محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832479446
رخشان بنیاعتماد: فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا /فشاری که بعد از ساخت قصه ها تحمل کردم بیش از ساخت چند فیلم از من انرژی گرفت
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: رخشان بنیاعتماد: فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا /فشاری که بعد از ساخت قصه ها تحمل کردم بیش از ساخت چند فیلم از من انرژی گرفت
کارگردان فیلم سینمایی «قصهها» با تاکید براینکه فیلمهایش را براساس دغدغههایش میسازد، یاد آور شد، فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا، نه برای خوش کردم دل فلان سازمان و نهاد.
به گزارش نامه نیوز اکران «قصهها» به کارگردانی رخشان بنیاعتماد یکی از امیدوارکنندهترین نقاط دوران مدیریت حجتالله ایوبی در سازمان سینمایی است؛ فیلمی که بیش از دو سال را در بلاتکلیفی سپری کرد و در روزهایی که بعد از بسته ماندن پرونده چند فیلم، انتظار نمیرفت «قصهها» هم راه به پرده نمایش ببرد، بالاخره فضای اکران آن فراهم شد.«قصهها» در دورهای ساخته شد که بنیاعتماد امکان دریافت پروانه ساخت برای یک فیلم سینمایی با فیلمنامهای چون «قصهها» نداشت و در نتیجه راهی را انتخاب کرد که بتواند حرف خودش را حتی در سختترین شرایط بزند.این فیلم روایتی است از سرنوشت شخصیتهای شناخته شده فیلمهای سابق این فیلمساز که البته جداگانه از فیلمهای پیشین و بدون آشنایی قبلی با شخصیتها هم قابل درک است.فرهاد اصلانی، باران کوثری و مهراوه شریفینیا بازیگران، کوهیار کلاری فیلمبرداری و بنیاعتماد با حضور در کافهخبر درباره «قصهها» صحبت کردند و به پرسشهای آنتونیا شرکاء منتقد فیلم و عبدالجواد موسوی شاعر و منتقد فیلم پاسخ دادند.آنتونیا شرکاء (منتقد فیلم): یادم هست سال 91 بود که «قصهها» را در یک نمایش خصوصی دیدم. قابل درک بود که خانم بنیاعتماد با ایمان و علاقه این فیلم را ساخته بود. آنجا همه ما مانند خانم بنیاعتماد آرزو داشتیم شرایط اکران این فیلم به وجود آید و الان خوشحالم در شرایطی نشستهایم که فیلم به نمایش عمومی درآمده و همه میتوانند آن را ببینند. دیشب دوباره فیلم را در سینما فرهنگ دیدم، همه مخاطبان، یعنی افرادی که سینمایی نبودند و در یک سینمای عمومی به تماشای فیلم نشسته بودند، بعد از پایان پخش فیلم، دست زدند و آن را تشویق کردند. همین که همه به طور خودجوش دست زدند، این ذهنیت را در من به وجود آورد که بخش عمدهای از هدف خانم بنیاعتماد برای ساخت این فیلم تامین شده است و فیلم مخاطب خود را یافته و تماشاگر از دیدن آن لذت میبرد.خانم بنیاعتماد در مصاحبههایی که از شما خواندم متوجه شدم، شما فیلم را با مجوز فیلم کوتاه ساختهاید و این راه حلی بود که در آن شرایط برای ساخت فیلم انتخاب کردید. در عین حال در سینمای نئورئالیستی ایتالیا «دزد دوچرخه» در شرایط خاصی ساخته میشود که تحت تاثیر موضوعات اجتماعی است. نتیجه آن شرایط به وضوح در فیلم قابل مشاهده است. در مورد «قصهها» هم احساس کردم چنین حالتی به وجود آمده است؛ یعنی شرایط اجتماعی نوع ساختار فیلم که همان قصههای مختلف است به وجود آورده است. البته که وضعیت هر دوی این فیلمها و متاثر بودنشان از این شرایط اجتماعی مساوی نیست.پرسش من این است که اگر شرایط دیگری بود باز هم این فیلم را به همین ترتیب میساختید یا یک فیلم بلند داستانی، به این معنی که یک قصه میساختید یا قصهها؟رخشان بنیاعتماد (کارگردان): ساختار فیلمنامه و فیلم «قصهها» زاییده شرایط دوران ساخت خود آن است. یکی از دلایل مهم نوشتن فیلمنامهها در قالب چند قصه، دغدغههای مختلفی بود که بعد از چند سال فیلم نساختن داشتم و دلیل دیگر همین موضوعی که شما اشاره کردید، یعنی امکان گرفتن مجوز ساخت برای فیلمهای کوتاه. مجموعه این شرایط به انتخاب چنین ساختاری رسید که بهترین تصمیم در آن زمان بود، شاید اگر شرایط متفاوتی بود «قصهها» به شکل دیگری ساخته میشد، ولی این انتخاب از سر ناگزیری نبود، پیداکردن راه حلی بود که با درک موقعیت از شرایط، امکان ساختن فیلم را در مناسبترین وضعیت با خواست خودم فراهم میکرد. از همه این مسایل گذشته تجربه تازهای بود که همیشه انگیزه دست زدن به تجربههای تازه را دارم.
رخشان بنیاعتماد
شرکاء: من فکر میکنم این یکی از ویژگیهای خانم بنیاعتماد است که وقتی با او روبرو میشویم، (همانطور که در شخصیت طوبی در فیلمهای شما میبینیم) با زنی مقاوم و مصر مواجه هستیم که در هر شرایطی تلاش میکند راه خود را بیابد و بدون اینکه امکانی باشد تلاش میکند فیلم خود را به هر طریقی بسازد. خانم بنیاعتماد این حفظ مسیر خود، این یک ویژگی جاری در فیلمهای شماست.بنیاعتماد: این کاری است که همه ما انجام میدهیم، حتی در زندگی روزمره خود. ویژگی شخصیتهایم همین است، اینکه همگی تلاش میکنند در زندگی راههای برون رفت از بحرانی که برسرشان هوار می شود را پیدا کنند؛ این یعنی هنر زندگی...شرکاء: ولی همه شجاعت شما را ندارند. ممکن است هر کسی که فیلمساز است، تلاش کند به فیلمسازی خود ادامه دهد، اما کسی که در کمترین حد ممکن از مواضع خود کوتاه بیاد، کار هر کسی نیست و تعداد محدودی از افراد چنین هستند. در این سالها خیلیها را داشتیم که موضعشان کاملا تغییر کرد و با فیلم جدیدشان که گاه آبرومندانه هم ساخته شده بود، برای ما قابل شناسایی نبودند؛ گویی آن آدم استحاله پیدا کرده است. اینکه شما توانستید همانی بمانید که ما میشناختیم، خیلی تحسینبرانگیز است.فرهاد اصلانی (بازیگر): باید به این توجه داشته باشیم که بین «خونبازی» و «قصهها» چیزی حدود هشت سال فاصله است؛ دردناک است کسی که فیلمهایش محبوب مخاطب و اهل فن است، این همه مدت از مخاطب دور باشد. کسانی که موجب این توقف هستند بالاخره روزی باید به تاریخ پاسخ دهند که چرا چنین کردند. این راهی است که پیش پای خیلی از فیلمسازان میگذارند که مستهلک شوند، یا مهاجرت کنند و یا به سختی فیلم بسازند.شرکاء: یادم هست در فیلم «سگکشی» آقای بیضایی ما شاهد خشمی بودیم که به نظر میرسید متاثر از دورههای دوری فیلمساز از کارگردانی بوده، یعنی شرایطی که به فیلمساز تحمیل میشود و مانع فیلمسازی او میشود در نهایت خشمی را به همراه دارد که در اثر فیلمساز نمایان است. خشم موجود در آن فیلم به گونهای بود که اگر هم وجود نداشت نتیجه فیلم به همین اندازه زیبا بود، اما گویا شرایط تحمیل شده به فیلمساز و سالهایی که در سکوت گذشت این لحن تند را ایجاد میکند که شاید فیلمش را شعاری جلوه دهد و یا آن را به شکل یک بیانیه دربیاورد...اصلانی: من آرزومندم کسانی که سانسورچی حوزههای مختلف هستند، از سینما و تئاتر تا ادبیات و موسیقی، بنشینند و تجربیاتشان را بنویسند و آن را تبدیل به یک کتاب کنند و بگویند چه خدمتی کردهاند تا باقی مردم بفهمند اینها چقدر انسانهای کاربلدی هستند که توانستهاند کارهای مهمی انجام دهند و در این نوشته بگویند که از چه چیزی دفاع کردهاند و جلوی چه چیزی را گرفتهاند و علت آن چه بوده و در نهایت نتیجهای که به دست آمده چه بوده است.سمیه علیپور: نظر باقی اعضای گروه «قصهها» درمورد این تصویر خشم در فیلم چیست؟ اصلا چنین برداشتی از «قصهها» دارید؟مهراوه شریفینیا (بازیگر):من اصلا تصور نمیکنم خانم بنیاعتماد با لحن تندی حرف خودشان را فیلمشان میزنند. او چون میداند حرفش درست است، سراغ خشم و خشونت نمیرود. او درد را حس میکند و دغدغه را میشناسد به همین خاطر است که این طور روایت می کند. او مثل یک رعد و برق خالی نیست، این رعد و برق بارانی به همراه دارد که در نتیجه آن گلهایی روییده میشود. خشمی که شما از آن صحبت میکنید، ربطی به فیلم خانم بنیاعتماد ندارد، او فیلم اجتماعی میسازد و از دل اجتماع میگوید. من چندی قبل «زیر پوست شهر» و «نرگس» را دیدم و کاملا واضح بود که سازنده این فیلمها به خوبی طبقه متوسط رو به پایین را میشناسد. او جنس کلام و زندگی آنان را میشناسد، بنابراین نیازی به خشمگین شدن نیست، حرف خوب میزند و حرف خوب خود را درست و بهجا و زیبا بیان میکند، نتیجهاش همان تشویق مردم در سالن سینما میشود و آنهایی که از این موضوع دردشان میآید هم درد میکشند؛ اینها همانی هستند که مسئول این اتفاقها هستند. من آن خشم را نه در فیلم و نه در شخصیت خانم بنیاعتماد ندیدهام.
مهراوه شریفینیا
شرکاء: به نظر بیشتر قاطعیت است تا خشم.شریفینیا: چون بحث فکر و حس درست وسط است، دیگر نیازی به خشم نیست، خانم بنیاعتماد فیلم را برای مردم میسازند و میدانند که مردم حرفشان را میفهمند، بنابراین برای فهماندن حرفشان هم نیازی نیست که با خشم صحبت کنند.علیپور: آقای کلاری این خشم یا نگاه قاطع به واسطه دوربین و حرکت و زاویه آن قابل انتقال است، این قصد و هدف در فیلم وجود داشت؟کوهیار کلاری (مدیرفیلمبرداری): بخشهایی در «قصهها» وجود داشت که گویا شما را به صورت مستقیم با واقعیت روبرو میکند،از جمله قسمتی از فیلم که در مینیبوس میگذرد. در این بخش تلاش شده تصویری واقعی ارائه شود؛ یعنی اگر همان اتفاقات در واقعیت در آن مینیبوس میافتاد با آنچه که ما تصویر کردیم چندان متفاوت نبود.اتفاقی که در مملکت ما در این سالها افتاده، کنار گذاشتن آدمهای نخبه است؛ خانم بنیاعتماد و خیلی از افراد دیگر، کسانیاند که سرمایههای این کشور محسوب میشوند، اینها به راحتی کنار گذاشته میشوند، به بهانههای مختلف، اینکه نسل جدید باید فضای کار داشته باشند و مسائلی از این دست که اگر واقعا چنین است، ما نسل جدید قطعا راضی نیستیم، نسل ارزشمند قبلی به دلیل مشغول شدن ما فضای کار نداشته باشند. به نوعی سرمایهها در این کشور هدر میرود. جشنوارهای در دنیا نیست که فیلمهای ایرانی در آن نباشد و ندرخشد و حضور فیلمهای ایرانی جزو افتخارات جشنواره نباشد، اما ما در ایران همین جشنواره فجر را برگزار میکنیم و هیچ کدام از این چهرههای مطرح و سرمایههای سینما را در آن نمیبینیم که اگر یکی از آنان در این رویداد سینمایی حاضر باشد، باقی نیز راغب میشوند تا در آن حضور پیدا کنند. اگر کسی مثل خانم بنیاعتماد، آقای کیارستمی و یا آقای بیضایی رئیس هیات داوران جشنواره فجر باشد، واقعا خواهید دید که چه استقبالی از این جشنواره میشود.شرکاء: داشتم به این فکر میکردم که فیلمهای خانم بنیاعتماد و به طور مشخص فیلمی که الان در مورد آن صحبت میکنیم، فیلمهای زنانهای نیستند. شاید دوست داریم این طور فکر کنیم که خانم بنیاعتماد به عنوان بانوی سینمای ایران فیلمهای زنانه میسازند، اما وقتی خود من با دقت بیشتر فیلم ایشان را نگاه کردم، با این مساله به وضوح روبرو شدم که فیلم او، فیلم انسانهاست و مشکل آن مشکل زنان نیست. مثلا در اپیزود آخر سارا و حامد را داریم، میبینیم که مشکل حامد به عنوان یک دانشجوی ستارهدار همپای مشکل سارا به عنوان یک فرد مبتلا به HIV مطرح میشود. گویا در اینجا اصلا جنیست افراد میزان اهمیت مشکلشان را تعیین نمیکند.علاوه براینها یک تفاوت بیانی بارزی بین دو اپیزود آخر با باقی بخشها وجود دارد. خانم کوثری دیالوگهایی که شما با پیمان معادی در اپیزود آخر داشتید، نوشته شده بود، یا در زمان اجرا چیزهایی به آن اضافه میشد؟ به نظر میآيد این دیالوگها خیلی خودجوش است و همین موجب جذابیت آن میشود.باران کوثری (بازیگر): فکر میکنم جنس قصه و جنس رابطهای که قرار بود من و آقای معادی داشته باشیم، این جنس دیالوگها و لحن را میطلبید. ما چهار ماه تمرین کردیم. در کار با مامان معمولا پروسه تمرین طولانی وجود دارد و وقتی افراد سر صحنه حاضر میشوند، میدانند که قرار است چه کار کنند، حتی یکبار قبلا با دوربین دیالوگها را گفتهایم. کل آن سکانس در یک شب تا صبح گرفته شده است. آن سکانس به شش زاویه دوربین گرفته شد و سپیده (عبدالوهاب) زمان تدوین فیلم میگفت کات زدن این بخش خیلی ساده بود، چون حتی پلک زدن هم در برداشتهای مختلف مشابه بود. کل جزئیات این بخش مشخص بود. در جریان تمریناتی که داشتیم مامان چیزهایی را حذف یا اضافه میکرد، نزدیک سه ماه این پروسه ادامه داشت و در یک ماه آخر یک چیز مکتوب نهایی وجود داشت که عین آن اجرا شد. آنقدر ما آن بخش را تمرین کردیم که فکر کنم و من و پیمان الان هم بتوانیم آن را بازی کنیم.شرکاء: در حرف هم پریدنها و جملات ناقص، خیلی تازه و در لحظه به نظر ميرسد...کوثری: این تصور غلطی است که اتفاقا در کارگردانان نسل ما در حال شکلگیری است، اینکه اگر ميخواهند بازیگر رئال و شبیه زندگی از تو بگیرند، به این معنی است که تو را بدون تمرین جلوی دوربین بگذارند و بگویند که خب جلوی دوربین چه اتفاقی میافتد. یک کارگردان میخواست فیلم بسازد، به من زنگ زد و گفت من یک بازی میخواهم که خیلی بازی نداشته باشد، عین تو و پیمان در «قصهها». به او گفتم چطور بازی نداشته باشد، ما بیشترین بازیگری عمرمان را در آن اپیزود کردیم. این تصور غلط که تمرین بازی را بیات میکند و زندگی را از بازی میگیرد، موجب چنین نگاههایی شده است. اتفاقا بازیهای درست در تمرین شکل میگیرد، اینکه دو بازیگر جلوی دوربین بروند و با هم حرف بزنند که اتفاق سینمایی یا آرتیستیک نیست.
باران کوثری
اصلانی: اتفاقی که در کارهای خانم بنیاعتماد میافتد این است که بیشتر اندیشه بازیگر بارور میشود، آنوقت دیگر بازیگر آن احوال دارد و وجهه واقعیت بر وجهه نمایشی میچربد. شخصیتها از اجتماع آمدهاند و به واسطه نوع ساختار فیلمهای خانم بنیاعتماد این شخصیتها ماندگار شدهاند و قطعا فضایی نیستند. بعضی وقتها ما به عنوان بازیگر با نقشهایی روبرو میشویم که فضایی هستند و خیلی ممکن است راهکاری برای اجرا نداشته باشیم. فکر میکنم اکثر بازیگرانی که در کارهای خانم بنیاعتماد حاضر شدهاند، از این حضور لذت بردهاند و کارهای بهیادماندنی زندگی حرفهای خود را انجام دادهاند.شرکاء: این فیلم محصول آن دوره از تاریخ ماست که همانطور که در فیلم اشاره میشود، هر جور تجمعی، اغتشاش تلقی میشده و احساس کردم به واسطه همین فضا نه تنها مردم ما، بلکه سینمای ما هم به سمت فضاهای داخلی روی آورد. آقای کلاری، الان در این فیلم بخشهای زیادی را میبینیم که در محیطهای داخلی ماشین، مترو و یا ون میگذرد. من احساس میکنم، همانطور که چند اپیزود بودن فیلم یک ویژگی زیباییشناسی به تعبیر من جبری است، این انتخاب که عمده صحنههای فیلم در فضای بسته و به خصوص فضای تاکسی بگذرد، حاصل فضایی بود که زمان ساخت فیلم وجود داشت. تجربه فیلمبرداری در این فضا چطور بود؟ صحنههای زیادی داریم که توشات است و دو نفر با هم حرف میزنند.کلاری: فیلمی مانند «قصهها» که فضاهای مختلفی دارد برای هر فیلمبرداری جذاب است و اجازه آن را میدهد که این فرد خود را در فضاهای مختلف محک بزند. ما دوربینی انتخاب کردیم که بتوانیم بخشهایی از فیلم را با دو دوربین فیلمبرداری کنیم. در تاکسی و یا ون دو دوربین به طور همزمان دو بازیگر را میگرفت. این به ما کمک میکرد تا فضای بیرون را هم به نوعی در این تصاویر داشته باشیم، اگر ماشینی رد میشود و یا چراغی هست آن را در قاب ببینیم تا فضای واقعی منتقل شود. این شیوه کار به تدوینگر هم کمک می کرد تا کارش را راحتتر انجام دهد. تجربهای که در «قصهها» از سرگذراندیم، برای خود من تازگی داشت. مثلا در مورد بخشی که مربوط به باران و پیمان بود، تصور کنید که این دو بازی جدا گرفته میشد، قطعا در آن زمان این حس واقعی صحنه انتقال نمییافت.علیپور: با توجه به همان بحث زنانه بودن فیلم که پیش از این مطرح شد، میخواهم کمی در مورد اپیزود اول صحبت کنیم. مواجهه ما به عنوان مخاطب با معصوم با وجود آنکه او را در شرایط ناخوشایندی نشان میدهد، اما رودرویی منفی نیست؛ به نظر میرسد نگاه توام با عطوفت به او، وجود دارد؛ شاید این به خاطر آشنایی ما با او در «زیر پوست شهر» است، و یا شیوهای که در روایت «قصهها» وجود دارد. به نظر میرسد تعریفی که ما از معصوم در «قصهها» داریم متفاوت از اغلب شخصیتهای مشابه اوست که در سینما داشتهایم.شریفینیا: در ابتدای بحث به این اشاره شد که همه زنها در فیلمهای خانم بنیاعتماد تلاش میکنند تا حرکتی داشته باشند، منفعل نباشند؛ معصومه هم چنین تلاشی میکند، اما نامناسبترین راه را انتخاب کرده است. به نوعی شاید ذکاوت و توانش را ندارد و این موجب ميشود او در شرایطی قرار بگیرد که نه برای ما به عنوان بیننده دلچسب است، نه برای خود او، به نظرم اگر در دوران «زیر پوست شهر» از او میپرسیدند که در آینده میخواهی چه کاری شوی قطعا این کار را انتخاب نمیکرد. شرایط برای دختری که هیچ پشتوانهای ندارد، نه مالی نه خانوادهای نه چیزی، چیزی غیر از همینی نخواهد شد که در «قصهها» میبینیم.یک وقتهایی حرفهایی در مورد سیاهنمایی و چیزهایی از این دست میشنوم، اما سئوال من این است که اگر یک دختر 16 ساله را در این اجتماع رها کنید، چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ البته برای او که از آن فرهنگ و آن طبقه میآید. شاید اگر کاری بلد بود، شغلی داشت، میتوانست در سن 16 سالگی هم کاری انجام دهد. مثلا از وقتی که من بچه بودم پدرم کتابهای کودک را میداد تا نمونهخوانی کنم، یا پدرم به من میگفت اگر پول بیشتری میخواهی برو ماشین را بشور یا برو به مامان کمک بکن. به این ترتیب من کارهایی یاد گرفتم که اگر روزی از خانه فرار میکردم، کاری بلد بودم که انجام دهم و پول دربیاورم و در موقعیت معصوم قرار نگیرم. ولی وقتی یک دختر هیچ چیز بلد نیست و در پانزده شانزده سالگی از خانه فرار میکند، ناگزیر میشود راهی را انتخاب کند که قطعا انتخابش نیست و به آن فکر نمیکرده است.قدرتی که خانم بنیاعتماد در مورد شخصیتهایش دارد، برآمده از واقعیت است. اگر نوبر و طوبی میتوانند کاری انجام دهند به این دلیل است که توانش را دارند و اگر شخصیتی نمیتواند خب این توانستن از بیرون به او تحمیل نمیشود. خانم بنیاعتماد از سال 77 و 78 به من میگفتند که من هنوز درگیر معصومه «زیرپوست شهر» هستم و دوست دارم بدانم که در آینده چه اتفاقی برای او و محبوبه میافتد. این نکته برای من هم بسیار جذاب بود، وقتی با شخصیت معصومه در «قصهها» روبرو شدم، خوشحال شدم که با یک قدیس طرف نیستم، چون حقیقت جامعه همین است، ما هزار زن موفق در جامعه داریم که چنین اتفاقی برایشان نمیافتد و در عین حال افرادی همانند معصومه هم هستند. من بسیار خوشحالم از اینکه شهامت تصویر کردن این شخصیتها را داریم. معصومه در مقابل زنهای محکم و مقاوم فیلم که به هر ترتیبی تلاش میکنند با شیوهای درست زندگی خود را بسازند، یک نقطه سیاه کوچک است.کوثری: به نظرم ویژگی شخصیت معصومه که مهراوه آن را بدون اشکال اجرا کرده این است، به نوع روایتها از شخصیتهای مشابه او برمیگردد. در این سالها به خصوص بعد از «زیر پوست شهر» آدمهای زیادی سراغ طرح موضوع فحشا در فیلمشان رفتهاند. به نظرم شکل لوس فمینیستی شعارزده تصویر کردن شخصیت معصومه این بود که او بگوید: «آره من همون هستم و تو اگر جای من بودی چه کار میکردی» و ثابت کند حقش بوده که در این شرایط قرار بگیرد. خیلیها شخصیتهای مشابه معصومه را اینطور تصویر میکنند. من به عنوان یک زن خجالت میکشم از این نوع نگاه، چون قطعا هیچ زنی وقتی تحت بدترین فشار هم خود را در این موقعیت قرار دهد، هیچگاه با افتخار سرش را بالا نمیگیرد و بگوید من به این وضعیتم افتخار میکنم و اگر شما جای من بودید چه کار میکردید.به نظرم این ویژگی شخصیتهای فیلمهای رخشان بنیاعتماد است که ساحت انسانی شخصیتها حفظ میشود، به عنوان مثال معصومه تا جایی از روسپیگری رفته است که با بچه کنار خیابان ایستاده است، اما وقتی عباس را میبیند شرمش میآید بگوید من همان معصومهای هستم که تو میشناختی. این به نظرم ویژگی مهمی است که انسانها در این شرایط شرافت خود را حفظ میکنند.بنیاعتماد: این قصه میتوانست یک جای دیگر تمام شود. معصومه جایی که میفهمد شناخته شده، فرار کند و برود، اما ما با معصومه میمانیم، معصومهای که تا ته خط رفته و او را در موقعیتی میبینیم که دیگر بغض جایی برای هیچ حرفی نمیگذرد. با این حال ما جایی از معصوم جدا میشویم که با تمام وجودمان میفهمیم این دختر اگرچه اینجاست، اما اینجا برای او پذیرفته شده نیست. جوهر پاک انسان، چیزی است که من در وجود شخصیتهای مختلف میبینم؛ جایی که شما فکر میکنید این روزگار بیمروت اگر با این آدمها این کار را نمیکرد معصومه الان اینجا نبود، سر آن جوان بالای دار نبود، شوهر دوم نرگس پشت در زار نمیزد، من آن جوهر پاک انسان را میبینم و فکر میکنم با وجود آنکه شاید معصوم در سیاهترین بخش زندگیاش ایستاده، اما اگر آن جوهر امکان پیدا کند، معصومه دیگر اینجا نخواهد بود، چون او هنوز هم این شرایط تحمیل شده را نپذیرفته .شرکاء: حضور دو شخصیتی که نگار جواهریان و بابک حمیدیان نقش آنان را بازی میکند، بدون تعارف از نظر من زیادی است. آنان تنها کسانیاند که قصه جدیدی دارند و در ادامه دیگر خبری از آنان نیست و در همان همراهی کوتاه ما آنقدر حرف میزنند که سر درآوردن از حرفهایشان هم کار سختی است. به نظر من این شخصیتها اصلا میتوانستند نباشند. همانطور که شخصیت شاهرخ فروتنیان هم خیلی محو است. مهدی هاشمی به راحتی میتوانست به مرکز وصل شود و پاساژ مترو را نداشته باشیم. دوست دارم بدانم این شخصیتها از کجا آمدهاند؟بنیاعتماد: فرید مصطفوی و من از ابتدای کار این الزام را برای خودمان قائل نبودیم که فقط شخصیتهای فیلمهای قبلی در «قصهها» باشند، همانطور که شخصیت حامد نیز پیشینهای در دیگر فیلمها ندارد و یا مستندسازمان. من شخصیت دکتر دبیری را با وجود کوتاه بودنش آنقدر موثر میبینم که اصلا تصور نمیکنم او فقط قرار بود مفصل بین مترو و مرکز باشد. یک دکتر جانباز جنگ، الان در یک مرکز ترک اعتیاد زنان کار میکند، اینکه این شخص، زنان قربانی را به عنوان تابوهایی که باید از آنان فاصله گرفت نمیبیند، برای من از ویژگیهای عمده شخصیت دکتر دبیری بود. در زمان کوتاهی که با دبیری سر میکنیم جلوههایی از دغدغههای او را میبینیم. اگر دوربین کمی بیشتر روی او میماند، صدای گیلانه که درباره اسماعیل حرف میزد، میتوانست اشک او را دربیاورد. او برای نرگس از دکتری وقت گرفته تا برود و صورتش را نشان دهد، نسبت به ادامه درمان سارا واکنش دارد وارتباط انسانیاش با سمیرا ورای تخصصاش است . اینها دغدغههای او را تشکیل میدهد. نقش دکتر دبیری که حضور کوتاهی در کار دارد، از نظر من یکی از موفقیتهای شخصیتپردازی در «قصهها» است. شما با شخصیتی چند دقیقه همراه هستید، اما زیر و بم دغدغههای او را میشناسید آن چیزهایی که مایل نیست و دلش نمیخواهد در جامعه ببیند در یک حضور کوتاه در فیلم میبیند و میگوید کاش به جای دستم چشم و گوشم رفته بود، در همان حال داوطلبانه بخشی از وقت و تخصص خودرا خودش را وقف زندگی آدمهایی کرده که قربانیان جامعه هستند، من در مورد حضور شخصیت دکتر دبیری در فیلم دفاع دارم.شرکاء: البته منظور من بیشتر شخصیت نگار و بابک بود.بنیاعتماد: بابک و نگار شخصیتهای جوانی بودند که شاید میتوانستند بعد از «خونبازی» موضوع فیلم دیگرم باشند؛ یعنی همان زمانی که فیلمی نساختم. بابک رویایی از کسب و کار دارد که بتواند سی دی و فیلم بفروشد که ناموفق بوده است. دختر که خواهر اوست، مشکلاتی به دلیل ازدواج ناموفق دارد و با بالا رفتن آمار طلاق نمونهای از بچههای دختران جوانی محسوب میشود که موقعیتی نسبتا مشابه او دارند . بابک و نگار نمونه زندگی های از هم پاشیده به واسطه نوکیسه گی و میل به تنوع طلبی خانواده هایی هستند که به بیراهه کشیده می شوند.