واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
ویژه سالگرد ارتحال امام؛
سیره عرفانی حضرت امام خميني (ره)
خصوصيت بارز امام (ره) اين بود كه از مرگ نمي ترسيد؛ چون مرگ ارادي را تجربه كرده بود. وقتي مرگ ارادي را تجربه كرده بود، وقتي كه ترس از مرگ نباشد، انسان چيزي كم نمي آورد و بقيه مسائل براي او حل است.
به گزارش سرویس دینی جام نیوز، امام خصوصياتي داشت كه در ديگر عارفان كمتر بود. البته ديگر عارفان نيز خصوصياتي داشتند كه در امام فرصت ظهور و بروز پيدا نكرد. هر يك از عرفا مظهر اسمي از اسماء الله هستند. كاري كه ديگران كرده اند اين است كه كتاب هاي مبسوطي در اين زمينه نوشته اند، امام فرصت اين كار را پيدا نكردند، اما نوشته هاي ديگران را از علم به عين و از گوش به آغوش آوردند؛ چيزي كه نهايت سعي و تلاش ديگران بود. خصوصيت ممتاز امام اين بود كه اولاً ايشان در سيره و سنت شان بين اخلاق و عرفان كاملاً فرق گذاشتند. فرق اخلاق و عرفان اين نيست كه يكي پويا است و ديگري غير پويا. اخلاق در مرحله خيلي نازل است و عرفان در اوج قرار دارد و بين اخلاق و عرفان، فلسفه فاصله است. اصلاً نبايد گفت بين اخلاق و عرفان چه تفاوتي هست تا بگوييم يكي پويا است و ديگري غير پويا. اصلاً اينها قابل قياس نيستند، دو كلي اند. *** تفاوت اخلاق و عرفان اخلاق اين است كه انسان سعي كند آدم خوبي بشود، زاهد بشود، اهل بهشت بشود، عادل بشود، با تقوا بشود و از طريق فهم همه فضائل نفساني كه در كتاب هاي اخلاق آمده است و عمل به آنها، سرانجام يك انسان وارسته به تمام معنا بشود. اما در عرفان چنين كسي تازه در پله اول است، او نمي خواهد آدم خوبي بشود، آدم خوب شده است. او مي خواهد بهشت را ببيند. آن كجا و اين كجا! آن يك چيز است و اين يك چيز ديگر. اگر كسي همه فضائل را جمع كرد و به درجات عاليه تقوا و عدالت رسيد و در همه ملكات فاضله ممتاز شد، شاگرد عرفان است. عرفان معنايش اين نيست كه آدم زحمت بكشد كه آدم خوبي بشود، عرفان با شهود كار دارد. در عرفان، ترس از جهنم يا اشتياق به بهشت و اشتياق به لقاء الله مطرح نيست. اينها در اخلاق مطرح است عارف مي خواهد بگويد: بله، من هم دليل هاي فراواني دارم كه جهنم را ببينم. مي خواهم بهشت را ببينم، مي خواهم لقاء الله را درك كنم. آن بزرگواري كه گفته است: خود هنر دان، ديدن آتش عيان ني گپ دل علي النار دخان (1) يعني كسي كه در فضائل اخلاقي كار مي كند گپ مي زند، حرف مي زند؛ چون استدلال مي كند كه طبق دليل حكمت، طبق دليل عدالت، طبق فلان ادله، طبق ظاهر احاديث، طبق اين برهان عقلي، طبق اين برهان نقلي جهنم هست، بهشت هم هست. اين گپ مي زند؛ براي اين كه مي گويد: از اين دود مي توان پي برد كه آتش هست: دل علي النار دخان. هنر، آن است كه آدم آتش را ببيند. در مورد مبدأ اين طور است، در مورد معاد اين طور است، در مورد وحي و نبوت اين طور است. همه حرف هايي كه در كتاب هاي اخلاقي است، در حد استدلال است و مفهوم است و برهان؛ يا عقلي، يا نقلي و مانند آن و اخلاق جزء علوم جزئي است و زيرمجموعه فلسفه است. اخلاق درباره تهذيب نفس است. اصل اين كه نفس موجود است، نفس مجرد است، و... را فلسفه تبيين مي كند، بعد به اخلاق مي دهد، تا درباره عوارض و اوضاع عقل و نفس بحث كند. كسي كه فن اخلاق مي نگارد، موضوع و بسياري از مبادي آن را فلسفه مي گيرد. چون اين علم جزئي است و نه كلي. زيرمجموعه فلسفه است. تحت اشراف آن است و در تحصيل موضوع و بسياري از مبادي اساسي وامدار فلسفه است. بعد از اين كه در فلسفه ثابت شد نفس موجود است و مجرد است و شؤون علمي و عملي دارد، آنگاه در فن اخلاق بحث مي شود كه فضيلت نفس چيست، راه تحصيلش كدام است؟ و رذيلتش چيست، راه درمانش كدام است؟ بنابراين اخلاق زيرمجموعه فلسفه است، و فلسفه زيرمجموعه عرفان. موضوع آن، يك هويت مقسمي است، موضوع اين يك وجود به شرط لاي از تخصص طبيعي و تخصص رياضي و تخصص منطقي و تخصص اخلاقي است كه سايه افكن بر فلسفه است. چنان كه عرفان به دو بخش عرفان نظري و عرفان عملي تقسيم مي شود، اخلاق هم به دو بخش تقسيم مي شود: اخلاق نظري كه كارهاي نظري در زمينه اخلاق است؛ مثل احياء العلوم غزالي و محجة البيضاء فيض كاشاني و اخلاق سير و سلوك اخلاقي است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]