تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831613188




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ورود به دانشگاه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ورود به دانشگاهلیلا و ازدواج پر دردسر (2)لیلا و ازدواج پر دردسر داستان انتخاب همسر ، دختر دانشجویی است که شما را با شخصیت های مختلفی برای انتخاب آشنا میکند امید که  در این روند با ما باشید.
کنکور
قسمت اول با چند تا از بچه ها از حیاط دانشگاه بیرون اومدیم و به طرف خونه هامون به راه افتادیم. دانشگاه از محل مون دور بود و مجبور بودیم با وسیله برگردیم. این بود كه رفتیم و در صف اتوبوس منتظر شدیم . وقتی به خونه برگشتم همه مشتاق بودند بدونند بعد از این همه خوندن چی كار كردم . من هم مفصل همه چیز را تعریف کردم.چند روزی از زمان كنكور گذشته بود و من در حال استراحت بودم با دوستانم تلفنی صحبت می كردم و همه منتظر جواب بودیم. اضطراب و دلشوره دانشگاه ولمون نمی كرد. البته خیلی از بچه ها هم بودند كه براشون اصلاً مهم نبود كه چی می شه. چون یا بچه مایه دار بودند و می گفتند بالاخره یه كاریش می كنیم. یا دوست نداشتند به دانشگاه برند و به زور پدر و مادرشون اومده بودن امتحان بدن ای كاش زمانی برسه كه بچه ها درس رو به خاطر خود درس بخونن نه به خاطر مدرك و حاشیه های دور و برش. یه عده هم هستند كه فقط می خوان برن دانشگاه برای این كه به قول خودشون یه لیسانسی هر چی كه شد بگیرند و بگذارند روی جاهازشون و پزش و به داماد و خونوادش بدن. اون سال تعداد پسرها برای ورود به دانشگاه، 40 به 60 شده بود. فكر می كنم علتش هم نبود شغل مناسب بعد از تحصیلاته كه پسرها رو مجبور می كنه كه بعد از دیپلم برند دنبال كار. اگر كاری باشه و اگر جنم كار كردنی. سرتون و درد نیارم یه روز صبح كه نشسته بودم و مشغول تماشای تلویزیون بودم، تلفن زنگ زد. گوشی و كه برداشتم صدای دختر داییم رو شنیدم . زنگ زده بود یه خسته نباشیدی بگه و یه خبرهایی هم بگیره. از امتحان پرسید و چون با خواهر بزرگ ترش رقابت داشتم می خواست ببینه كه من امتحان رو چی كار كردم. بعد از گرفتن اطلاعات، یه خبر جدید بهم داد و از خبرش برق سه فاز از سرم پرید. بهم گفت كه خواستگاری دارم كه از اقوام دوره و با یكی از زن دایی های من كه باهاش خیلی رودر بایستی داریم فامیله و ممكنه كه پدر و مادرم به خاطر رودر بایستی كه با زن داییم دارند، قبول كنند كه اونها بیاند به خواستگاری. یادمه وقتی این و بهم گفت با خودم می گفتم نكنه منم مثل خواهرم زود ازدواج كنم و نتونم درسم و ادامه بدم. هزار جور فكر و خیال به سرم زد و اصلاً متوجه نبودم كه دختر داییم چی می گفت. با خودم فكر می كردم اگه تو این سن ازدواج كنم دوستام چی می گویند. می گویند ترسیدی شوهر گیرت نیاد هنوز دیپلم نگرفته پریدی. 
کنکور
تو كه اینقدر ادعای درس خوندن داشتی چرا؟ یه عده از بچه ها هم كه متأسفانه دوست پسر داشتند من و سرزنش می كنند كه ای بیچاره اول نوجوانی بار مسئولیت قبول كردی كه چی بشه؟ بعد كه به خودم اومدم دیدم اشك توی چشمام حلقه زده و دختر داییمم همین طور من و صدا می زنه از خبری كه شنیدم احساس خوبی نداشتم راستش رو بخواهید به مامانم گفته بودم اگر وارد دانشگاه بشم ازدواج می كنم ولی وقتی تو مرحله عمل قرار گرفتم حس می كردم هنوز خیلی كوچیك هستم و از عهده اش بر نمی یام. بعد از  تلفن زود اشكام و پاك كردم، نمی خواستم مامانم بفهمه كه من از این ماجرا خبر دارم . خلاصه چند روزی از اون تلفن گذشت و مامانم چیزی به روی من نیاورد. یه روز بعدازظهر تابستون بود كه دوباره دختر داییم زنگ زد و درباره خواستگار، اطلاعات جدیدی داد. پدر و مادرم به انها جواب رد داده بودند ، دلیلشون هم این بوده كه چون ما فارس هستیم و اونها ترك رسم و رسوماتمون و سبك زندگیمون با هم متفاوته و زندگی با دو فرهنگ متفاوت به نظر مشكل می یاد. وقتی شنیدم از خوشحالی بال درآوردم و خیلی بیشتر از گذشته به پدر و مادرم اعتماد كردم و از این كه خواستگاری رو توی این شرایط با من در میون نگذاشتند و به قولشون وفا كردند لذت بردم البته بماند كه خبرگزاری خبر رو به من رسوند ولی جای شكرش باقی است.  ادامه مطلب در مقاله بعد... زهرا رجاییبخش کلوپ ازدواج تبیان مطالب مرتبط:خواستگاری از یک پسر خواستگاری رسم مخصوص مردان؟ اولین پیشنهاد برای دوتا شدن مقدمه ی شیرین ازدواج  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 321]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن