واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
معرفی کتاب؛
کتابی که رهبر انقلاب با خواندش متاثر شد +عکس
این کتاب دربرگیرنده خاطرات مهدیقلی رضایی از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات در هشت سال دفاع مقدس بوده و با همراهی معصومه سپهری به تدوین خاطرات خود پرداخته است.
این کتاب دربرگیرنده خاطرات مهدیقلی رضایی از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات در هشت سال دفاع مقدس بوده و با همراهی معصومه سپهری به تدوین خاطرات خود پرداخته است. رضایی در این کتاب به کوشش ذهن تیز و حافظه قوی خود جزییاتی شگفتانگیز و جذاب از عملیاتهای موسوم به شناسایی را در دوران دفاع مقدس روایت کرده و صحنههایی را توصیف میکند که در کمتر اثری از این دست میتوان دید. این خاطرات اما از سوی دیگری نیز قابل توجه است. رزمندگان دفاع مقدس در واحد اطلاعات عملیات به اصطلاح چشم رزمندگان بودهاند و مسئولیت هدایت نیروهای خط شکن را بر عهده داشتهاند و در اوج گمنامی و غربت به شهادت رسیدهاند و لشکر خوبان راوی این صحنههاست.
معصومه سپهری، تدوینگر این کتاب در بخشی از مقدمه خود بر چاپ چهارم این اثر مینویسد: کوشیدم در بیان حوادث و دقایقی که به وصف شهدای واحد اطلاعات عملیات میپرداخت، جزئیات واقعی را از نظر دور ندارم و تا جایی که در توان دارم این شخصیتها را درست بشناسم و بنویسم. آن روزها و هنوز هم اعتقاد دارم خاطرات هر رزمنده فرصتی است، برای زدودن غبار از نام و یاد فرزندان شهید این ملت که به راستی تاریخ از وصف آنها ناتوان است... با این اوصاف نگارش کتاب زمان زیادی برد. در ارتباط مداوم، فصلهای نوشته شده را به آقای رضایی میدادم تا ضمن مطالعه در صورت مغایرت با منظور ایشان، مورد اصلاح قرار گیرد. بخی از سئوال و جوابها نیز در همین نسخهها انجام میشد که از همه آنها استفاده میکردم و هنوز موجودند.
کتاب لشکر خوبان در 27 فصل تدوین شده است. راوی در ابتدا پس از شرح نحوه حضورش در جبهه که یکی از شیرینترین بخشهای کتاب به شمار میرود، به شرح حضورش در عملیات فتحالمبین و مسلم ابن عقیل میپردازد و در ادامه پس از بیان چگونگی ورودش به واحد اطلاعات عملیات به شرح عملیاتهای شناسایی که در آن حضور داشته، پرداخته است که از وقوع عملیات بدر تا مرصاد را در بر میگیرد.
این سطور بخشهایی از فصل نخست کتاب لشکر خوبان است.
چطور کریم و دوستعلی که هم سن من بودند، توانستند بروند جبهه ولی من قبول نشدم؟ چرا تابستان تمام نمیشود؟ آن شب داغترین شبهای زندگیام بود. نه اینکه هوا گرم باشد، اتفاقا چند تکه ابر هم در آسمان سرگردان بودند. توی رختخوابم جابهجا میشدم و نمیدانستم چه کنم. باور نمیکردم که مرا از محل ثبتنام بسیج دست خالی بگردانده باشند؛ یعنی باز هم باید به کوچه و مدرسه و مسجد قناعت کنم و تنها کارم، شبها در کوچهها در کوچه نگهبانی دادن و گفتن «چراغها را خاموش کنید» باشد؟! آن شب را با بیقراری به صبح رساندم و به کسی نگفتم که در محل ثبت نام بسیج هم رد شدهام؛ درست مثل کلاس سوم راهنمایی مدرسه...
کجا؟! بیا بیرون ببینم...
دست قوی برادرم حسن، من را از صفی که به اتوبوس ختم میشد بیرون کشید. آن همه دلهره و اضطراب و شوق اعزام در یک لحظه از ذهنم گذشت. نگران و خاموش، شاهد دعوای برادرم با مسئول اعزام بودم: این بچهس! بدون اجازه بزرگترش کجا میفرستیدش؟
از خجالت داشتم میمردم. توی دلم مرتب میگفتم: حیف لباسی که تن من است! وقتی برادرم دستم را گرفت و دنبال خودش کشید، تازه زاریام شروع شد. همه راه را با پاهایی که روی زمین کشیده میشد، رفتم و در حیاط که پشت سرم بسته شد، همان جا نشستم و تا میتوانستم گریه کردم...
این کتاب همچنین در بخش پایان خود تصاویری از حضور رضایی در جبههها را نیز نشان میدهد.
سوره مهر چاپ چهارم لشکر خوبان را در 780 صفحه منتشر کرده است.
برای مشاهده تصویر در سایز اصلی روی آن کلیک کنید. رهبر انقلاب اسلامی در حاشیهی یکی از دیدارهایشان فرموده بودند: «این کتاب لشکرخوبان پر است از اعجاب و عظمت ناگفتهی رزمندگان غواص و اطلاعات عملیات جنگ. در ایامی که این کتاب را میخواندم، بارها و بارها متأثر شدم.»
۲۳/۰۲/۱۳۹۴ - ۱۴:۳۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]