقلاب اسلامی. امید است این برداشت حجاریان از دولت روحانی و شخص رئیسجمهور یک توهم باشد که اگر دولت روحانی اینگونه باشد باید فکری برای انقلاب اسلامی کرد. اما تجربه دو دهه گذشته نشان میدهد که این نظریهپردازی در کنار نظریهپردازیهای دیگر مثل «مشروطهخواهی»، «عرفیگرایی»، «جمهوریخواهی»، «حاکمیت دوگانه»، «دموکراسیخواهی» و «راه چهارم» و نظرات جوزف نای به سنگ خواهد خورد. ظاهراً نظریهپردازی در درون حوزه اصلاحات به بن بست رسیده و لوث شده است. اکنون موقع صادر کردن نظرات است و لذا این مقاله را باید توهین به حوزه فکری دولت روحانی دانست که متهم به فقر تئوریک میشود. اگرچه آنچه از عمل دولت توسط حجاریان توصیف میشود، اصلاً نیازی به تئوری ندارد چرا که اقدامات میدانی و نازل است. انتهای پیام/ز
94/06/21 - 06:04
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]