تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 30 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن در سرشتش دروغ و خيانت نيست و دو صفت است كه در منافق جمع نگردد: سيرت نيكو و د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854853647




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتي خدا با تو قرار مي‌گذارد هيچ اختياري از خودت نداري


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: وقتي خدا با تو قرار مي‌گذارد هيچ اختياري از خودت نداري
سردار حسين صفري خاطرات زيادي از روزهاي انقلاب و بزرگان انقلاب دارد.
نویسنده : احمد محمدتبريزي 


به دليل قد و قامت و جثه ورزشكار‌ي‌اش محافظ شخصيت‌هاي مهمي چون امام خميني(ره)، شهيد بهشتي و رجايي بوده و اگر پاي صحبت‌هايش بنشيني از هر كدام ساعت‌ها خاطره دارد. صفري پس از جانبازي به عنوان مشاور فرمانده كل سپاه در امور ايثارگران فعاليت مي‌كند و وظيفه دفاع از حقوق كساني كه در جنگ شركت كرده‌اند را بر عهده دارد. او كه از ناحيه چشم و پا جانباز شده دفتر خاطراتش را گشود و از انقلاب و دوران دفاع مقدس برايمان گفت كه در ادامه خواهيم خواند. دوست دارم قبل از پرداختن به روزهاي حضور شما در جنگ، از كمي قبل‌تر و از دوران انقلاب و همان زماني كه محافظ حضرت امام شديد بگوييد؟ من پيش از انقلاب در دو رشته ورزشي فوتبال و كشتي فعاليت حرفه‌اي داشتم و تا قهرماني كشور هم پيش رفتم به همين خاطر و اعتمادي كه به من داشتند براي مدتي محافظ شخصيت‌هاي معروفي از جمله بني‌صدر و شهيد بهشتي شدم و يك سال هم محافظ امام(ره) بودم. در سقز و محاصره كردستان كه بودم تازه سرود «الله‌اكبر، خميني رهبر» آمده بود و خيلي آن را دوست داشتم، پيش خودم مي‌گفتم: چي مي‌شد بروم خدمت امام(ره)! چند روز پس از اينكه به تهران آمدم خبر دادند كه به خدمت امام(ره) بروم اصلاً باورم نمي‌شد. وقتي وارد حسينيه شدم با ديدن جمعيت و امام(ره) گريه‌ام گرفت. از آن زمان به بعد محافظ ايشان شدم. امام(ره) واقعاً دوست‌داشتني بود، از نزديك كه او را مي‌ديدم آرامش خاصي در چهره نوراني‌اش داشت و قبل از اينكه حرفي را بزند خودش عمل مي‌كرد. من در نوجواني براي اولين بار كتاب «حكومت اسلامي» امام(ره) را خواندم و آنقدر تحت تأثير قرار گرفتم كه در بيشتر راهپيمايي‌ها و وقايع مهم مانند17 شهريور شركت مي‌كردم. سالروز 17 شهريور بني‌صدر عليه نظام و سپاه سخنراني كرد. در آسانسور آيت‌الله خامنه‌اي را ديدم و گفتم آقا ديديد بني صدر چه توهين‌هايي به سپاه كرد؟ آقا دستي به شانه من زد و گفت ناراحت نباش جبران مي‌كنم و در نماز جمعه، يك خطبه را در رابطه با سپاه سخنراني كردند. فعاليت‌هاي انقلابي‌تان شامل چه كارهايي مي‌شد كه به شما اعتماد مي‌كردند؟ اولين اعلاميه‌اي كه پخش كردم خاطره‌اي به يادماندني برايم شد. تاسوعا قرار بود تهران را بمباران كنند. پدر و مادرم مرا به دست اقوام سپردند تا به اراك ببرند. وقتي‌كه به قم رسيديم روحاني جوان نوراني كه هيچگاه چهره‌اش را فراموش نمي‌كنم نزديك اتوبوس آمد و گفت: من يك مرد مي‌خواهم كه اين اعلاميه‌ها را به اراك ببرد. تمام مسافران سكوت كردند؛ بلند شدم و گفتم حاج آقا بده من مي‌برم. فاميلمان گفت: «بشين كار نداشته باش». اهميتي ندادم و اعلاميه‌ها را گرفتم و شبانه پشت ميله‌هاي مسجد «سادات» كه در اراك معروف بود گذاشتم، تا وقت نماز صبح تمام اعلاميه‌ها پخش شده بود. پس از پيروزي انقلاب كجا رفتيد؟ پس از پيروزي انقلاب، از 23 بهمن كميته‌هاي مردمي تشكيل و كاخ جوانان تبديل به كميته شهيد مطهري شد. چند ماهي را آنجا گذراندم تا به عضويت سپاه درآمدم و مدتي را در پادگان عشرت‌آباد ماندم. سلولي بود كه مي‌گفتند امام(ره) در شب تبعيد آنجا به سر برده. فردي در همان سلول زنداني بود من در يغلوي روي آتش چايي درست مي‌كردم، به او گفتم: مي‌خوري؟ گفت: مي‌خورم. وقتي‌كه چايي را از لاي ميله‌ها به او دادم گفت: ما با شما چه كرديم و شما با ما چه مي‌كنيد! آن زمان متوجه حرف‌هايش نشدم و نمي‌دانستم كه او چه كسي است تا چندماه بعد كه سرپل ذهاب او را ديدم و فهميدم كه تهراني شكنجه‌گر معروف بوده است. اولين بار چه زماني عازم جبهه شديد؟ قبل از جنگ در مناطق كردستان حضور داشتم تا زماني كه جنگ شروع شد. يك بار اوايل جنگ در جبهه حاضر شدم بعد برگشتم و خدمت حضرت امام بودم. براي بار دوم كه اعزام شدم عمودي رفتم و افقي برگشتم. بار دوم كه مي‌رفتم‌ احساس مي‌كردم نور بالا مي‌زدم. يعني از تهران كه دور مي‌شدم احساس مي‌كردم آخرين بار است كه پدر و مادر و خيابان محل زندگي‌ام را مي‌بينم. به خط كه رسيدم مدام نماز شب مي‌خواندم و نور بالا مي‌زدم. وقتي خدا با آدم قرار مي‌گذارد ديگر هيچ اختياري از خودت نداري. تا اينكه يك شب در اتاقي كه نشسته بوديم شهيد نظري بعد از نمازش به من گفت: «عموحسين مي‌داني در بهشت به آدم چي ميدن؟» گفتم: «نه»! شروع كرد به توضيح دادن؛ بغل دستي من گفت: « من شهادت را دوست دارم.» شهيد نظري پا شد، كوله‌اش را برداشت و گفت: ميرم ديده‌باني و فردا صبح جنازه‌اش را آوردند. جانبازي‌تان چگونه اتفاق افتاد؟ يك روز قبل از مجروح شدنم شهيد اسماعيل زاهد، از من پرسيد اگر روزي نابينا شوي چه كار مي‌كني؟ اين همه سؤال در كره خاكي وجود دارد نمي‌دانم چرا اين را از من پرسيد. من هم كه آدم شوخي بودم، چوبي برداشتم و چشم‌هايم را بستم و مثل نابيناها رفتار كردم، او هم ‌خنديد. بار آخر دست و پايم را حنا گرفته بودم. من و يكي از دوستانم قرار بود فرداي آن روز به تهران برگرديم. داخل سنگر كه دراز كشيده بوديم شنيدم كه يكي بيرون سنگر مي‌گويد كسي براي عمليات فردا مي‌ماند؟ علي به من گفت: تو مي‌ماني؟ گفتم آره و با هم مانديم. زير آتش سنگين دشمن، مين جمع مي‌كرديم. گفتم: علي يا تو برو بيرون يا من! چون اگر منفجر شود موجش ما را مي‌گيرد. گفت: نه من اين سمت جمع مي‌كنم. همان رفيقم داخل پادگان‌مان گفت: آخ جون شهادت! كنارم بود، گفت: حسين چقدر نوراني شدي! به شوخي گفتم: چه كار كنم من كه هميشه خوشگل و نوراني هستم! هوا گرم و نزديك به 50 درجه بود. مي‌خواستم آب بخورم، دوباره دوستم به من گفت حسين جدي مي‌گويم خيلي خوشگل و نوراني شدي. گفتم لابد خبرايي هست، حالا صبركن! اين آخرين جمله من در بينايي بود. برگشتم كه مين را در بياورم اما نگو كه تله بود، منفجر شد و پرتم كرد. در آن لحظه تصويري مانند پرده سينماجلوي چشمم آمد دقيقا بچگي‌هاي خودم، تصوير امام(ره) و تمام كساني‌كه مرا مي‌شناختند را ديدم. وقتي زمين خوردم دوستانم زير آتش شديد دشمن بالاي سرم گريه مي‌كردند. شروع كردم به شوخي‌كردن و از خودم صدا در مي‌آوردم كه من طوري نشدم. يكي از همان دو نفر موقع انتقال من به پشت جبهه شهيد مي‌شود و آن ديگري 20 سال بعد به من گفت وقتي‌كه پرت شدي و زمين خوردي به «سوري» نگاه كردي و گفتي چقدر نوراني شدي! ما به هم نگاه كرديم كه خدايا حسين خون خالي با پاهاي قطع شده و صورت داغون افتاده بعد دارد چه مي‌گويد. خاطرم نيست اما گويا دو دقيقه بعد تركش مي‌خورد و كنار برانكارد من دست و پا مي‌زند و شهيد مي‌شود. من دقيقاً روز چهارشنبه حول و حوش چهار، چهار و نيم بعدازظهر 28 مرداد ماه سال 60 مجروح شدم و چهار سال بعد يعني سال 64 همان ساعت و روز براي زيارت خانه خدا احرام بستم. بعد از جانبازي هم با مقام معظم رهبري ديدار داشتيد؟ چندسال پيش در ديداري كه آقا با جانبازان قطع نخاعي داشتند، بيشتر از همه با من صحبت كردند و من هم عكس‌هايي كه با ايشان داشتم را نشان دادم. آقا گفت: براي من آوردي؟ گفتم: نه! اينها براي خودم است و ايشان گفتند: پس براي من اسكن كنيد. در آنجا مشكلات ايثارگران و لايحه‌اي كه انجام نشده بود و بنياد شهيد كوتاهي مي‌كرد را با آقا در ميان گذاشتم. گفتم: شما هرسال بسياري از گروه‌ها را مي‌پذيريد و مشكلاتشان را مي‌شنويد و جواب مي‌دهيد. پس حق مسلم ما ايثارگران هم است كه اينجا بياييم و از مشكلاتمان بگوييم. به عنوان مشاور فرمانده كل سپاه در امور ايثارگران مهم‌ترين بخش مسئوليت‌تان چه كارهايي است؟ در قوانين، لوايح، طرح‌ها و مسائل مربوط به ايثارگران در مواردي كه نياز باشد شركت مي‌كنم و مدافع حقوق ايثارگران هستم. بايد فرقي بين كسي كه با پاي خودش به خط مقدم رفته با كسي‌كه فرار كرده، باشد. يك بار در مجمع تشخيص، سر موضوع سهميه دانشگاه بحثم شد. گفتم شما نگاه كنيد كه همين امريكا به كهنه سربازانش چه امكاناتي مي‌دهد؟ خوشگل‌ترين بچه‌هايمان همين شهدا هستند كه به جبهه رفتند. مگر اينها جواني نداشتند؟ بنابراين مايي كه اينجا هستيم اگر كاري از دستمان بربيايد حتماً بايد انجام دهيم. گله من اين است كه بايد به اين دفتر كه عنوان مشاور كل را دارد بها دهند و كاركردش را ببينند و امكاناتي براي ما قائل شوند تا وقتي ايثارگري وارد مي‌شود در حد بضاعت او را راضي كنيم. چون ايثارگران دستشان به جايي بند نيست. هميشه مي‌گويم اگر مشكل در محله حل شود كسي شهرداري نمي‌رود. طرف بيكار نيست كه از سيستان و بلوچستان يا خراسان جنوبي براي خواسته بحق خودش اينجا بيايد. اگر مشكلش در استان حل شده بود كه اين همه راه نمي‌آمد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن