محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826059724
خاورميانه شناسي ژاپنيها در قهوهخانه!
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاورميانه شناسي ژاپنيها در قهوهخانه! با دو ساعت و نيم تأخير، حوالي ساعت سه و نيم بعد از ظهر به فرودگاه رسيدم. موري موتو و نيومن، منتظر بودند. ما با قطار به هتل محل اقامت آمديم. محلهاي که هتل ما در آنجاست «Hongo» نام دارد و اسم هتل هم «Forest Hongo» و دانشگاه توکيو هم در همين خيابان است. رسول جعفريان در سایت خبری بازتاب نوشت: تابستان گذشته، آقاي «موري موتو» در لندن، به من گفت كه برنامهاي از طرف جمعي از اساتيد خاورشناس دانشگاههاي توکيو و کيوتو که پروژهاي براي بحث و بررسي درباره تاريخ شيعه طراحي کرده بودند، ترتيب داده شده و از من براي حضور در يک کار کارگاهي دعوت کرد. نام اين پروژه چنين بود: Studies of Shi`ite Societies and Their Networks. بنابر اين پيشنهاد، قرار بود بنده و آقاي «نيومن» در دو جلسه چهار ساعت و نيمه در موضوعاتي که مربوط به تشيع است، مقاله ارايه کنيم. مخاطبان، شماري از دانشجويان دوره ارشد و دکتري، اما علاقهمند به مباحث شيعهشناسي بودند که بازار آن بسيار داغ شده و طرفداران بسياري دارد. طبعا شماري از اساتيد زبان فارسي هم در اين جلسه شرکت داشتند و سر جمع چنين توافق شد که اين دو جلسه بين تاريخ 15 تا 27 آذر ماه 85، يکي در دانشگاه «توکيو» و ديگري در «کيوتو» باشد. خلاصه آن که ژاپن، مجمعالجزايري است با 6800 جزيره که تنها 340 عدد آن، مساحتي بيش از يک کيلومترمربع دارد و عمدتا چهار جزيره آن مهم است که عبارتند از «هوکايدو، هونشو، شيکوکو، و کيوشو». مساحت کل اين کشور، 378000 کيلومترمربع است (ايران 1628000 کيلومترمربع است) كه اين مساحت در يک خط منحني به طول 3500 کيلومتر جاي گرفته و جمعيت آن هم بنا بر آخرين آمار 4/126 ميليون نفر است.من تقريبا دو ماه پيش از تاريخ حرکت، بليت خود را براي روز ششم دسامبر گرفتم و قرار بر آن بود تا ساعت 8 بعد از ظهر روز 15 آذر پرواز کنم. هواپيماي ما که حجاج را به عربستان برده بود، با تأخير برگشت و ما ساعت ده شب حرکت کرديم. پرواز تا پکن شش ساعت و نيم بود. در آنجا يک ساعتي توقف کرد و سپس، هواپيماي ما به سمت توکيو حرکت کرد که اين هم دو ساعت و چهل دقيقه طول کشيد. مشتريان بيشتر ايراني و چيني بودند که در پکن پياده و دوباره عدهاي براي توکيو سوار شدند. با دو ساعت و نيم تأخير، حوالي ساعت سه و نيم بعد از ظهر به فرودگاه رسيدم. موري موتو و نيومن، منتظر بودند. ما با قطار به هتل محل اقامت آمديم. محلهاي که هتل ما در آنجاست «Hongo» نام دارد و اسم هتل هم «Forest Hongo» و دانشگاه توکيو هم در همين خيابان است. به همين مناسبت، تعدادي کتابفروشي هم در اين خيابان هست. هتل ما ساختمان کوچکي است با چهار طبقه که من در طبقه چهارم اتاق 402 و نيومن در طبقه دوم اتاق 202 بود. در راه قدري از برنامهها صحبت شد. من نيومن را از سالها پيش ميشناسم. يک بار هم من به دانشگاه «ادينبورگ» که ايشان در آنجا تدريس ميکند، رفتم و هدف شرکت در کنفرانس بينالمللي صفويه شناسي بود. دو سال و نيم پيش هم در اصفهان ايشان براي شرکت در کنفرانس صفويه آمد. اکنون فرصت ديگري پيش آمده بود تا ايشان را ملاقات کنم. نيومن اصلا آمريکايي است که در دانشگاه ادينبورگ استخدام است.موري موتو را هم از زماني که دانشجوي ميهمان در دانشگاه تهران بود و تقريبا هفتگي يا بيشتر به قم ميآمد، شناختم. گمان ميکنم سال 1375 بود. پس از آن هم بارها به ايران سفر کرده است. آخرين بار در تابستان گذشته بود، البته ايشان را در لندن ديدم و سپس به ايران و قم آمد که قرار اين برنامه را گذاشتيم. برنامههاي روزهاي آتي ما بر پايه برنامهريزي موري موتو مشخص است. تقريبا وي بيش از بيست سي ايميل از آغاز تا كنون فرستاده که همه براي تنظيم همين برنامه بوده است. من هم در اين دو سه ماه، تقريبا همه وقتم براي نوشتن همين دو مقاله بوده است.با تاکسي، فاصله ايستگاه تا هتل را آمديم. اينجا در مقايسه با اروپا، سيستمهاي موجود خودکارتر و ماشينيتر است، به گونهاي که نيومن هم از برخي تعجب ميکرد. نخستين آن اين بود که در تاکسي، اتوماتيک باز و گفته شد که دست به آن نزنيد! ظاهرا اين کار علاوه بر ماشيني کردن زندگي، جنبه ايمني هم دارد. راننده با موري موتو گرم گرفت و از مليت ما پرسيد. وقتي گفت ايراني هستند، پاسخ داد: ايرانيها به فکر کشور خودشان هستند، اما ژاپنيها نه و موري موتو به من گفت که ايرانيها هم، عکس اين را در ايران ميگفتند! راننده با شنيدن اين که ايرانيها جلوي آمريکاييها ايستادهاند، ابراز شادماني کرد و نشان داد با آمريکا ميانهاي ندارد. اخبار کلي، حکايت از آن دارد که در ژاپن دو پديده به صورت همزمان در حال رشد است؛ يکي ميليتاريسم و ديگري ناسيوناليسم. هر دوي اينها براي درآوردن ژاپن از فضاي اقتصادي به فضاي سياسي تلاش ميکنند. در اينجا ميتوان گفت که از جنگ جهاني به اين طرف، سياست خارجي وجود ندارد و به نظر ميرسد ژاپنيها از اين جهت، تحقير شدهاند. ساعت پنج اتاق را تحويل گرفتم. قرار شد تا ساعت هفت استراحتي کرده و پس از آن براي صرف شام بيرون برويم. ساعت هفت پايين آمدم. کامپيوتري دم در هتل هست که ايميلهايم را چک کردم و سپس براي صرف شام بيرون رفتيم. ضمن شام گفتوگوهايي درباره مسائل گوناگون داشتيم. پروژهاي که ضمن آن برنامه ما اجرا شده، کاري است که چند نفر از دوستان موري موتو و خود ايشان انجام داده و برنامههايي را گويا براي سه سال تدارک ديدهاند. مسئوليت برنامه به عهده خانم «ياماگيشي» است. رشته تحصيلي وي مطالعات منطقهاي بوده و پاياننامهاش درباره سير مقتلنويسي است. در مجموع، علاقه به خاورميانه و بحثهاي مربوط به شيعه شناسي در اينجا رو به فزوني گذاشته است. پس از شام سري به دانشگاه توکيو زديم. اين دانشگاه قدمتي حدودا 130 ساله دارد. البته ساختمان قبلي در زلزله سال 1923 از بين رفته و آنچه هست، مربوط به بعد از آن است. سابقه حرکت به سمت غرب و تمدن جديد فراتر از سال 1868 نيست؛ بنابراين، فنون و آموزشهاي جديد هم مربوط به پس از آن است. دانشگاه توکيو، مشهورترين دانشگاههاي ژاپن و البته دانشگاهي دولتي است. و بايد گفت، شماره دانشگاهها و دانشکدههاي خصوصي در ژاپن بسيار زياد است.به اين ترتيب، صبح را در هتل استراحت کرده و برخي از کارهاي نوشتني را مرور کردم. دقايقي بعد از ساعت يازده و چهل در اينجا اذان است. نماز را خواندم و به همراه نيومن بيرون رفتيم. مسير خيابان هنگو را ادامه داده و مستقيم به اندازه چهار پنج کيلومتر راه رفتيم. نخستين چيز شگفت، آن بود که دوچرخهها برخلاف کشور ما هم زياد هستند و هم در پيادهروها ميروند. البته افراد پياده کم بودند، اما مرتب بايد مراقب باشند که با دوچرخهها برخورد نکنند. گاه دو دوچرخه سوار که با هم دوست هستند در کنار هم گفتوگو کرده حرکت ميکنند! در مسير، بيش از هرچيز، از ديدن معابد کوچک و بزرگ شگفت زده شديم. ما البته در يک محله قديمي قدم ميزديم و طبيعي بود که اين تعداد معبد قابل توجه باشد. در کنار بيش از نيمي از اين معبدها، قبرستانهاي کهن بود. در اينجا تقريبا در تمام مواردي که ديديم، قبرستان حالت خانوادگي دارد؛ يک سنگ چهارگوش با قطر بيست تا پنجاه سانتي متر و بعدا يک سنگ مکعب شکل به صورت عمودي روي آن و هر کدام البته با تزيينات خاصي است؛ گاه کل آن در يک متر مربع و گاه بيشتر است.روشن بود که برخي از اين مقابر جنبهاشرافي دارد و متعلق به خاندانهاي برجسته است. اين مقابر به لحاظ تزييني و استفاده از سنگهاي گرانقيمت هم کاملا مشخص بودند. سردر ورودي برخي از اين مقابر، مجسمههايي از بودا بود؛ بوداي خوشحال و سرحال که سير سير است و نيومن گفت: اگر اين در کاليفرنيا بود، تصور ميشد که اينجا رستوران است!معماري اين معابد و همين طور مقابري که در اطراف آنها قرار دارد، زيباست. برخي از ساختمانهاي چوبي مستقل از بناي اصلي معبد و در عين حال متفاوت از بناهاي کوچک مقابر در مجموعههاي بزرگتر هست که فلسفه آنها را نفهميديم. پيدايست که جاي مقدسي است و رفتن به زير آن سقفها دست کم براي همه يا در همه اوقات ميسر نيست. در خيابان هنگو شايد مانند جاهاي ديگر رستوان فراوان است و غذاي اصلي ژاپنيها ماهي است. موري موتو گفت: ژاپن از بسياري از نقاط ماهي وارد ميکند و اين به رغم آن است که اطراف آن هم همه جا درياست و ژاپن يک جزيره است. اين البته براي من جاي خوشبختي دارد، زيرا به راحتي ميتوانم غذاي باب ميلم را پيدا کنم. در اينجا ماهي به شيوه مخصوص ژاپن همين خام خوردن است؛ خام و همراه با سالاد و انواع و اقسام ضمايم. در راه سه دانش آموز را ديديم که يک راهنما داشتند با يک پرچم. به نظر ميرسيد که وي اين چند نفر را از مدرسه تا خانههايشان همراهي ميکرد و تک تک در کوچهها جدا ميشدند. در برگشت باز هم معابد بيشتر و بزرگتري ديديم. امروز که روز جمعه است، روز کاري است و شايد به همين دليل کسي در اين معابد ديده نميشد. کنار يکي