محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840425918
متن تک نگاری شایسته تقدیر در مسابقه «ریزنگاه به نمایشگاه کتاب»
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مهر منتشر کرد:
متن تک نگاری شایسته تقدیر در مسابقه «ریزنگاه به نمایشگاه کتاب»
شناسهٔ خبر: 2895157 - چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۰
فرهنگ > شعر و ادب
متن تک نگاری شایسته تقدی در نخستین مسابقه تکنگاری بنیاد شعر و ادبیات داستانی از نمایشگاه کتاب با عنوان «ریزنگاه به نمایشگاه کتاب» منتشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در ایام نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، اقدام به برگزاری مسابقه تک نگاری از نمایشگاه کتاب کرد. در این مسابقه از میان بیش از ۱۶۰ متقاضی شرکت در جایزه، ۱۱ اثر به مرحلهٔ نیمهنهایی و ۵ اثر به مرحلهٔ نهایی راه یافتند.بنیاد در نهایت در روز ۱۹ مرداد ماه سال جاری اعلام کرد هیچ اثری را شایستهٔ دریافت جایزه ویژه این مسابقه ندانسته اما به دلیل وفاداری به گونهٔ نوشتاری «تکنگاری» و نثر روان و متناسب با گونهٔ نوشتاری و نیز مشاهدهگری پیگیرانه، نگین بهشتکار را شایستهٔ تقدیر در این مسابقه معرفی کرد.خبرگزاری مهر در ادامه متن تک نگاری برگزیده در این جشنواره را از نگاه شما میگذراند: از چند روز قبلتر، مثل همیشه، تب و تاب رفتن به نمایشگاه شروع شده بود. برای من اما، آن حال و هوای همیشگی و انتظار و شوق رفتن به نمایشگاه کتاب، ترکیب شده بود با فعالیت متفاوتی که امسال قصد داشتم انجام دهم: این بار، جزئیتر و دقیقتر ببینم و آنچه دیدهام را ثبت کنم: یک مشاهدهگر نیمه حرفهای باشم. کارهای شخصی و اینکه میخواستم زمانی طولانی را در نمایشگاه و شلوغی آن بگذرانم، باعث شد روز پنجشنبه را انتخاب کنم. پنج شنبه، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴.حال و هوای نمایشگاه مطابق انتظارم، از خیلی دورتر از محدوده واقعی مصلی تهران، شروع شد: از میدان ونک که تاکسیها دنبال مسافر به مقصد نمایشگاه حنجره پاره میکردند، یا از کرایه تاکسیها که صبح دو برابر کرایه معمولش میگرفتند و عصر هنگام برگشت، شانس یارم بود که یکیشان با سه برابر کرایه معمول راضی شد.تاکسی در خیابان خرمشهر پیادهام کرد. روبروی در ورودی نمایشگاه، با منظرهای از تعداد زیادی موتورسیکلت پارک شده بیرون در ورودی، و شلوغی نمایشگاه که همان ساعت ده صبح هم به خیابان نشت کرده بود. به جز موتورهای زیادی که پارک شده بودند، چند ماشین پلیس راهنمایی و رانندگی و یک وانت یگان امداد اولین چیزهایی بودند که توجه را جلب میکردند. بر روی سر در نمایشگاه، عبارت بیست و هشتمین نمایشگاه کتاب تهران، به سه زبان پارسی، عربی و انگلیسی نوشته شده بود. از درب شماره (۱۲) وارد شدم.صحنه ورود به نمایشگاه، چندان چشمنوار نبود: میدانگاهی پر از دکههای نامرتبط با موضوع نمایشگاه: تنقلات، دکه توزیع نقشه نمایشگاه، غرفههای تبلیغاتی مختلف، تابلوهای تبلیغی بزرگ ناشران آموزشی، که همه منظره را نازیبا کرده بودند. و حیف بود که حس اولیه بازدیدکنندهای که هنوز وارد سالنهای نمایشگاه نشده، ترکیبی از حس بهم ریختگی و بینظمی و شلوغی باشد. میشد، و شاید برای سالهای آینده بشود، برای مثال مجسمهای خلاقانه طراحی کرد برای گسترش فرهنگ کتابخوانی، و ورودی نمایشگاه کتاب را با آن آراست.