واضح آرشیو وب فارسی:مهر: توسط نشر ققنوس؛
ترجمه بهمن فرزانه از «با عشقی بزرگ» به چاپ دوم رسید
شناسهٔ خبر: 2850212 - جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۹
فرهنگ > کتاب
رمان «با عشقی بزرگ» نوشته آلبا د سس پدس که به دلیل مرگ نویسندهاش، اثری ناتمام است با ترجمه بهمن فرزانه توسط نشر ققنوس به چاپ دوم رسید. به گزارش خبرنگار مهر، در معرفی کوتاهی از نویسنده کتاب «با عشقی بزرگ» می توان گفت آلبا کارلا لائوریتا د سس پدس فرزند یک مرد از اهالی کوبا و یک زن ایتالیایی به نام لائورا برتینی بود. او در سال ۱۹۱۱ در شهر رم متولد شد. پدر بزرگ پدری او، کارلوس مانوئل د سس پدس ملقب به «پدر وطن» اولین رئیس جمهور کوبا بود.پدر آلبا نیز در سال ۱۹۳۳ به مدت کوتاهی به سمت ریاست جمهوری این کشور رسید. این نویسنده سال های نوجوانی اش را در ایتالیا و فرانسه گذراند. او در سال ۱۹۱۸ اولین شعر خود را سرود و در دهه ۳۰ بود که رسما آغاز به نویسندگی کرد و اولین داستان کوتاهش را با عنوان «شک» در سال ۱۹۳۴ در مطبوعات به چاپ رساند.این نویسنده طرح اولیه کتاب «با عشقی بزرگ» را در سال ۱۹۳۹ با عنوان «رمان کوبایی» نوشت ولی نوشتن آن را در دهه ۷۰ آغاز کرد و عنوانش را «جزیره» گذاشت. در سال ۱۹۷۷ در ملاقاتی با فیدل کاسترو در کوبا، از او سوال کرد چطور توانسته در مدتی کوتاه، آن همه کار مفید برای کوبا بکند؟ کاسترو هم در جوابش گفت: با عشقی بزرگ! آلبا نیز از این جمله الهام گرفت و عنوان رمانش را «با عشقی بزرگ» گذاشت. اما این کتاب به دلیل مرگ ناگهانی نویسنده، ناتمام ماند.کتابی که نشر ققنوس آن را راهی بازار نشر کرده است، ترجمه ای از نسخه چاپ سال ۲۰۱۱ این کتاب است.در قسمتی از این کتاب می خوانیم:من از حرفش چیزی سر در نیاوردم. آن وقت او برایم توضیح داد که این مسئلهای است که در اخبار آن زمان و کتابهای تاریخ هرگز به آن اشاره ای نشده است. چیزهایی را که همیشه اسپانیایی ها نوشته بودند. ولی ظاهرا هاتووی قبل از مرگ خود فریاد کشیده بود: «ما با طوفان برمی گردیم و از میان تنه درخت نخل بیرون میزنیم.» آن وقت اسپانیاییها که علیه آن سرخپوستان صلح جو آن همه خونخواری از خود نشان داده بودند، می ترسیدند که آن ها واقعا برگردند. برای همین وقتی بادهای شدید درختان نخل را تکان می داد، اسپانیاییها سرخپوستانی پابرهنه را می دیدند که مسلح پیش میآیند.الیزئو گفت: «هیچ کس در این مورد حرفی نمیزند. اما به صورتهای دیگری جسته گریخته به آن اشاره می شود.» و بعد به سرش انگشت زد که یعنی «من خودم میدانم». آن پیامها را از زبان برگها درک می کرد.من گفتم که شاید لرزش برگ ها دارند خطر دیگری را اخطار میکنند: طوفان.او با رضایت خاطر تصدیق کرد و گفت: «آفرین. طوفان. خوشم می آید که تو آن را گرباد نمینامی. این کلمه زشتی است که اهالی آمریکای شمالی آن را به ما تحمیل کرده اند. ولی می دانی چرا آن را آن طور می نامند؟ چون سرخپوستان بومی سایر جزایر، آن را از خداوند طوفان اقتباس کرده بودند.»...چاپ دوم این کتاب با ۱۱۲ صفحه مصور، شمارگان ۸۸۰ نسخه و قیمت ۶۰ هزار ریال منتشر شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]