از آنها يک سنگتراشي هم بود که سنگ براي قبرستاني که در همانجا بود، تهيه ميکرد. زماني که ما آمدهايم؛ يعني امروز که روز 17 آذر ماه است، هوا در اينجا سرد و پايان فصل پاييز است. درختان زيباي پربرگي که در اينجا هست، همه برگهايشان به زردي گراييده و در حال فرو ريختن روي زمين است. اين برگها سطح پيادهروها را بسيار زيبا کرده، اما شگفت که بسياري از کارگران مشغول جمع و جور کردن آنها هستند و مگر ميشود؟ به هر حال هنوز اين زردي به درختان ديده ميشود. پس از صرف ناهار در يك مكدونالد به تدريج باران هم آغازيدن گرفت و ما به هتل برگشتيم.ساعت شش و نيم بود که با نيومن قرار گذاشته بوديم براي شام بيرون برويم. دعوت کننده ما خانم ياماگيشي بود که قرار بود به همراه شوهرش ما را به رستوراني در شينجوکو ببرد. محل قرار در ايستگاهي نزديک هتل ما بود. قرار ما ساعت هفت بود، اما ايشان با 13 دقيقه تأخير آمدند. سپس سوار مترو شده و به شينجوکو رفتيم. در آنجا شوهر ايشان به همراه يک خانم ايراني به نام آرزو فخرجهاني آمدند. اين خانم پانزده سال پيش به عنوان نخستين دانشجوي بورس ژاپني به اينجا آمده است. بعدها خواهر و برادرش هم آمدهاند. برادرش سال گذشته در اثر تصادف با موتور در اينجا درگذشته است. اين ميهماني تا ساعت ده طول كشيد و ضمن آن از مسائل مختلف سخن به ميان آمد. خانم ياماگيشي که رشتهاش مطالعات منطقهاي درباره ايران بوده و پاياننامهاش مقايسه سه مقتل بوده، اکنون در دانشگاهي کار ميکند که دانشجويان در رشتههاي اقتصاد و سياست درس ميخوانند و ايشان در حال حاضر به مسائل معاصر روي آوردهاند. شوهر ايشان که زماني در سفارت ژاپن در قاهره بوده، عربي ميداند و باره سيدجمالالدين و عبده کار کرده است. ساعت يک و ده دقيقه بود که به سمت دانشگاه حرکت کرديم. از در اصلي که روبهروي کوچهاي است که هتل ما در آن قرار دارد، وارد شديم. درختان انبوه با برگهاي پاييزي چشم ما را خيره کرد. باران هم نم نم ميباريد و فضا بسيار رمانتيک شده بود. هوس عکس گرفتن کرديم. ساختمان اصلي مطالعات خاورميانه در دست تعمير است و به همين دليل، اين بخش را به يکي از دانشکدهها که متعلق به بخش فني بوده منتقل کردهاند. يک راهرو در اختيار دانشجويان و تشکيلات اداري آنها گذاشتهاند که البته اجارهاش را ميگيرند. يک کلاس بزرگ را مرتب کرده و به عبارت بهتر در حال مرتب کردن بودند. اندکي بعد، تعدادي از اساتيد و دانشجويان دکتري و ارشد آمدند که گمان ميکنم بين بيست تا بيست و پنج نفر زن و مرد بودند. درباره اين جلسه گفته بودم که تعدادي از استادان جمع شده و تقاضاي بودجه کردهاند تا يک چنين جلسهاي را که مشابه آن، البته در «اوساکا» هم با همکاري بخش مطالعات خارجي آن دارند، برگزار کنند. براي اين جلسه اطلاعيهاي تنظيم شده و خبر سه سخنراني داده شده بود. سخنران اول بنده بودم که فارسي صحبت کردم و به گمانم، نيمياز حاضران فارسي را متوجه ميشدند. هرچند فارسي فهمي آنان هم مشکل است. متن انگليسي مقاله من هم در اختيار همه قرار گرفته بود. ترجمه روان و قابل فهم و قرار بر اين بود که وقتي من سخنراني ميکنم، افرادي که فارسي نميدانند، آن متن انگليسي را بخوانند و در پرسش و پاسخ شرکت کنند. نام مقاله من «مهاجرت قبايل شيعه عرب و انتشار تشيع در عراق و ايران» بود. يک مقدمه داشت که درباره چگونگي انتقال مذاهب توسط مهاجرت قبايل بود. سپس به سه قبيله به عنوان نمونه پرداخته بودم؛ قبيله «خزاعه»، «عبدالقيس» و «بني اسد». اين سه قبيله، نقش مهمي در انتشار تشيع در عراق و ايران داشتهاند. فارسي آن حدود نورده صفحه و متن انگليسي پانزده صفحه بود. در اين مقاله، توضيح دادم که تشيع بحرين که همزمان با تشيع قم، بلکه قديميتر از آن است، به خاطر حضور قبيله عبدالقيس در آنجاست. همين طور تشيع بخشي از جنوب ايران و عراق از تشيع خزاعيان است. اينها در ري و نيشابور قرن ششم هم بودند. الان هم فاميل خزاعي و اسدي در ايران زياد است و اينها بقاياي همان شيعهها هستند. تشيع حله هم از بني اسد است و دولت مزيديه متعلق به آنهاست و همچنين شماري از علماي برجسته شيعه هم از اين قبيلهاند. با توجه به مطالعاتي که داشتم، گمان ميکنم موضوع تازهاي است، اما به نظرم براي اين جمع با تفاوت گرايشهايي که داشتند، قدري تخصصي و البته به راحتي قابل درک بود و من مدتهاست که روي اين موضوع کار ميکردم.بنده 45 دقيقه صحبت کردم. حدود 15 دقيقه هم پرسشهايي را موري موتو، خانم ياماگيشي و نيومن مطرح کردند و بقيه آرام بودند. در مورد سخنرانان بعدي هم همين وضعيت تکرار شد و موري موتو گفت که معمولا در اين قبيل جلسات کمتر پرسش مطرح ميشود. مدير جلسه موري موتو بود که خيلي خوب و مسلط، جلسه را اداره کرد. پس از من، نيومن درباره تاريخچه تدوين حديث شيعه سخنراني کرد. سخنران سوم هم ژاپني بود با نام کيوکو يوشي دا که درباره نوع استدلالهاي موجود در کتابهاي غيبت براي عمر امام زمان (ع) از جمله استناد به قصه خضر پرداخت. بين هر سخنراني با سخنراني بعدي ده دقيقه استراحت بود كه در پايان هم ده دقيقه استراحت داده شد و براي 25 دقيقه وقت باقي مانده جلسه مشترکي برگزار شد تا پرسش و پاسخ مطرح بشود. باز هم کسي جز يک نفر که آقاي کندو بود، چيزي مطرح نکرد. موري موتو از من خواست اگر مطلبي دارم، بگويم که درباره کتاب کشف الغمه و نظريه تسنن دوازده امامي مطالبي گفتم و ايشان ترجمه کرد. پيش از آن، خانم توشيدا نکتهاي با اشاره به اربلي گفته بود که به هر حال به بحث هم بيارتباط نبود. جلسه با خوبي و خوشي تمام شد و ما به آرامي دانشگاه را ترک کرديم. قرار بر رفتن به رستوراني بود تا شام بخوريم. به جز ما چهار نفر، خانم ياماگيشي هم با شوهرش آمد و ما به يک رستوران هندي رفتيم. غذاي بنده سبزيجات بود که البته تند هم بود. وقتي بيرون آمديم، نفري 3000 ين داديم که چيزي حدود 25 ـ 26 دلار ميشود. بايد توجه داشته باشيم که اينجا ژاپن و همه چيز واقعا گران است. ساعت نه و نيم شب بود که از رستوران بيرون آمديم و به هتل بازگشتيم. موري موتو هم با من آمد. من تعدادي سي ديهاي نورالسيره را به عنوان هديه براي استاداني که با تاريخ اسلام و ايران کار ميکنند، آورده بودم. تصميم گرفتيم تا آنها را به چه کساني بدهيم. تاکنون به خانم ياماگيشي و نيز نيومن دادهام. درباره اهداي تعدادي از آنها به استادان و مراکز تصميم گرفتيم و ايشان رفت.ساعتي بعد پايين رفتم تا نگاهي به اخبار ايران داشته باشم. اين روزها گزارش گروه بيکر ـ هميلتون منتشر شده و بيشتر اخبار پيرامون آن است. همزمان بازيهاي آسيايي دوحه هم برقرار است. واقعا دنياي شگفتي است. آن همه جنايت و قتل و کشت و کشتار در عراق و در کنارش در قطر که در دنياي ديگري زندگي ميکند. يک شبکه تلويزيوني، بازيهاي دوحه را مستقيم پخش ميکند. زنان در خيابانهاي قطر مسابقه دو دارند و ساعتهاي متوالي مردم کنار خيابانها به تماشاي اين زنان ايستادهاند. آفرين بر اين دنياي اسلام و دنياي عربي. اينها حکام سني حاکم بر عالم هستند. اگر يک حاکم شيعه در عصر بوق، کاري کرده، اکنون علماي ضد شيعه آن را ضد شيعه علم ميکنند، اما اگر حکام سني اين کارها را بکنند، پاي کسي نوشته نميشود. نصرالله در سخنراني اخيرش خيلي خوب گفت که اگر يک رئيسجمهور سني قرارداد کمپ ديويد را امضا کرده، پاي سنيها نبايد نوشته شود؛ همين طور اميران و شاهان شيعه، اما و صد اما... . امشب خانم فخرجهاني خبر داد که فردا جلسهاي درباره مسائل عراق و فلسطين هست. يک زن ژاپني که همسرش عراقي بوده و زمان صدام او را از دست داده است، فعاليت زيادي درباره خاورميانه دارد. جلساتي به عنوان قهوهخانه خاورميانه Middle East Café دارند و کساني از متخصصان مسائل خاورميانه ميآيند و مباحثي را مطرح ميکنند. قرار شد در آن جلسه هم شرکت کنيم. تا فردا ظهر در هتل بودم. قرار بود بعد از ظهر در يک برنامه سخنراني شرکت کنيم. دعوت کننده خانم فخر جهاني بود که پيشتر درباره وي صحبت کردم. پروژهاي از سوي خانم ساکاي براي وزارت علوم تعريف و بودجه مختصري به آنان اختصاص داده شده است. کار اصلي آن، برگزاري جلساتي با نام «قهوهخانه خاورميانهاي» است که مباحثي از عراق و فلسطين و غيره در آن طرح ميشود. در اين جلسه، افرادي که سابقا در اين موضوعات کار کردهاند يا علاقهمند به کار هستند و نيز برخي از دانشجويان، شرکت ميکنند. ما ساعت يک حرکت کرديم. از وسط دانشگاه توکيو گذشتيم. دانشگاه امروز هم باز است و بيشتر بازديد کننده ميآيد. باز هم برگهاي زرد درختان که روي زمين ميريخت، توجه ما را به خود جلب کرد و دست به دوربين شديم.از داخل دانشگاه به سمت ساختمان خاورشناسي آن رفتيم؛ دو شير سنگي در مدخل ورودي، نشانهاي براي اين که ساختمان خاورشناسي است. از آنجا عبور کرده، از در ديگر دانشگاه خارج شديم و به ايستگاه رفتيم. قرار بود به ايستگاه شينجوکو که شش ـ هفت ايستگاه با اين جا فاصله دارد و ظرف 14 دقيقه قطار به آنجا ميرسد و ما هم بايد بابت آن، 210 ين بايد پرداخت کنيم، برويم. در آنجا منتظر خانم فخر جهاني شديم که ايشان آمد و همراهشان به خارج از ايستگاه رفتيم. او ما را به يک رستوران راهنمايي کرد و قرار گذاشت تا پس از 40 دقيقه به سراغ ما بيايد. ظرف اين چهل دقيقه غذايي خورديم. خيابان اصلي حاشيه شينجوکو روز تعطيل مخصوص پيادهها بود. وسط آن هم دست کم دو معرکه گير مشغول بودند؛ آنان مشغول آتشبازي و تعدادي را دور خودش جمع کرده بودند. به اين ترتيب، فرصتي شد تا در جمع مردم، ناظر تردستيهاي او باشيم که آتش را در دهان ميگذاشت و پول جمع ميکرد؛ درست مثل همه جاي دنيا.در برگشتن عدهاي را ديدم که تابلويي در دست گرفتهاند که روي آن چيزي نوشته شده و وسط خيابان ايستادهاند. پرسيديم. معلوم شد که روي پارچههاي آنان نوشته شده است که سيگار نکشيد. کنار اين چند نفر، يک نفر هم با بلند گو تبليغ ميکرد. خانم فخر جهاني ما را به قهوهخانهاي که قرار بود در آنجا سخنراني باشد، برد. سقف افرادي که خواهان مشارکت بودهاند، روي سي بسته شده و طبعا اين قهوهخانه چوبي هم که به جز ورودي دو طبقه بود و طبقه سومش محل برگزاري بود، جاي بيش از اين را نداشت. شرکت کنندگان هر کدام نفري هزار ين هم پرداختهاند که البته آب ميوه در جلسه به آنان داده ميشود. پيش از آغاز جلسه يک خانم ميانسال نزد من آمد و گفت: من دندان پزشک هستم و در مراکز توانبخشي اين کار را ميکنم. و ادامه داد: سالها پيش که آقاي عادلي در اينجا سفير بود، من با خانم ايشان دوست شدم. يک خانواده ايراني، بچهاي را که در جنگ و در حين تولد از مادرش مشکل پيدا کرده بود، آورده بودند و ايرانيهاي ديگر، پول اينها را دزيده بودند. آقاي عادلي در جريان قرار گرفت و ما به اين بچه براي توانبخشي کمک کرديم. خانم آقاي عادلي هم به يک دانشگاهي در اينجا رفت و توانبخشي خواند. دو سال بعد من توانستم با کمک ايشان به ايران بروم. همسر و دختر امام خميني را ديدم. سي هزار ين هم هديه بستهبندي کردم و به ايران بردم. اين زن وقتي اين مطالب را تعريف ميکرد، همزمان گريه ميکرد. وي همچنين گفت: قرار است بار ديگر به ايران سفر کند. بعدا يکي از دوستان به من گفت: اين شخص متعلق به يک حزب ديني ـ سياسي است که خيلي هم نيرومند است، اما ميان مردم محبوبيتي ندارند. به هر حال، نخست خانم «ساکاي» که باني آن جلسه بوده و خودش عراق شناس است، صحبت کرد و گفت: من هميشه فکر ميکردم که آيا واقعا مردم متوجه ميشوند، ما چه ميگوييم يا نه؛ يعني از طريق مطبوعات به حقايق ميرسند يا نه؟ به نظرم آمد که اين جلسات را برگزار کنم. وي گفت که رسانه يک طرفه است و ما بايد اين جلسات را برگزار کنيم تا دو طرفه باشد. در همين فاصله، جواني آمد که سوري و از شهر مسياف بود. نام وي «نجيب الخش» بود و گويا، اينجا تحصيل ميکرد. وي گفت که اسماعيلي مذهب است. قدري با هم عربي صحبت کرديم. وجود اين شخص در آنجا جالب توجه بود.