به عادت همیشه در نمایشگاهها و سالنهای مختلف، گردشم را از سمت راست شروع کردم، که مانند همان چیدمان سال پیش، سمت راست با سالن ناشران دانشگاهی آغاز میشد.نرسیده به سالن ناشران دانشگاهی، غرفه بزرگ یک ناشر معروف بود، که ساعت ۱۰ صبح روز ۵ شنبه، یک روز مانده به پایان نمایشگاه، خالی بود و به حال خود رها شده و کاغذها و بنرهایش کف زمین پخش شده بود. و باز قبل از رسیدن به ناشران دانشگاهی، غرفههای متعددی بود برای تجدید قوا و کسب انرژی: آبمیوه و بستنی و ساندویچ و خوراکیهای مختلف. که با این همه گرما و خستگی راه رفتن در نمایشگاه، مثل نان شب واجبند و با این حال، میشد که بهتر و زیباتر طراحی شوند و کمتر منظره نمایشگاه را تحتالشعاع قرار بدهند.در غرفه یک سایت اینترنتی، غرفهدار کم حوصلهای دیدم که به زحمت پاسخ سوالم را داد؛ و در کنارش، غرفه اطلاع رسانی بزرگی با تعداد زیادی کارمند، خانمهایی که برخلاف آقای کم حوصله غرفه پهلویی، به جز خوشپوشی، خوش برخورد و خوش اخلاق هم بودند و این بار گویا برای غرفه اطلاع رسانی، به این رکن لازم -اخلاق خوب- اهمیت کافی داده بودند.سالنهای دانشگاهی همان اول صبح هم خیلی شلوغ بود. پر از جوانهای جویای دانش و دانشگاه. اکثریت خندان و با انرژی؛ بعضیها تنها، برخی جفت جفت، و خیلیها گروهی آمده بودند. و برخیشان، چشمهایی داشتند که فقط میتوانست به یک نیروی جوان تعلق داشته باشد، به یک پتانسیل جوان و یک روح زنده. چشمی که کنجکاو است و اشتیاق – اشتیاقِ چه چیز؟ کتاب یا دانشگاه یا دانش؟ فضای نمایشگاه یا کتابهای خریداری شده از آن برای آذوقه روزهای بعدش؟ - به طرزی دیدنی، از آن میبارد.غرفه های ناشران بزرگ و معروف کتابهای کنکوری به غایت شلوغ بودند، با خانمهای غرفه داری که لباس فرم پوشیده و مرتب، به سوالها پاسخ می دادند. غرفه های ورود به سطح ارشد و دکتری، که فقط کمی خلوتتر از بخش کنکور کارشناسی بود، و غرفه ای که گویا قرار بود رتبه های برتر ارشد و دکتری رشتههای مختلف، در آن بنشینند و مشاوره بدهند، و باز در ساعت ده و نیم صبح روز پنج شنبه، خبری از ایشان نبود.در سالن ناشران دانشگاهی، یا بهتر بگویم، راهروهای مسقف شده برای استقرار غرفهداران ناشران دانشگاهی، قدم زنان جلو رفتم. غرفه کتابهای درسی دانشگاهی، که به قاعده باید مملؤ از دانشجوهایی باشد که سال گذشته به نمایشگاه آمده و کتاب های ورودی کنکور ارشد و دکتری را خریده بودهاند و انشاالله وارد دانشگاه شده اند!، تا حد زیادی خلوتتر از غرفه کتابهای کنکوری بود.سالنها، یا همان راهروهای ناشران دانشگاهی، در دو ردیف کنار هم قرار داشتند و مابین این دو ردیف، راهرویی برای عبور و مرور بود، با نیمکتهایی برای استراحت، که روی تمامی نیمکت ها و خیلی از پله ها، آدمهایی نشسته بودند و نفس تازه می کردند، یا لیست کتاب های دانشگاهی یک غرفه را مرور می کردند تا کتاب مورد نظرشان را پیدا کنند.آنقدر در همه جای نمایشگاه تبلیغات دیده میشد، که چندان تعجب نکردم وقتی دیدم حتی روی پله های این راهرو هم تبلیغات چسبانده اند. تبلیغاتی که یک بار دیدم به پای کسی گیر کرد و نزدیک بود او را زمین بیندازد و باز، توسط مسئول مربوطه، تبلیغات از جا کنده شده به همان شکل قبل به پله چسبانده شد. وسط همه راهروهای این سالن، یک سطح زباله بزرگ گذاشته بودند که با توجه به این جمعیت، بالطبع مورد نیاز هم بود و با اینحال، احتمالاً میشد که درست وسط مسیر عبور و مرور مردم قرار داده نشود.در یکی از غرفههای کتابهای دانشگاهی رشته روانشناسی که از قضا خلوت هم بود، مرد غرفهدار مسنی پشت صندلی نشسته و کتابی دست گرفته بود و میخواند. من را دید، سر بلند کرد و چون دید قصد توقف در غرفهاش را ندارم، باز سر خم کرد و مطالعه از سر گرفت. چه خوب که اینطور از وقتش استفاده میکرد و چه بد که این صحنه را فقط همان یکبار در نمایشگاه دیدم، حتی در غرفههای خلوت.کتاب های کنکور ورودی دانشگاه ها، یا آزمونهای استخدامی مؤسسات، بیشترین حجم تبلیغات را به خود اختصاص داده بودند، که کمی ناامیدکننده بود از جهت نرخ بیکاری بالا و تمایل استخدام در شرکتهای دولتی؛ و انتظار میرفت همگام با رویکرد ملی در این ارتباط، تبلیغات بیشتری حول کتابهای کارآفرینی و خلاقیت، یا گسترش مهارتهای منجر به ارزش افزوده در افراد، دیده میشد.غرفه های فروش مواد غذایی که همه جا دیده میشدند، شاید میشد که کمی بهتر و زیباتر طراحی شوند. کیفیت کتابها در نمایشگاه خوب شده بود، تعداد ناشران و مخاطبین هم زیاد شده بود؛ شاید وقتش باشد که زیباسازی فضای نمایشگاه هم برای سالهای بعد مورد توجه قرار گیرد.غرفه های کوچکی که فقط یک میز داشتند و بی حتی یک مشتری مانده، دلگیر بودند. غرفههایی که از یک راهروی تنگ و باریک با دیوارچهای در کنارش تشکیل شده بودند که ناچارت میکرد از یک سمت این راهرو وارد شوی و در شلوغی و ازدحام جمعیت، به زور عبور کنی و کتابها را دیده یا ندیده، از سمت دیگرش خارج شوی، به دل نمی نشستند. بماند که بعضی غرفه ها، کتابهایشان را روی قفسه های فلزی کهنه و کجشده، نامرتب چیده بودند و حتی کیسه زبالهای که زیر میزش افتاده بود را جمع نکرده بودند. بر عکس، آن تک و توک غرفههای منظمی که اینجا و آنجا دیده میشدند، آنهایی که با دقت و ظرافت طراحی شده بودند و چشم نواز و بزرگ و دلباز بودند، (مثلاً آن یکی که با دیوارهایی با نمای چوب طراحی شده بود، یا آنکه دکور مدرن با نورپردازی داشت، یا آن دیگری که عکس دیجیتالی کتابهایش را روی دیوار غرفه انداخته بود) بیشتر به دل آدم می نشستند.هرچه در بخش سالن دانشگاهی جلوتر میرفتم و به انتهای این راهروهای مسقف که سالن شماره بیست و یک بود نزدیک می شدم، آدمهای بچهدار بیشتری دیده میشدند. مشابه چیدمان سال پیش، در انتهای بخش دانشگاهی، سالنهای کودکان و نوجوانان قرار داشت.همان ابتدای سالن کودکان، میزی گذاشته بودند و نقاشی روی صورت بچه ها می کشیدند. قبل از ورود به سالن کودکان و نوجوانان، روی پلههای مابین راهروهای سالن بیست و یکم دانشگاهی نشستم به تماشا. هر چقدر هم که این نقاشی روی صورت سرگرمی تکراری و غیرخلاقی به نظر برسد، برای بچهها تفریحی هیجان انگیز بود و دیدن قیافه های نقاشی شده شان هم برای من مفرح.بلند شدم و قدم زنان، شروع به گردش در سالن کودکان و نوجوانان کردم. این سالن هم خوب شلوغ بود! کنار غرفه نقاشی روی صورت (که البته همان یکی نبود و مثل خیلی از کتابهای کودکان، این هم در غرفههای مختلف تکرار شده بود)، اریگامی- را آموزش می دادند و بسته هایش را می فروختند، که شاید برای خیلی از بچه ها تازگی داشت و جذاب بود. یکی را دیدم که با اشتیاق به انواع بسته های اریگامی نگاه میکرد و به سختی با خودش کلنجار میرفت تا از آن میان یکی را انتخاب کند که مادر برایش بخرد.ساعت نزدیک ظهر شده بود و هوای بسیار گرم اردیبهشت ماه تهران و این جمعیت عظیم را پنکههای سقفی سالن جوابگو نبودند. اینجا و آنجا، غرفهدارها با یکی از کتابها خودشان را باد میزدند. مادر و پدرهایی بودند که در این ازدحام و گرما، با انگیزهای ستودنی، بچه به بغل آمده بودند و برای بچه یکی دوساله شان دنبال کتاب و سرگرمی و عروسک بودند.در سالن کودکان و نوجوانان بیشتر از هر چیز، تفاوت محصولات با زمان بچگی من و دهه شصت و قبلتر مشهود بود. چیزهایی که در نمایشگاه دیدم و در بچگی ما پیدا نمیشد، کم نبودند: کتابهای بچهگانه با تصاویر سهبعدی، انواع کتابها در رابطه با کاردستی، نقاشی و سرگرمی، خلاقیت کودک، و حتی فرفرههایی حرفهایتر و کارشدهتر از قبل.شاهکارهای ادبیات جهان را در غرفههای مختلف و متعدد، با چاپهای مختلف دیدم. خیلی از غرفهها، حداقل یک نسخه شاهزاده و گذا، گربه چکمه پوش، جک و لوبیای سحرآمیز، یا جزیره گنج داشتند. در چند تا از غرفه ها، کتابهایی پیدا میشد به قیمت باورنکردنی ۴ جلد ۳۰۰۰ تومان یا ۵۰۰۰ تومان، و مادرهایی که سعی میکردند بچهها را به این غرفه ها علاقهمند کنند!در سالن کودکان و نوجوانان، بیشتر از جاهای دیگر جلوههای بدیع و خلاقانه در تزئین غرفهها و استفاده از روشهای جلب مخاطب و امکانات متعدد به چشم میخورد: بعضی غرفهها تزئینهای رنگی، از آن آذینبندیهای جشن تولدها داشتند؛ خیلی از غرفهها تلویزیون داشتند و کارتون پخش میکردند، هر چند که در آن شلوغی کمتر فرصت و فضا برای ایستادن بچهها و تماشای کارتون وجود داشت؛ کتابهایی در شکلها و فرمهای مختلف چاپ شده بودند، حتی تعدادی داستانک چاپ شده به شکل جزوههای کوچک دیدم که در کیسهای ریخته شده بود و در یکی از غرفهها به فروش میرسید.و آن غرفههای بزرگ انتشاراتیهای شناخته شده و معروف کتابهای کودک و نوجوان، که میشد حتی یک ساعت در هر کدامشان گشت و کتابها را نگاه کرد، بهترین اتفاق سالن کودکان و نوجوانان بودند. هم ستونها و دیوارهایشان رنگین و زیبا بود، و هم کتابهایشان خوب و خواندنی. حتی دیدم که کتاب آشنایی با علوم جدید، چیزهایی که ما در مدرسه و دانشگاه هم نخواندیم را برای بچهها چاپ کرده بودند. در یکی از همین غرفهها، گلدانهای گل طبیعی که در دیواره کار گذاشته شده بود، خیلی توجهم را جلب کرد.در حین قدم زدن در این سالن، چند بار برخوردم به کسانی از بازدیدکنندهها، که به دست من و باقی مردم نگاه میکردند تا شاید از میان کتابهایی که دیگران خریدهاند، ایدهای برای خرید کتاب برای بچههایشان بگیرند. اتفاقی که به طور قطع در سالن دانشگاهی دیده نمیشد: آنجا همه هدفمند و به قصد رفع یک نیاز مشخص آمده بودند.سالن ناشران آموزشی بالاتر از سالن کودک و نوجوان بود. کتابهایی برای تقویت درسی بچهها، کتابهایی برای تیزهوش کردن بچهها یا حداقل به نحوی، وارد کردن آنها به مدرسه تیزهوشان و غیره. و صدای خانم گوینده، که پشت بلندگو مدام در حال تبلیغ یکی از این موسسات بود، مخلوط میشد با همهمه تمام نشدنی جمعیت.مردمانی از تمام اقوام در کل نمایشگاه بودند. کسانی که از شهرستانها آمده بودند و بعضی حتی ساک مسافرتی سنگینشان را هم همه جا با خود همراه میبردند. دم سالن ناشران آموزشی، آقایی را دیدم با لباس محلی کردی: لباس سر همی سفید با پاچههای گشاد شلوار، و کمربندی مشکلی، که همراه پسرش به نمایشگاه آمده بود و در لیستی که داشتند، به دنبال کتاب خاصی میگشتند.و بعد از این سالن آموزشی، سالن سازمانها و نهادها بود، که معلومم نشد چرا از همه جا خلوتتر است، در حالیکه هم کتابهای کنکور در آن پیدا میشد، هم کاغذ اریگامی و کاردستی کودکان، هم لوازمالتحریر فروشی، و هم صنایع دستی.در انتهای این سالن، غرفه بسیار جذاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را دیدم، که اگر میشد به غرفههای نمایشگاه نمره داد و یکی را به عنوان جذابترین برگزید، انتخاب من بیشک این غرفه میبود، با آن همه خلاقیت و تنوع: بخشهای کاردستی و سرگرمی و نقاشی و سفال و قصهگویی و تئاتر کاغذی. خانمی بود که با وسایل کم، به کودکی آموزش اجرای تئاتر میداد، در حالیکه والدینش تماشاچی بودند و مادر با لبخند، بچهاش را که در نقش عروسکگردان آن طرف صحنه نشسته بود، تماشا میکرد. پشت میز کار با سفال بچههایی در سنین مختلف -از سنین پیش دبستانی تا پسرهای ۱۴، ۱۵ ساله- نشسته بودند، و در بخش نقاشی، پدر و مادرها هم به شرط نشستن پشت میز، ملزم به کشیدن نقاشی و مشارکت بودند. مادرهایی که خسته شده بودند اما شادی را در چهرهشان میشد دید، در انتهای این غرفه به انتظار بچههایشان که مشغول انجام کاری در بخشهای مختلف بودند، در حال باد زدن خود، روی زمین نشسته بودند. و همه اینها، با این همه جذابیت ایجاد شده برای بچهها، متاسفانه به نسبت خلوت بود؛ در بخش قصهگوییاش، من فقط یک کودک را دیدم.از غرفه سازمان پرورش فکری کودکان و نوجوانان به رغم میل باطنی و با توجه به کمبود وقت خارج شدم و از میان غرفههای خالی سالن سازمانها و نهادها، که بعضیشان فقط یک محصول ارائه میکردند و بعضی دیگر فقط یک بازدیدکننده داشتند، رد شدم و بیرون آمدم.بازدید از سالن سازمانها و نهادها که تمام شد، دور زدم و بخشی از این مسیر آمده را برگشتم. روبهروی سالنهایی که دیده بودم، پلههایی بود که میرفت به سوی شبستان مصلی و سالن اصلی. آن بالا، روی پلههایی که میرود پایین به سمت شبستان، مثل خیلیهای دیگر، نشستم و قدری ماندم. منظره زیبایی بود: آدمهایی از همه طرف در حرکت، اکثریت با کیسههای حاوی کتابهای خریداری شده در دست. گلهای یاس روی درختان کنار پلهها جوانه زده و منظره نمایشگاه را اردیبهشتی کرده. از این زاویه، دیگر حتی تعدد تبلیغهای ناشران آموزشی چشم را نمیآزرد و فقط دو سه تابلوی راهنما دیده میشد که جهت ناشران بینالملل و رسانه دیجیتال و ناشران عمومی را نشان میداد.روی هر پله چند نفر ایستاده یا نشسته بودند و خستگی در میکردند. از آن بالا، دیدم که حتی استراحتگاه هم پیشبینی شده بود برای تجدید قوا. ولی برای خیلیها، این شاید یک تجمل اضافه بود: فرصت را نباید با رفت و آمد به سالن استراحتگاه از دست میدادند: دو انتشاراتی بیشتر دیدن هم میارزید به تحمل خستگی. مردم چنان در رفت و آمد بودند که انگار عجله باید کرد برای زودتر دویدن و رسیدن. انگار اگر درنگ میکردند، عقب میماندند از این قافله. (و کسی چه میداند که اینطور نیست؟)بلند شدم و رفتم به سمت نیم طبقه شبستان، حیاط یاس؛ و سر راه دیدم که دیگر سر ظهر، سطل زباله های قبلاً تمیز، پر شدهاند و آشغال از همه طرفشان آویزان شده و من متاسفانه ندیدم کسی باشد که آنها را در بین روز تمیز کند و جلوه نمایشگاه را زیبا نگه دارد.در نیم طبقه شبستان، غرفه های جذاب زیادی بود. یکی در مورد سیستم جامع اطلاع رسانی سیمرغ، بانک اطلاعاتی کتابخانههای کشور. یکی عرضه کننده کتابهای موسیقی. غرفههای انجمن دوستی ایران و کشورهای مختلف: غرفه انجمن دوستی ایران و ژاپن چراغهای ژاپنی را به عنوان تزئین گذاشته بود؛ غرفه افغانستان لباسهای افغانی، و غرفه کوبا نقاشیها و عکسهایی از چهگوارا را. چندین غرفه تخصصی کتاب و کتابداری هم در نیمطبقه بود، در مورد هوشمندسازی کتابخانهها، دیجیتالی کردن آنها و چیزهای دیگر، بیشتر برای شرکتها و کتابداران.در یکی از غرفههای نیم طبقه، آقایی نشسته بود و به سفارش، برای مردم خطاطی میکرد؛ و من چند لحظه آنجا درنگ کردم و چیزی در دفترم نوشتم و برای اولین بار در عمرم، پیش آمد که من را با خبرنگار رسانهای اشتباه گرفتند!ماکتهای کاغذی برج میلاد و آزادی را ساخته و در همان نیمطبقه گذاشته بودند و مردم به نوبت جلویش عکس میانداختند. به بهانه مسابقهای که یکی از غرفههای نمایشگاه گذاشته بود، عدهای سخت مشغول گرفتن عکسهای سلفی بودند.قبل از اینکه از سالن نیمطبقه خارج شوم، روی یکی از بالکنهای مشرف به طبقه پایین رفتم و نگاهی به پایین، شبستان اصلی و سالن ناشران عمومی انداختم. چه منظره زیبایی بود و چه جمعیتی و چه حجمی از شرکتهای نشر و کتابها از آن بالا دیده میشد!در شبستان اصلی، مثل هر سال، تقسیمبندی غرفهها بر حسب حروف الفبا انجام شده بود که بالطبع کارگشاست برای پیدا کردن غرفه مورد نظر. در کنار و گوشه شبستان اصلی، مردم حتی بر روی زمین هم نشسته بودند، طوریکه تقریباً پر بود و جایی برای یک لحظه نشستن پیدا نمیشد.در غرفهها که قدم میزدم و گردش میکردم، بودند غرفهدارهایی که جلو میآمدند و سوال میکردند که آیا میتوانند کمکی کنند؟ و چند بار سعی کردند آخرین و جدیدترین کتابشان را به من معرفی کنند و بفروشند؛ و هر چند حسن نیت داشتند، من نفهمیدم که چرا انتظار داشتند مثل مد لباس، دنبال آخرین کتاب و به روز ترین کتابشان باشم؟غرفههای مربوط به انتشاراتی های خوب و معروف، که همه دوست دارند کتابهایشان را نگاهی، حتی شده مختصر بیندازند، مطابق انتظار بیش از اندازه شلوغ بود، به طوری که حتی با وجود مکانیزم هایی که امسال تدارک دیده بودند (یکجا کتابها را نگاه میکردی، جای دیگر فیش میگرفتی، جای دیگر پول میدادی و دست آخر بعد از هفت خوان رستم، کتابها را تحویل میگرفتی)، امکان همان نگاه مختصر به همه کتابها هم وجود نداشت و برای هر کتاب، دقایق طولانی انتظار و عبور از صف چند لایهای مردم لازم بود.در مرکز شبستان اصلی، نامهای بزرگ و پارچهای گذاشته بودند با امضاهای عدهای از مردم، در اعتراض به جنگ یمن. نامه خطاب به بانکیمون نوشته شده بود و دیدم که چند نفر بر روی پارچه بزرگ خم شده بودند و امضا میکردند.بیرون از سالن اصلی، دورتادور استخر بزرگ وسط حیاط، عده زیادی نشسته بودند و تجدید قوا میکردند. غذاخوریها در جلو و پشت شبستان اصلی مفصل و کامل بود و همه چیز پیدا میشد. برای خیلیها، همین نشستن دور استخر یا روی پله های ورودی شبستان و خوردن تنقلات و غذاها، بخشی از خاطره رفتن به نمایشگاه کتاب سال ۱۳۹۴ را تشکیل خواهد داد.از سالن شبستان که خارج شدم، در سمت دیگر استخر وسط حیاط، به سمت سالن رسانههای دیجیتال رفتم. از کنار سالن تکریم اهل قلم، که مخصوص خبرگزاریها و روزنامهنگارها بود و کارتهایشان را تحویل میگرفتند، و سالن فرهنگی که شبیه محیط کتابخانه آراسته شده بود و تخصصی بود و بسیار خلوت، سریع عبور کردم. سالن رسانه های دیجیتال اما هم قابل استفاده برای عموم بود و هم غرفه های جالبی داشت.سالن رسانه های دیجیتال، به رغم بخشهای ناتمام و نیمهکارهای که در ساختمانش دیده میشد، با دکوراسیون بهتر و منظمتری نسبت به سالن ناشران عمومی یا سالنهای دیگر، آراسته شده بود. جمعیت مردم هم در این سالن کمتر بود. نرمافزارهای خرید کتاب، نرم افزارهای تلفن همراه، سایتهای کاربردی کتابها و مقالات، و نرم افزارهای برنامه ریزی درسی، از جمله محصولاتی بودند که اینجا عرضه میشدند. در یکی از غرفه ها، روش تبدیل تلفن همراه به رسانه تصویری و اتصال به تلویزیون ارائه شده بود.در پایان روز، خسته به خانه برگشتم، و با همه کاستی هایی که به عنوان یک مشاهدهگر دیدم، صحنه ای که از نمایشگاه امسال به خاطر خواهم سپرد، این تصویر است: نشسته بر روی پله های مشرف به شبستان اصلی، منظره گلهای یاس، جمعیت در رفت و آمد، در میانشان عدهای با قلم و کاغذ در دست مشغول نگارش برای اولین مسابقه تک نگاری، بعضیها خسته از گشتن به دنبال کتاب، و همچنان با نگاه های شاد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]
صفحات پیشنهادی
برگزاری مراسم تقدیر از برگزیدگان مسابقه کتابخوانی
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نجف آباد نیوز عصر یکشنبه یکم شهریور ماه مراسم تقدیر از برگزیدگان مسابقه کتابخوانی سومین مرحله مسابقه کتاب و زندگی در سال اجتماعات بنیاد فرهنگی حضرت امام خامنه ای برگزار شد در این مراسم جمعی از مسئولین شهرستان همچون صالحی ریاست اداره فرهنگ و ارشاد اسدستاندرکاران نمایشگاه کتاب بیستوهشتم تقدیر شدند
دستاندرکاران نمایشگاه کتاب بیستوهشتم تقدیر شدند در مراسمی از برگزارکنندگان بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران تقدیر شد به گزارش خبرنگار ایلنا مراسم تقدیر از برگزارکنندگان بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با حضور همایون امیرزاده مشاور اجرایی معاون فمدیر بنیاد فرهنگی امام خامنهای نجف آباد خبر داد تقدیر از برگزیدگان سومین مرحله مسابقه کتابخوانی کتاب و زندگی
مدیر بنیاد فرهنگی امام خامنهای نجف آباد خبر دادتقدیر از برگزیدگان سومین مرحله مسابقه کتابخوانی کتاب و زندگی در نجفآبادمدیر بنیاد فرهنگی امام خامنهای نجفآباد گفت طی مراسمی از برندگان سومین مرحله مسابقه کتابخوانی کتاب و زندگی در نجفآباد تقدیر شد مهرداد آسیابانی در گفتوگو با50درصد منابع کتابخانه ها نامتناسب با نیاز مخاطبان
عضو هیات امنای نهاد کتابخانه های عمومی 50درصد منابع کتابخانه ها نامتناسب با نیاز مخاطبان یاسوج - ایرنا- مشاور دبیرکل و عضو هیات امنای نهاد کتابخانه های عمومی گفت با بررسی های صورت گرفته بیش از 50 درصد منابع موجود در قفسه های کتابخانه های عمومی متناسب با نیاز جامعه و مخاطبان نیسنمایشگاه کتاب های هنری و معارف اسلامی در حوزه هنری مازندران
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری استان مازندران کتابخانه تخصصی این نهاد با همکاری نشر معارف پاتوق کتاب از چهارشنبه چهارم تا نهم شهریور نمایشگاهی از کتابهای تخصصی هنری و مذهبی در گالری سوره حوزه هنری برگزار میکند آذر رمضانی ملکشاه مسئول کتابخانه تخصصی حوزه هنری مازندران درحضور ایران در بیست و دومین دوره نمایشگاه کتاب پکن
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن ایکنا امیرمسعود شهرام نیا درباره حضور ایران در نمایشگاه کتاب پکن گفت بیست و دومین دوره نمایشگاه کتاب چین از 4 تا 8 شهریورماه در شهر پکن برگزار می شود مؤسسه نمایشگاه های فرهنگی به نمایندگی از نشر جمهوری اسلامی ایران در این دوره از نمایشگاه حضنویسندگان نامدار ایران در نمایشگاه کتاب مسکو
به گزارش روز شنبه گروه فرهنگی ایرنا میرجلال الدین کزازی هوشنگ مرادی کرمانی گروس عبدالملکیان آبتین گل کار گودرز رشتیانی و علی اصغر محمد خانی از جمله نویسندگان و شاعرانی هستند که توسط موسسه نمایشگاه های فرهنگی ایران و با حمایت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در نمایشگاه کتامسابقه کتابخوانی «همدلی و همزبانی»
مسابقه کتابخوانی همدلی و همزبانی خبرگزاری پانا مسابقه کتابخوانی همدلی و همزبانی همزمان با دهه کرامت در کانوهای مساجد گیلان برگزار میشود ۱۳۹۴ سه شنبه ۳ شهريور ساعت 10 21 به گزارش خبرنگار پانا همزمان با گرامیداشت دهه کرامت مسابقه کتابخوانی «همدلی و همزبانی» به همتنمایشگاهی با بیش از ۵ هزار عنوان کتاب در بیجار برپا شد
به مناسبت هفته دولت نمایشگاهی با بیش از ۵ هزار عنوان کتاب در بیجار برپا شد شناسهٔ خبر 2894920 - سهشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۰ ۳۸ استانها > کردستان سنندج- نمایشگاه بزرگ کتاب با بیش از پنج هزار عنوان کتاب در مجتمع فرهنگی هنری امیرنظام گروسی بیجار به مناسبت هفته دولت با حضور فرماناستقبال ناشران ایرانی از مشارکت در نمایشگاه کتاب فرانکفورت
با ارسال ۸۰۰ عنوان کتاب تاکنون صورت گرفت استقبال ناشران ایرانی از مشارکت در نمایشگاه کتاب فرانکفورت شناسهٔ خبر 2887102 - چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲ ۰۶ فرهنگ > کتاب تاکنون که کمتر از دو هفته از فراخوان مشارکت ناشران ایرانی در نمایشگاه کتابب فرانکفورت میگذرد حدود ۸۰۰ عنوان-
گوناگون
پربازدیدترینها