این قصه در فضای بیرون مترو تمام ميشد. این خروج از مترو در روند قصه تفاوتی ایجاد نمیکرد، اما به لحاظ ساختاری تاثیر داشت. تنها بخشی که در تدوین فیلم حذف کردیم همین بیرون رفتن از مترو بود. این بیرون رفتن به لحاظ ساختاری سکتهای در فیلم به وجود میآورد، به همین دلیل حذف شد و این صحنه منحصر به حضور داخل مترو شد .علیپور: آقای اصلانی اپیزود مربوط به نوبر یکی از تاثیرگذارترین بخشهای فیلم است. پرسشی که برای من شکل گرفت بعد از دیدن این اپیزود این بود که چطور توانستید این شخصیت را بسازید؟ شخصیتی با جزئیات بسیاری؛ حسهای مختلفی را در یک لحظه تجربه میکند، ترس، عصبانیت، نگرانی، شرم، ناتوانی و استیصال، تلاش برای پنهان کردن همه اینها و بروز کنترل شدهشان، انتظاری که برای بازگشت زن میکشد، همه اینها چطور بر شما گذشت؟اصلانی: اگر بخواهیم از آنالیز کردن بازی بگذرم، باید این را بگویم رهبری خانم بنیاعتماد و قصهای که وجود داشت راه را برای من باز کرده بود، اما فکر میکنم من راهی جز اینکه خوب بازی کنم نداشتم. همکاری آقای اثباتی در چیدمان خانه و فیلمبرداری آقای کلاری و پارتنر هنرمندی مانند خانم معتمدآریا، همه چیز را برای من رقم زده بود.من ميخواهم احساسم را به طور کلی در مورد کار کردن با خانم بنیاعتماد مطرح کنم. به نظرم نتیجه این همکاریها با باقی کارهای من متفاوت است. من فکر میکنم بازی در فیلمهای ایشان مثل شرکت کردن در مراسم عید میماند، اینکه تو بهترین لباست را بپوشی، به جزئیات توجه کنی، حال روحانی خوبی داشته باشی، دنبال تغییر باشی و به افق پیش رویت توجه کنی و سرانجام لذت ببری.
فرهاد اصلانی
شرکاء: به نظر من این اپیزود نه تنها بهترین اپیزود «قصهها» بلکه با وجود کوتاه بودنش یکی از بهترین فیلمهایی است که در این سالها دیدهام. یکی از ویژگیهای بارز این شخصیت این است که در عین تکیه به ابهت مرد ایرانی نشان میدهد که چه راحت فرو میریزد. تقابل دوگانه خیلی خوب نمایش داده شده است. احساس میکنم حتی رد این نقش در فیلمهای دیگر شما از جمله «عصر یخبندان» دیده میشود؛ مردی که درشتاندام است و به نظر میرسد خیلی ابهت دارد، اما در یک لحظه میبینید که او از درون چقدر ضعیف است.کار شما در «قصهها» آنقدر چشمگیر بود که به نظرم با وجود حضور همیشه موثر خانم معتمدآریا در فیلمهای مختلفشان، در این بخش کار شما غلبه دارد و گویا او تعمدا منتظر واکنشهای شما بود و نبض سکانس در دست شما بود.اصلانی: شخصیتهایی که من دوست دارم هم میتوانند در موقعیتهای بد قرار بگیرند و گاه در شرایط معمول. قرار نیست همیشه اوضاع برای شخصیتها مشابه باشد و همین موقعیتهاست که ابعاد مختلف یک شخصیت را نشان میدهد. اشارهای که به «عصر یخبندان» کردید، خیلی اشاره درستی است، در آن فیلم به نظرم مصطفی (کیائی- کارگردان «عصریخبندان») به درستی حذف این طبقه را هشدار میدهد؛ مرد در آن فیلم آدم آبرومندی است که زندگیاش در یک موقعیت بحرانی قرار میگیرد. او در این موقعیت حساس گاه حتی کمی کودکانه رفتار میکند. این خیلی خطرناک بود که من به سمت کمدی بازی کردن بروم. آن خندهای که ممکن بود تماشاگر از کارهای این شخصیت داشته باشد از سر کمدی بودن موقعیت نبود، از سر تلخی وضعیت بود...شرکاء: در مورد «قصهها» هم همین است، ممکن است تماشاگران بخندند، اما این از تلخی است نه از طنز و کمدی.اصلانی: به نظر من اینها نشان دهنده چند بعدی بودن شخصیتهاست؛ اینکه زمانی قدرتمند به نظر میرسد و زمانی فرو میریزد. اگر شخصیتی این ابعاد را نداشته باشد، من اصلا نمیتوانم بازی کنم. حتی در مورد نقش ابن زیاد هم موقعیتهای ترحم برانگیز را میبینیم. او یک سیاستمدار سیاس است، اما باز هم به عنوان یک انسان سعی کردم ابعاد مختلف شخصیت او را نشان دهم، نتیجه قابل باور شدن شخصیت ابن زیاد شد.همه احوالات این شخصیت به واسطه «روسری آبی» برای من مشخص بود. در اپیزود مربوط به نوبر این شخصیت بیشتر در معرض توجه است، در صورتیکه در اپیزود داخل مینیبوس هم او را میبینیم که در یک اعتراض کارگری شرکت دارد و در نهایت حذف میشود و ما در خانه احوالات دیگر او را بررسی میکنیم که در خود شکسته و ضعیف شده است. او هرچند که آدم عاشقی است، اما تندخویی او درون خانه دور از انتظار نیست. خانم بنیاعتماد به درستی در این اپیزود نشان میدهد که چطور ممکن است خانواده این مرد با خطر روبرو شوند و او مسیر دیگری را برود. وقتی او را برای مطالباتش حذف میکنند و خواستههایش سرکوب شده باقی میماند، بعید نیست چندی بعد دچار اعتیاد شود و رفتارهای مجرمانهای بروز دهد.البته من با یک بخش از صحبت شما موافق نیستم، آنجا که به بازی خانم معتمدآریا اشاره کردید، به نظر من ایشان واقعا درخشان بازی کردند. رفت و آمد احوال بین آنان است که این قصه اتفاق افتاده است، او قدرتمندانه به اندازهای که برایش از سوی کارگردان تعیین شده بود، بازی کرد.شرکاء: یک کنجکاوی در مورد حضور فیلم در جشنواره ونیز دارم، فیلم در این حضور موفقیتی هم به دست آورد و برایم جالب است که بدانم استقبال از فیلم در آن جشنواره چطور بود؟بنیاعتماد: بعد از شرکت درجشنواره ونیز آنچنان فیلم و من مورد هجمه واقع شدیم که جایی برای صحبت راجع به استقبال از فیلم نبود. من طبق عادت تا زمانی که پروانه نمایش فیلم را نگرفتم و مطمئن نشدم که فیلم در ایران اکران میشود، حتی فرم جشنواره فجر را هم پر نکردم. بعد از دریافت پروانه نمایش و حضور فیلم در جشنواره فجر، فیلم به جشنوارههای دیگری رفت. جشنواره ونیز چون جشنواره درجه A بود اولین نمایش حضور جهانی «قصهها» شد.زمانی که با خانم شهابی ، پیمان معادی و حبیب رضایی عازم ونیز بودیم همگی تاکید داشتیم که اصلا نباید راجع به حواشی این فیلم صحبت کرد، اینکه مشکلات ما برای ساخت فیلم چه چیزهایی بوده و مدیران چه موانعی ایجاد کردند و نکاتی از این دست موضوعات جذابی برای خبرنگاران زردی بود که در آنجا هم حضور داشتند. طبیعتا به بهانه این حرفها می شود جوسازی وسیعی ایجادکرد ، اما چنین کاری نه در شان من بود، نه این فیلم و نه سینمای ایران.قبل از نمایش فیلم کنفرانس مطبوعاتی برگزار شد و پس از آن گزارش سرتاپا دروغی از قول من در یکی از خبرگزاریهای داخلی انتشار یافت که موجب شد زیر فشار سوالات متعدد خبرگزاری های متعددی که از سراسر دنیا آمده بودند قرار بگیرم که با تعجب می پرسیدند که بازتاب حرف های جلسه دیروز چطور به این شکل در داخل ایران منعکس شده ؟ که من جوابی نداشتم جزاین که بگویم احتمالا اشتباهی پیش آمده و بلافاصله نوار ضبط شده از کنفرانس مطبوعاتی را به تهران فرستادم و در چنین فضایی باز همچنان سعی می کردیم که اجازه ندهیم فضای حاشیهای پیرامون فیلم بوجود بیاید. در چنین شرایطی روز بعد فیلم در سالن اصلی جشنواره با عمده تماشاگران انبوه خارجی به نمایش درآمد.فیلم با استقبال بینظیری روبرو شد که برای خودمان هم دور از انتظار بود. برگزارکنندگان جشنواره زمان گرفته بودند، بیش از شش دقیقه تماشاگران بعد از تماشای فیلم دست زدند. هیات داوران بینالمللی معمولا بعد از تماشای فیلم واکنشی نشان نمیدهند و نهایتا تبریکی میگویند. برای من عجیب بود که بعد از دیدن این فیلم داوران مشتاق بودند با ما صحبت کنند. امیدوارم این روایت موجب نشود برخی تصور کنند داوران میخواستند چیزی از فضای داخل ایران بپرسند، آنان فیلم را دیده بودند و آن را به عنوان یک اثر سینمایی دوست داشتند.از چگونگی فیلمبرداری صحنه کارگران و چگونگی اجرای قصه حامد و سارا می پرسیدند که آیا بداهه گویی است ووقتی پیمان توضیح می داد که عینا فیلمنامه نوشته شده را بازی کرده اند مشتاق بودند که نحوه تمرینات را بدانند. از واقع نمایی شخصیت ها و بازی های بازیگران می پرسیدند و به هرحال مانند همه جشنوارهها که فیلمسازان برای مدت کوتاهی مهمان جشنواره هستند، ما هم به ایران برگشتیم . در مورد معدود جشنواره ها که شاید تعداد آنها به سه مورد برسد ، درصورت عدم حضور فرد برنده در زمان اختتامیه ، دوباره برنده جایزه به کشور میزبان دعوت می شود . پیش از آمدن ما به ایران فضایی برعلیه فیلم بوجود آمده بود که شوک آور بود . انگار نه انگار که این فیلم با داشتن پروانه نمایش مثل همه فیلم های دیگر در جشنواره ای شرکت کرده است ،و اتهامات نخ نماشده در برخی نشریات و خبرگزاری ها ، حتا صداو سیما . اظهارنظراتی راجع به فیلم می شد که تردید داشتم نویسنده یا گوینده فیلم را دیده باشد . کمتراز 24 ساعت مانده به اختتامیه ونیز تماس گرفتند که برای دریافت جایزه به آنجا برگردم .فضای به وجود آمده انقدر سنگین و دلزننده بود که تردید داشتم برای دریافت جایزه به ونیز برگردم یانه ، آنچه که همیشه از آن پرهیز داشته ام فضای حاشیه ای است و در این شرایط در موقعیتی قرار گرفته بودم که نرفتنم می توانست شایعه ممانعت از سوی داخل را در خارج دامن بزند. به هرحال منطقی ترین تصمیم طبیعی ترین رفتار بود. به ونیز برگشتم و جایزه فیلمنامه به قصه ها اهداشد و همچنان من پاسخگوی خبرگزاری ها نسبت به واکنش های تندی که در داخل پیش آمده بود. تمام سعی ام این بود که با حفظ آرامش و تدبیر کنجکاوی هارا به سمت بحث اکران قریب الوقوع فیلم و عادی بودن شرایط بکشانم . در مجموع فشاری که بعداز ساخت قصه ها و بخصوص در این دوران تحمل کردم بیش از ساخت چند فیلم از من انرژی گرفت ، اما قصه ها ارزش آن را داشت. بعد از دریافت جایزه و در نشست بعد از مراسم اختتامیه، شنیدن نقطه نظرات داوران که همگی چهرههای شناخته شده عالم سینما بودند برایم جالب بود. آنان تا آن زمان نمیدانستند که این شخصیتها از فیلمهای قبلی من آمدهاند. تنها جومپا لاهیری نویسنده هندی، که در جایی اشاره ای به این موضوع را خوانده بود کنجکاو بود که در این مورد توضیح بدهم . بقیه داوران هم بعد از شنیدن چگونگی نوشتن ، فیلمنامه مشتاق دیدن فیلم های قبلی شدند که نسخه هایی برایشان فرستادم.
فرهاد اصلانی، مهراوه شریفینیا، رخشان بنیاعتماد و کوهیار کلاری
عبدالجواد موسوی (شاعر و منتقد فیلم): خانم بنیاعتماد، دوستی در همان جشنواره فیلم شما را دیده بود و میگفت ما وقتی چنین فیلمی را در خارج از کشور میبینیم احساس سرافکندگی میکنیم و به عنوان یک ایرانی نمیتوانیم سرمان را بلند کنیم و بگوییم ما در این فضا زندگی میکنیم. او البته فیلم شما را در فضای ایران میپسندید، اما معتقد بود این فیلم در آنجا معنای دیگری منتقل میکند.بنیاعتماد: هیچ فیلمی نمیتواند این ادعا را داشته باشد که آینه تمامنمای جامعه است. هیچ بیننده تخصصی سینما هم اینطور نیست که از پس فیلمها دنبال یافتن تصویری کلی از جامعه سازنده اثر باشد. نکته دیگر اینکه، شما در جشنوارهها، هیچ فیلم پروپاگاندایی از هیچ کشوری نمی بینید و حتی نقدهایی به مراتب تندتر و گزندهتر از فیلمهای ما، که معتقدم به طور کل بیان نقد فیلمهای اجتماعی سینمای ما به مراتب ملایم تر است. این که آثار نقادانه فیلم های دیگران هم در کشور خودشان توسط مخاطب و منتقد و مخالفان چنان که در ایران ما با آن روبروهستیم دیده می شود نمی توانم به قطعیت ولی مطمئنا خیلی شبیه به شرایط ما نیست . مثلا نگاه کاملا تلخ فیلم اجتماعی محصول سوئد که سازنده آن از کشوری حرف میزند که بالاترین رفاه اجتماعی را داراست، زاویهای منتقدانه دارد. و در همان جشنواره مورد توجه سوئدیها ودیپلماتهای سفارتخانه سوئد قرار میگیرد و یا تندترین فیلمها نسبت به شرایط اقتصادی در آمریکا توسط فیلمسازان آمریکایی ساخته می شود. از همه این ها گذشته من فیلمم را آن گونه میسازم که باید بسازم و برای خوش آمد کسی و یا کسانی و یا جشنواره نمیسازم . و گاه اظهارنظرها انقدر سطحی و دور از درک از سینماست که جای بحث ندارد. یادم میآید بعد از دوران تغییر چهره تهران و ساخت اتوبان ها و گسترش فضای سبز شهری خیلی از کسانی که بعد از سالها به ایران آمده بودند و ذوق زده این تغییر بودند، مرتب میپرسیدند چرا در فیلمهایتان اتوبانهای تازه را نشان نمیدهید؟کلاری: معمولا این مساله که فیلمی موجب خجالت تماشاگران ایرانی آن در خارج از کشور شود، به فیلمهایی اشاره دارد که موضوعات غیرسینمایی را برای مطرح شدن دستمایه قرار میدهد، که نمونه آن را چند باری در خارج از کشور دیدهایم. «قصهها» در این چارچوب قرار نمیگیرد.موسوی: قطعا همین است و این جوها بعد از مدتی از بین میرود. مخاطب از نویسنده، شاعر و فیلمساز توقع انتقاد دارد. در یادداشت آخری هم که نوشته بودم، به این اشاره داشتم که فیلم شما باید از باب هنری دیده شود تا فضاهای اطراف آن. این را هم باید در نظر داشته باشیم که بخشی از وقایعی که اطراف ما رخ میدهد به خاطر فضاهای سیاسی است که به وجود میآيد. از سویی دیگر واقعیت فیلمهای شما وجود دارد که عملا نمیتوان سمت و سوی سیاسی در آن یافت. مثلا در «بانوی اردیبهشت» حس شما همانقدر با پسر بسیجی قصه همراه است که با دیگر شخصیتها. اما سئوال من این است که شما وقتی با چنین احساساتی فیلم میسازید، زمانی که فردی ایرانی چنین نظری را بعد از تماشای فیلم شما در خارج کشور مطرح میکند، حس بدی به شما دست نمیدهد؟بنیاعتماد: مساله این نیست که فقط یک ایرانی که از بیرون فیلم را میبیند چه نظری در مورد آن مطرح ميکند. مساله این است که وقتی شما یک فیلم میسازید یک موضوع را از زاویه نگاه خود مطرح میکنید، اما بعد از آن است که صدها صاحب برای آن پیدا میشود. هر مدیری و هرکسی که فکر میکند نسبت به موضوع فیلم ارتباطی دارد، تمام خواستهها و نیازهای خودشان را از فیلم طلب میکنند. من فیلمساز نباید پاسخگوی تمام سلیقههای متفاوت و گاه متضاد باشم و آنگونه فیلم بسازم که همه را راضی کنم.این را صد بار دیگر گفتهام و باز هم میگویم، نمایش عمومی فیلم در جغرافیای کشور خودم برای من بهترین اتفاق است، اگر از جشنوارهای جایزه هم بگیرم طبیعی است که خوشحال میشوم، اما اصل برای من این است که فیلم را مخاطب کشورم در کشور خودم ببیند. فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا، نه برای خوش کردم دل فلان سازمان و نهاد. هر فیلمساز با دید خود جهان را از زاویه دوربین می بیند که این دید بعضی جاها مقبول واقع میشود و بعضی جاها نه.موسوی: شما یکبار گفته بودید قصه گفتن در سینما سخت است. اگر یادتان باشد در مورد «خونبازی» بیشترین انتقادی که مطرح شد با وجود کارگردانی بسیار خوب فیلم، همین ماجرای قصهگویی آن بود، اینکه ضعفهایی در آن بخش وجود داشت. چطور در جریان ساخت «قصهها» قصهگویی این همه برای شما راحت شد؟ این تعداد قصه با این انسجام.بنیاعتماد:در مقطعی احساس کردم روایت قصه آنقدر دست و بالم را میبندد که از پرداخت و رفتن به عمق غافل میشوم. در تمام این سالها سراغ تجربههای مختلف رفتهام تا بتوانم سینمای داستانی را به واقعنمایی نزدیک کنم. «قصهها» حرکت در این مسیر بوده است. ابدا پرهیزی از روایت قصه ندارم اما به صورتی که همه هدف منحصر به آن نشود .درست است که در «خون بازی» هم قصه چندان پررنگ نبود، اما تلاشی بود در این جهت که امکانی به خودم بدهم تا در طرح موقعیتها به عمق واقعیت نزدیک شوم و برای روایت قصه مجبور نشوم سراغ موقعیتهای واسطه و صرفا پیش برنده قصه بروم.
منبع: خبرآنلاین
۱۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۲۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]
صفحات پیشنهادی
بنیاعتماد: فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا /مشروح کافهخبر «قصهها»
بنیاعتماد فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا مشروح کافهخبر قصهها فرهنگ > سینما - کارگردان فیلم سینمایی قصهها با تاکید براینکه فیلمهایش را براساس دغدغههایش میسازد یاد آور شد فیلم من نه برای پز دادن است نه پروپاگاندا نه برای خوش کردم دل فلان سازمفرهادی: قهرمانی بعد از شکست دادن استقلال و پرسپولیس لذتبخش است
فرهادی قهرمانی بعد از شکست دادن استقلال و پرسپولیس لذتبخش استبازیکن تیم فوتبال ذوب آهن اصفهان گفت قهرمانی در جام حذفی آنهم بعد از شکست دادن استقلال و پرسپولیس لذت بخش است به گزارش خبرگزاری فارس اسماعیل فرهادی پس از قهرمانی در جام حذفی گفت قهرمانی در جام حذفی لذتبخش ا«رخشان بنیاعتماد» مهمان «هفت» میشود
رخشان بنیاعتماد مهمان هفت میشود رخشان بنیاعتماد کارگردان سینمای اجتماعی جمعه شب 8 خرداد به برنامه زنده هفت میآید به گزارش حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی برنامه هفت رخشان بنیاعتماد کارگردان شناخته شده سینمای اجتماعی کشور به بهانه اکراطرح بعدی برخی کشورها گسترش دادن داعش به سمت غرب ایران ا |اخبار ایران و جهان
طرح بعدی برخی کشورها گسترش دادن داعش به سمت غرب ایران ا در روزهایی که همگان فکر می کردند که داعش روزهای پایانی خود را سپری می کند ناگهان خبرهایی از پیشروی سریع داعش در الرمادی عراق به گوش رسید این روند ادامه داشت تا اینکه مقامات کشور خودمان از خطر نزدیک شدن داعش به مرزهای کشورحضور در صدا و سیما و خاطراتی که برای رخشان بنیاعتماد زنده شد
حضور در صدا و سیما و خاطراتی که برای رخشان بنیاعتماد زنده شد فرهنگ > سینما - کارگردان فیلم قصهها گفت که 42 سال پیش در سازمان صدا و سیما استخدام شده و کارش را در تلویزیون ایران اغاز کرده است کارگردان فیلم «قصهها» گفت که 42 سال پیش در سازمان صدا«رخشان بنیاعتماد» به تلویزیون میرود | خبرگزاری ایلنا
پس از سالها رخشان بنیاعتماد به تلویزیون میرود رخشان بنیاعتماد کارگردان فیلم قصهها جمعه شب 8 خرداد به برنامه زنده هفت میآید به گزارش ایلنا «رخشان بنیاعتماد» کارگردان سینمای ایران به بهانه اکران فیلم «قصهها» در سینماهای کشور جمغذا دادن به تمساح غولپیکر از فاصله نزدیک + فیلم
غذا دادن به تمساح غولپیکر از فاصله نزدیک فیلم مردی برای غذا دادن به یک تمساح بزرگ طعمهای را در دست گرفته و بر روی سطح آب میکوبد تا تمساح به سمت او بیاید به گزارش گروه صوت و فیلم باشگاه خبرنگاران مردی برای غذا دادن به یک تمساح بزرگ طعمهای را در دست گرفته و بر روی سطحفیلم: غذا دادنِ ترسناک به تمساح غول پیکر!
فیلم غذا دادنِ ترسناک به تمساح غول پیکر غذا دادن به تمساح غولپیکر از فاصله نزدیکبرای مشاهده ویدئو در گجت های اندرویدی و ios در صورت بروز مشکل هنگام پخش و دانلود ویدئو بر روی PC بر روی دکمه زیر کلیک کنید در صورت بروز مشکل در دانلود ویدئو بر روی دکمه کلیک راست کرده و گزینه Save Lشریفی در دانشکده رسانه فارس: از بیانات رهبرانقلاب برای ساخت فیلم« آوازها...» الهام گرفتیم/ بعد از سا
شریفی در دانشکده رسانه فارس از بیانات رهبرانقلاب برای ساخت فیلم آوازها الهام گرفتیم بعد از ساخت فیلم تهدید به مرگ شدماکران و نقد فیلم آوازهای سرزمین من که اولین فیلم با محوریت جنایت های داعش در منطقه است با حضور تهیهکننده این فیلم در دانشکده رسانه فارس برگزار شد به گزارش خباران کوثری، مهراوه شریفینیا، فرهاد اصلانی، رخشان بنیاعتماد و کوهیار کلاری در کافه خبر
باران کوثری مهراوه شریفینیا فرهاد اصلانی رخشان بنیاعتماد و کوهیار کلاری در کافه خبر فرهنگ > سینما - فیلم سینمایی قصهها ساخته رخشان بنیاعتماد بعد از چهار سال بلاتکلیفی به نمایش عمومی درآمد باران کوثری مهراوه شریفینیا فرهاد اصلانی بازیگران بنیاعتماد کارگبا گفتن یا حیدر در خاک عربستان خیلی چیزها را ثابت کردیم رضایی: کارشکنی سعودیها انگیزه ما را بیشتر کرد/نماینده
با گفتن یا حیدر در خاک عربستان خیلی چیزها را ثابت کردیمرضایی کارشکنی سعودیها انگیزه ما را بیشتر کرد نماینده AFC از اتفاقات بعد از بازی فیلمبرداری کردمهاجم تیم فوتبال نفت تهران گفت کارشکنی سعودیها در فرودگاه انگیزه ما را بیشتر کرد و خدا را شکر که توانستیم دل مردم را شاد کنیمرخشان بنیاعتماد امشب به «هفت» می آید
رخشان بنیاعتماد امشب به هفت می آید تاریخ انتشار جمعه 8 خرداد 1394 ساعت 11 36 | شماره خبر 1960608054882135892 تعداد بازدید 0 پ پ رخشان بنیاعتماد کارگردان سینمای اجتماعی جمعه شب ۸ خرداد به برنامه زنده هفت میآید به گزارش جامجم سیما برگزاری میزگرد «سبک زندگیبعد از ساخت فیلم تهدید به مرگ شدم
بعد از ساخت فیلم تهدید به مرگ شدم تهیهکننده فیلم آوازهای سرزمین من الهام گرفتن از بیانات رهبر انقلاب در خصوص اوضاع منطقه و جنایات داعش در سوریه و عراق را مهمترین دلیل ساخت این فیلم برشمرد به گزارش فرهنگ نیوز امیرحسین شریفی تهیهکننده فیلم «آوازهای سرزمین من»پس از 6 سال در خاک عربستان فیلم/ نفتیها پاسخ خوشحالی عربستانیها را دادند
پس از 6 سال در خاک عربستانفیلم نفتیها پاسخ خوشحالی عربستانیها را دادندپس از پایان بازی شب گذشته بازیکنان تیم نفت در جواب خوشحالی 6 سال پیش عربستانیها خوشحالی معناداری را به نمایش گذاشتند به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس باشگاه نفت تهران شب گذشته علی رغم شکستگزارش روز: فولاد و ابهام بعد از سالیان درخشان
گزارش روز فولاد و ابهام بعد از سالیان درخشان وضعیت کنونی فولاد ذهن هواداران خوزستانی را مشغول کرده است که مبادا روزهای تلخ 10 سال قبل تکرار شوند به گزارش " ورزش سه " از اهواز وضعیت عجیب و نگران کننده ی باشگاه فولاد خوزستان موج دلهره را در دل هواداران زرد و قرمزهای اهباران کوثری، رخشان بنیاعتماد، مهدی فخیمزاده و حامد بهداد در پشت صحنه «دندون طلا»
باران کوثری رخشان بنیاعتماد مهدی فخیمزاده و حامد بهداد در پشت صحنه دندون طلا فرهنگ > سینما - رخشان بنیاعتماد فیلمساز شناخته شده سینمای ایران مهمان عوامل مجموعه نمایش خانگی دندون طلا به نویسندگی و کارگردانی داود میرباقری شد به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین اینفیلم آرواره ها بعد از 40 سال به پرده سینماها باز می گردد
امسال چهلمین سالگرد اکران فیلم کلاسیک Jaws به کارگردانی Steven Spielberg می باشد قرار است این فیلم به بهانه 40 سالگیش از تاریخ 21 تا 24 June در 500 سینمای امریکا مجددا اکران شود معاون شرکت Fathom Events شرکتی که رویدادهای ویژه سینمایی را راه اندازی می کند یعنی-
گوناگون
پربازدیدترینها