واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: چند ساعت قبل از شهادت به غلامرضا رهبر تهمت زدند
شهيد غلامرضا رهبر از خبرنگاران نامآشناي كشورمان در دفاع مقدس است كه هنوز طنين صداي زيبايش در قرائت بيانيههاي جنگي از راديو آبادان يا گزارشهاي تصويري كه از اقصي نقاط جبههها تهيه ميكرد، در ذهن مردم كشورمان بر جاي مانده است.
نویسنده : عليرضا محمدي

شهيد غلامرضا رهبر از خبرنگاران نامآشناي كشورمان در دفاع مقدس است كه هنوز طنين صداي زيبايش در قرائت بيانيههاي جنگي از راديو آبادان يا گزارشهاي تصويري كه از اقصي نقاط جبههها تهيه ميكرد، در ذهن مردم كشورمان بر جاي مانده است. به مناسبت 17 مردادماه روزخبرنگار، در گفتوگو با رضا خدري يكي از همكاران رسانهاي او يادكردي كوتاه از شهيد رهبر خواهيم داشت.
شهيد رهبر را از چه زماني ميشناسيد؟ چطور حرفه خبرنگاري را انتخاب كرده بود؟
شهيد غلامرضا رهبر متولد 1336 در آبادان بود. البته اصليتي دزفولي داشت. همشهري بوديم و در ابتدا با پدرشان مرحوم عبدالحسين رهبر همكار و رقيب بوديم. من خبرنگار كيهان بودم و عبدالحسين خبرنگار اطلاعات. هر وقت من خبري را پوشش ميدادم كه خبرنگار اطلاعات از آن بيخبر ميماند، بنده را كيهان تشويق ميكرد و عبدالحسين را اطلاعات توبيخ يا بالعكس. خانواده رهبر ذاتاً صداي خوبيداشتند و از اين رو عبدالحسين رهبر خبرنگار صدا و سيما در آبادان هم شده بود. در اوايل انقلاب كه عبدالحسين بنا به دلايل نامعلومي توسط عدهاي ناشناس كشته شد، غلامرضا پسرش جاي ايشان به صدا و سيما رفت. او صدا و استعداد اجرا و خبرنگاري را از پدرش به ارث برده بود و در كارش هم موفق بود.
خصوصيت خبرنگاري شهيد رهبر چه نكاتي در خود داشت كه ميگوييد در كارش موفق بود؟
شهيد رهبر اصلاً خبر را روي كاغذ پياده نميكرد. فيالبداهه آن را در ذهنش تنظيم ميكرد و مستقيم و زنده مقابل دوربين قرائت ميكرد. چهره و صداي گيرايش نيز به دل مخاطب مينشست و اين امر در كنار شجاعت و حضور فيزيكي او در رويدادها باعث ميشد تا توليد خبر يا گزارش موفقي داشته باشد.
از زماني كه با شهيد رهبر آشنا شديد، او را به لحاظ اخلاقي چطور يافتيد؟
سال 51 كه اولين بار غلامرضا را ديدم نوجواني 15ساله بود. آن زمان خيلي از همسن و سالان او كارهايي را ميكردند كه مناسب شأن و فرهنگ ما نبود، ولي غلامرضا برعكس همدورهايهايش، از همان زمان به رعايت مسائل مذهبي تقيد داشت. بعد از انقلاب هم كه ديگر نورعلي نور شد. ميشود گفت كه او ايماني واقعي داشت. اينطور نبود كه نقش بازي كند. باطنش مثل ظاهرش زيبا و دوستداشتني بود.
وقتي جنگ شروع شد، برخورد شهيد رهبر با قضيه تجاوز دشمن چگونه بود؟
ايشان هركاري از دستش برميآمد انجام ميداد. هم در راديو آبادان اعلاميههاي جنگي را قرائت ميكرد و هم با تيم خبرياش دوربين به دست به جاي جاي جبههها ميرفتند. آبادان با اينكه مركز استان نبود، همان زمان صدا و سيما داشت و بچههاي فعالي هم در آن خدمت ميكردند. اما به هرحال اهواز هم خبرنگار داشت كه ميتوانستند بخشي از اخبار جنگ را پوشش دهند، منتها رهبر و تيمش طوري فعاليت ميكردند كه گويا خبرنگار ديگري نيست و شايد آنها كمكاري برخي از همكاران را جبران ميكردند! رهبر آن زمان يك پايش در راديو بود و يك پايش همراه تيم خبري و تصويربرداري در خرمشهر و لب مرز و مناطق ديگر.
از گزارشهاي ماندگار شهيد رهبر بگوييد.
يادم است وقتي كه عراقيها فشار زيادي روي آبادان آورده بودند شهيد رهبر اعلاميه بچههاي سپاه را در راديو آبادان قرائت كرد. اين بخشهايش هيچ وقت از يادم نميرود: «مردم آبادان بشتابيد. دشمن تا دروازههاي شهر آمده است. عراقيها تا ايستگاه هفت رسيدهاند. بشتابيد و از شهرتان دفاع كنيد. . .» يا وقتي كه بحث انهدام سكوهاي الاميه و البكر پيش آمد، شهيد رهبر از حيطه كاري خودش كه به نوعي ميتوان گفت خوزستان بود گذشت و با رزمندگان به خليج فارس رفت و آن گزارش معروف را از انهدام اين سكوها تهيه كرد. اين گزارش بارها از صدا و سيما پخش شده است.
گويا شما در زمان شهادت نيز پيش شهيد رهبر بوديد؟
در عمليات كربلاي5 چون امكان فيلمبرداري از منطقه شلمچه نبود، من كه خبرنگار كيهان بودم به همراه آقاي حسن هانيزاده از خبرگزاري ايرنا همراه شهيد رهبر شديم و به دشت عباس رفتيم. يك روز ديديم كه او ناپديد شده است. برخي از افراد كه غلامرضا را نميشناختند گفتند كه رهبر جازده و كار را رها كرده است. به زعمشان او از شرايط عملياتي ترسيده و فرار كرده بود. اما من كه رهبر را از قبل ميشناختم ناراحت شدم و حتي فرياد زدم كه اشتباه ميكنيد. گذشت و كمي بعد خبر رسيد غلامرضا به همراه نيروهاي شناسايي به خط مقدم رفته و همانجا شهيد شده است. او نه تنها فرار نكرده بود، بلكه براي تهيه گزارش بهتر جلوتر هم رفته بود.
و سخن پاياني...
يكبار دكتر شهرام ناظريان كه متخصص سوانح سوختگي در اهواز بود با من تماس گرفت و گفت بيا ببين با اين همكارت چه كار بايد بكنيم! رفتم و ديدم شهيد رهبر بر اثر انفجار گلوله خمپاره سوخته است. دكتر به او ميگفت بايد تهران بروي و او ميگفت نه پانسمان كن دوباره ميخواهم به جبهه برگردم. شهيد رهبر چنين شجاعت تعهدي داشت. آن وقت زمان شهادتش برخي او را ترسو خطاب ميكردند. در اينجا خوب است يادي كنم از پنج شهيد ديگر صدا و سيماي آبادان: شهيدان رضا طاهري، جمشيد چراغعلينژاد، عبدالرسول مصطفايي، محمد مالكي و محمد طويني.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]