خانم فخر جهاني از من خواست که پرسشي طرح کنم. من گفتم: کار شما خبرنگارها گزارش روي ماجراست، اما مورخ، کارش شرح درون ماجراست. شما حوادث عراق را منهاي گذشته و ظرفش بحث ميکنيد و همين باعث قضاوت اشتباه ميشود. در عراق، يک اقليتي قرنها در حق اکثريت ظلم کرده و حالا که در حال از دست دادن قدرت است، به آب و آتش ميزند، دوباره قدرت را به دست بگيرد. اين غير از فلسطين است که ظرف تاريخي آن را همه ميدانند. در واقع ماجراي عراق غير از فلسطين است. عضو تحريريه آساهي گفت: براي ما همين که الان اتفاق ميافتد، تاريخ است و آمريکا اشتباه کرد. فرصت پاسخ نبود. البته اينها تاريخ است، اما حزب بعث در حاکميت چند دههاي خود، شيعيان را پايمال کرده و در گورهاي دسته جمعي کشف شده از پس از انتفاضه در سال 1991 بيش از هشتصد و پنجاه هزار جسد يافت شده است. به هر روي، جلسه دو ساعت تمام طول کشيد و با جمعبندي مختصري که خانم ساکاي داشت، پايان يافت. پس از آن قرار شد در رستواني با خانم ساکاي نشستي داشته باشيم. در اين صحبت، ايشان گفت که روي عراق کار ميکند و کتابهايي مانند کتاب «محزب الدعوه صالح الخرسان» و «سنوات الجمر علي المومن» دارد. در اين ديدار که خانم فخرجهاني و تعدادي ديگر هم براي چايي به رستوران آمدند، دو سه نفر ژاپني هم بودند که درباره مسائل فلسطين کار ميکردند؛ از جمله در تشکلهاي مردمي يا NGOهايي که با هدف کمک به فلسطينيها از آنجا زيتون وارد ميکنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]
صفحات پیشنهادی
سرپرست تيم فوتسال حفاري : بايد گلهاي بيشتري مي زديم
خاورميانه شناسي ژاپنيها در قهوهخانه! تقلب در بازار محصولات جنسي · سیداحمد خاتمی: دین باید به سیاست خط بدهد و نه سیاست به دین · طرز تهیه سوپ چربی سوز ...
خاورميانه شناسي ژاپنيها در قهوهخانه! تقلب در بازار محصولات جنسي · سیداحمد خاتمی: دین باید به سیاست خط بدهد و نه سیاست به دین · طرز تهیه سوپ چربی سوز ...
تائيد حكم قصاص جوان قاتل
خاورميانه شناسي ژاپنيها در قهوهخانه! ورزش چه تاثیری بر بارداری دارد؟ سيد حسن خميني مهمان ويژه مجلس · قاتل، انگشتش را براي قاضي فرستاد ...
خاورميانه شناسي ژاپنيها در قهوهخانه! ورزش چه تاثیری بر بارداری دارد؟ سيد حسن خميني مهمان ويژه مجلس · قاتل، انگشتش را براي قاضي فرستاد ...
چای ، محبوبترین نوشیدنی جهان
در مطالعات آزمایشگاهی محققان ژاپنی پی بردند که چای با پیشگیری از تشکیل پلاک ... دلیل دیگر رواج چای اجازه رفتن خانمها به چایخانه به جای قهوه خانه بود و این باعث ... چاي بودند احتمالاً اين نامها را به كشورهاي اروپايي و خاورميانه معرفي نمودند. ... با اين حال، دانشمندان آمريکايی در نشست سالانه “آکادمی عصب شناسی آمريکا” ...
در مطالعات آزمایشگاهی محققان ژاپنی پی بردند که چای با پیشگیری از تشکیل پلاک ... دلیل دیگر رواج چای اجازه رفتن خانمها به چایخانه به جای قهوه خانه بود و این باعث ... چاي بودند احتمالاً اين نامها را به كشورهاي اروپايي و خاورميانه معرفي نمودند. ... با اين حال، دانشمندان آمريکايی در نشست سالانه “آکادمی عصب شناسی آمريکا” ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها