تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):به امام سجّاد عليه‏السلام عرض كردم: مرا از تمام دستورهاى دين آگاه كنيد، امام عليه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821028132




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پای خاطرات آزاده سرافراز حسن ابراهیم‌پور یک و نیم موزائیک ‎جا برای خوابیدن داشتیم / شیعیان بصره با دیدن ما اشک می‌ریختند


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پای خاطرات آزاده سرافراز حسن ابراهیم‌پور
یک و نیم موزائیک ‎جا برای خوابیدن داشتیم / شیعیان بصره با دیدن ما اشک می‌ریختند
روزی دو مرتبه ما را برای هواخوری به حیاط این ساختمان می‌بردند، هم هنگام خروج و هم هنگام ورود می‌بایست حداقل یک یا دو کابل می‌خوردیم، چون کف حیاط سیمان بود و هوا به شدت گرم، از داغی سیمان، کف پای بیشتر بچه‌ها سوخته بود.

خبرگزاری فارس: یک و نیم موزائیک ‎جا برای خوابیدن داشتیم / شیعیان بصره با دیدن ما اشک می‌ریختند



به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، به بهانه این ایام که مقارن است با سالروز ورود آزادگان به میهن، به سراغ حسن ابراهیم‌پور رزمنده دلاور لشکر ویژه 25 کربلا رفتیم که در 4 تیرماه 67 در جزیره مجنون به اسارت دشمن درآمد و به‌مدت 26 ماه سند افتخار آزادگی را بر سینه دارد، در ادامه خاطرات او از نظرتان می‌گذرد. * هیچ جنبنده‌ای زنده نمی‌ماند حدوداً ساعت 3 صبح بود که عراق دست به یک حمله وسیع در جزیره مجنون زد، من در گردان مالک اشتر (س) بودم، خط اول که گردان مالک و مسلم‌بن‌عقیل (ع) مستقر بودند با حجم آتش سنگین و استفاده از مواد شیمیایی، در همان ساعت اولیه توسط عراقی‌ها شکست. زدن ماسک در هوای گرم تیر ماه، آن هم در جزیره مجنون که گرما بیداد می‌کرد، غیر‌قابل تحمل بود، نمی‌دانستیم باید ماسک را بزنیم یا برداریم، در هر دو حالت خفه می‌شدیم، گاز شیمیایی که عراقی‌ها زده بودند، عامل اعصاب بود. تا ساعت 11:30 دقیقه صبح بچه‌ها مقاومت کردند، البته از بعضی از خطوط عراقی‌ها نفوذ کردند و به خط دوم رسیدند، ما سه نفر در سنگر بودیم که به اسارت دشمن درآمدیم، عراقی‌ها کاملاً ما را محاصره کرده بودند، تمام راه‌هایی که می‌شد عقب‌نشینی کرد را بستند، قبل از این که نیروهای پیاده‌شان به منطقه‌ای بروند، با حجم وسیعی از گلوله‌های توپ و خمپاره آن منطقه را شخم می‌زدند، به‌طوری که هیچ جنبنده‌ای زنده نمی‌ماند. بعد نیروهای پیاده با حمایت پشتیبانی تانک و نفربر به آن منطقه می‌رفتند، البته نمی‌شود تاثیر هلی‌برد عراقی‌ها را در آن عملیات درنظر نگرفت، هم از راه آب، هم از راه خشکی و هم از طریق هوا به ما هجوم آوردند؛ با این وجود بچه‌ها سخت در مقابل‌شان مقاومت کردند، شاید شکست‌خورده باشیم ولی بچه‌ها در بعضی از نقاط تا ساعت 2 بعد از ظهر مقاومت کردند، به‌طوری که اگر عراقی‌ها هلی‌برد نمی‌کردند و با این کار راه‌ها را نمی‌بستند، محال بود جزیره را از دست بدهیم. * پذیرایی از اطلاعات غلط من پاسدار بودم و از قبل می‌دانستم آنها با پاسدارها چه برخوردی خواهند داشت، خودم را برای هرگونه اتفاقی آماده کرده بودم، تا ساعت 11 شب ما را در خط نگه داشتند، وقتی ما را به عقب انتقال دادند، در اولین ایستگاه سخت مورد بازجویی قرار گرفتیم. ما هم تا آن جا که می‌توانستیم اطلاعات غلط به خودشان دادیم، نمی‌دانم از کجا پی بردند که اطلاعاتی که به آنها دادیم غلط بود، چون با مشت، لگد و قنداق اسلحه افتادند به جان ما، بیشتر ضربه‌های آنها به سر و صورت بود، به‌طوری که از گوش و دهان و بینی مان خون سرازیر شد.  

  * چند نفر لو رفتند ساعت 4 صبح به بصره رسیدیم، ما را داخل سالن‌هایی بردند که عرض آن حدوداً 6 متر و طول آن حدوداً 15 متر بود، طول این سه روزی که در آنجا بودیم آنها بچه‌ها را تحت سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار می‌دادند تا پاسدارها را شناسایی کنند، متاسفانه چند نفر لو رفتند، واقعاً تحمل کردن آن شرایط سخت بود. آن چند نفری هم که لو رفتند از بچه‌های خوزستان بودند، هیچ پاسدار مازندرانی در آنجا لو نرفت، حدوداً 60 الی 70 مازندرانی که از گردان‌های مالک، مسلم و حمزه سیدالشهدا بودند، به اسارت دشمن درآمدند. نه آب درست‌درمانی به ما می‌دادند و نه غذای خوبی، یک مرتبه همه اسرایی را که در بصره بودند سوار کامیون‌های نفربر کردند و به داخل شهر بردند، خیلی از مردم آمده بودند برای تماشای ما. بعضی‌ها برای ما چوب و سنگ پرتاب می‌کردند، بعضی‌ها هم می‌رقصیدند، در آن شرایط به یاد حضرت زینب (س) و کاروان شام افتادم و قوت قلب گرفتم، البته خیلی‌ها هم بودند وقتی وضعیت ما را می‌دیدند گریه می‌کردند، معلوم بود از شیعیان بصره هستند چون بیشتر زنانی که گریه می‌کردند دارای حجاب کامل اسلامی ‌بودند. * 2 شب ایستاده و 7 شب نشسته خوابیدم بعد از سه روز ما را به بغداد بردند، مقر استخبارات وزارت دفاع، 9 روز در بدترین شرایط ما را نگه داشتند، هر روز تعدادی از بچه‌ها را می‌بردند و آنها را بازجویی می‌کردند، در اینجا هم به دنبال پاسدارها بودند، طی این 9 روز هم، حدود 10 الی 12 نفر از پاسدارها را شناسایی کردند، بیشتر به آنهایی که ریش‌های بلندی داشتند گیر می‌دادند و ما از این بابت خیال‌مان جمع بود.  ساختمانی که در آن مستقر بودیم، 9 سلول 3*3 داشت که در هر سلول 30 الی 35 نفر از اسرا نگهداری می‌شدند، طی این 9 شب، دو شب آن را ایستاده خوابیدم و هفت شب دیگر را نشسته، راهرویی به طول 15 متر و به عرض 5.1 متر بود که آنجا هم جای سوزن انداختن نبود، حتی داخل دستشویی با این که آب بالا زده بود بچه‌ها روی دیوار آن دراز می‌کشیدند تا استراحت کنند، وضعیت بهداشت صفر بود. * 2 تن از بچه‌ها شهید شدند روزی دو مرتبه ما را برای هواخوری به حیاط این ساختمان می‌بردند، هم هنگام خروج و هم هنگام ورود می‌بایست حداقل یک یا دو کابل می‌خوردیم، چون کف حیاط سیمان بود و هوا به شدت گرم، از داغی سیمان، کف پای بیشتر بچه‌ها سوخته بود. یک منبع آب آنجا بود که آبش نیمه‌جوش بود و این تنها مخزنی بود که می‌توانستیم از آن آب تهیه کنیم، عراقی‌ها هم می‌گذاشتند ساعت 11 شود تا هم کف حیاط داغ شود و هم آب منبع و آفتاب هم درست بتابد وسط سرمان، یکی دو تا از بچه‌ها، آنجا شهید شدند.  

  * هر کدام یک و نیم موزائیک جا برای خوابیدن داشتیم بعد از بغداد ـ استخبارات ـ ما را به شهر رمادیه بردند، این شهر از نظر آب هوایی تابستانش گرم و زمستانش پرسوز و سرما است، ما را به کمپ 13 بردند که قبل از آمدن ما در یک قاطع‌اش «بلوک» اسرا بودند، دو قاطع دیگرش خالی بود. ما را به قاطع دو بردند، ساختمان‌های این سه قاطع شبیه به هم بودند، هر قاطع دارای هشت آسایشگاه بود که چهار تا از آن در طبقه هم کف و چهار تا دیگر در طبقه اول قرار داشت، برعکس قاطع یک که همه از سربازان ارتش بودند، قاطع دو چون اکثراً بسیجی بودند به قاطع بسیجی‌ها معروف شد. چند روز بعد قاطع سه هم با آمدن یک‌سری از مجروح‌ها و بعد ارتشی‌هایی که 20 روز بعد از ما به اسارت درآمدند، پر شده بود. آسایشگاه‌های ما 80 نفره بود و هر کدام یک و نیم موزائیک جا برای خوابیدن داشتیم. بعد از دو ماه صلیب سرخ آمد و اسم ما را ثبت کرد، کمپ ما از محدود کمپ‌هایی بود که در اواخر جنگ راه‌اندازی شد و صلیب سرخ اسرای آن را ثبت کرد، چون کمپ‌هایی که اسرایش ثبت نشده بودند و معروف به مفقودالاثر بودند خیلی در سختی و مضیقه بودند، چون ثبت نبودند بعثی‌ها هر بلایی که رو سر اسرا می‌آوردند کسی باخبر نبود، ما در اولین مرحله که با صلیب سرخی‌ها مواجه شدیم فقط یک برگه را امضا کردیم تا خانواده‌مان از نگرانی بیرون بیایند. * درس‌هایی که از اسارت آموختم ... طی 26 ماهی که در اسارت بودم، به چند چیز رسیدم که دوست دارم آن را برای‌تان بگویم، این که دشمن طی این مدت همیشه از وحدت ما می‌ترسید و همیشه سعی می‌کرد به هر نحوی شده به وحدت ما خدشه وارد کند. دومین مسئله‌ای که در اسارت به آن رسیدم آن بود که چقدر ایمان می‌تواند انسان را از گزند بلاها نجات دهد، اسرایی که از نظر تقوی قوی‌تر بودند سلامت روحی‌شان بهتر از سایر اسرا بود. سومین مسئله این که بچه‌ها سعی می‌کردند کسی را به‌عنوان مسئول انتخاب کنند که دارای مدیریت، شجاعت و تدبیر هنگام بحران باشد، البته این مختص به کمپ‌ها و قاطع‌هایی بود که اکثریت بر و بچه‌های حزب‌اللهی بودند. مثلاً ما در همین کمپ 12، وقتی امام به رحمت خدا پیوستند، عراقی‌ها وقتی خبر ارتحال امام را خواستند به اسرای قاطع دو بدهند همراه با عرض تسلیت بود ولی همین خبر را در قاطع سه که فقط یک دیوار بین ما بود با مسخره کردن و خندیدن گفتند؛ چرا؟ چون در قاطع سه وحدت و همدلی وجود نداشت و منافقین بین اسرا نفوذ کرده بودند. چهارمین مسئله، اعتیاد است، من در آن جا فهمیدم که چقدر اعتیاد بد است، بچه‌هایی که سیگاری بودند شرایط سختی را پشت سر گذاشتند به‌ویژه آن‌هایی که به نظام و کشور تعهد داشتند، آنهایی که نداشتند تن به ذلت دادند، خیلی از جاسوس‌های ما ابتدا با یک نخ سیگار شروع به جاسوسی کردند و این خیلی برایم درس‌آموز بود. و در پایان این که واقعاً منافقین همان طوری که امام گفت از کفار بدترند، واقعاً بدترند چرا که این‌گونه افراد خنجرهای‌شان را با شدت‌تر از عراقی‌ها آن هم از پشت به ما می‌زدند و این درس‌هایی بود که من از اسارت آموختم. انتهای پیام/86029/گ30/

94/06/07 - 00:05





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن