واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت سالروز فتح خرمشهر برگزار شد
خاطرات زیبا از دفاع مقدس در چرام + تصاویر
به مناسبت گرامیداشت سالروز فتح خرمشهر، مراسمی با حضور فرماندار چرام، امام جمعه، خانواده معظم شهدا، جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و جمعی از مسئولان محلی مراسمی در سالن تربیتبدنی این شهر برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از چرام، عصر امروز به مناسبت گرامیداشت سالروز فتح خرمشهر، مراسمی با حضور فرماندار چرام، امام جمعه، خانواده معظم شهدا، جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و جمعی از مسئولان محلی مراسمی در سالن تربیتبدنی این شهر برگزار شد.
مراسم با تلاوت آیاتی از قرآن کریم آغاز شد و سپس ابراهیم فتاحپور، فرماندار چرام به ایراد سخن پرداخت. پس از قرائت شعر شاعر چرامی و سخنرانی سیدمحمد خاضع جانباز هشت سال دفاع نوبت به خاطرهگویی رزمنده جنگ تحمیلی رسید. محمدیار پیلآرا از ایثارگریهای رزمندگان و همچنین شوخیها و فضای خاص و معنوی آن دوران، گفت. در ابتدای سخن وی با ذکر خاطرهای کوتاه از زمان جبهه و جنگ فضای سالن را متحول کرد و آنجا بود که محتوای کلام تاثیر خود را گذاشت و حضار با جان و دل گوش به خاطرات این رزمنده سپردند.
وی با اشاره به سستی و بی رخوتی حاکم در مراسم به بیان خاطرهای پرداخت و گفت: در زمان جنگ دو رزمنده بسیجی داشتیم به اسم یاور و داور که برادر بودند، خبر دادند که پدر این دو رزمنده فوت شده و باید به گونهای مقدمات مرخصی آن دو را فراهم کنیم. پیلآرا، ادامه داد: یاور را صدا زدند و گفتند که 10 روز مرخصی برای تو و داور نوشتیم، و چون وضعیت به گونهای است که بچهها باید به مرخصی بروند، اول شما دوتا بروید، آنجا بود که یاور صدا زد:«گو بیو که ای مرخصی بو بومرده ایده»(به معنای اینکه برادر بیا که این مرخصی بوی یتیم شدن میدهد). ذکر این خاطره از زبان محمدیار لبخند همراه با اشک و سکوت را بر چهره حاضران به همراه داشت.
این رزمنده دفاع مقدس در ادامه با بیان اینکه شهدای ما با بینش به جنگ رفتند به خاطراتی دیگر از جبهه پرداخت و ابراز کرد: خداوند سعادتی به ما داد تا چند صباحی با روحانی عزیز سیدعبدمحمد تقوی در جبهه باشیم، یک روز صبح از خواب بیدار شدند و گفت محمدیار جوانی با این مشخصات را در گردان میشناسی و من با اطلاعاتی که داد گفتم بله اللهداد محمدی از فرزندان یاسوج است، شهید فرمود که این پسر شهید میشود چرا که دیشب خوابی دیدم گفتم چه ربطی به شهادتش دارد که گفتند بعدها میفهمی. وی ادامه داد: چند شبی گذشت باز گفتند دیشب خواب دیدم تابوت سعید کرمی روی دست مردم دهدشت تشییع میشود، بگو سعید بیاید ما را شفاعت کند، (سعید همیشه ضبطی در بغل داشت که «یاران چه غریبانه» را گوش میداد)، سعید آمد، شهید تقوی گفت سعید تو شهید میشوی آیا ما را شفاعت میکنی، سعید گفت آره، گفت بگو به جد تقوی شفاعت میکنم و سعید این را تکرار کرد. پیلآرا، گفت: شب باز ما را صدا زد و گفت خواب دیدم کتاب تفسیری که خیس شده در دست دارم و این کتاب را بر روی علاءالدین میگذارم که خشک شود ولی جلدش سوخت، وقتی جلد کتاب را دیدم خیلی ناراحت شدم و غصه خودرم، در حال نگاه کردن به کتاب دیدم جلد زیبایی زیر جلد سوخته شده پیداست، وقتی جلد زیبا را دیدم بسیار خوشحال شدم. وی، خاطرنشان کرد: شهید تقوی گفت تعبیر من از این خواب این است که جلد سوخته کتابم، جسمم در این دنیاست و جلد زیبا روح من در آخرت است. این رزمنده هشت سال دفاع مقدس با اشک ادامه داد: فرماندهان اصرار کردند که این روحانی در عملیات شرکت نکند و هرکاری کردند نشد، شهید تقوی اصرار میکرد که جان فاطمه زهرا مرا از آرزویم منع نکنید، روز عملیات رسید و در آنجا شهید عبدمحمد تقوی با شهید آللهداد محمدی با یک گلوله به شهادت رسیدند. پیلآرا ادامه داد: طولی نکشید جمعی از بچهها که دور هم نشسته بودند و در حال خندیدن بودند و همه به درجه رفیع شهادت نائل آمدهاند، توپی از دشمن پرتاب شد و ترکشی به سر سعید کرمی اصابت شد و با لبخندی از دنیا چشم بست. در ادامه این مراسم به جانبازان هشت سال دفاع مقدس با اهدا لوح سپاس تقدیر و تشکر به عمل آمد.
----------------- گزارش از نسرین هاشمی ------------------- انتهای پیام/82002/ذ30
94/03/03 - 22:14
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]