تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860493649
![نمایش مجدد: معتادانی که یادشان نمیآید که زن هستند |اخبار ایران و جهان refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
معتادانی که یادشان نمیآید که زن هستند |اخبار ایران و جهان
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: معتادانی که یادشان نمیآید که زن هستند
یکی از دخترها بیست و دو ساله است. تقریباً بیست سالی بزرگتر به نظر میرسد. در دانشگاه علمی کاربردی زبان انگلیسی میخوانده و به قول بچهها با کلاس جمعشان است. جمعی که امروز هست و فردا نیست. هر روز یکی بهشان اضافه میشود و یکی کم... اعتباری به رفاقت هایشان نیست و ممکن است فردا هم پاتوقیهای جدید داشته باشند.
کد خبر: ۴۹۷۰۹۰
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۶ - 04 May 2015
ایران در گزارشی نوشت:
مثل همیشه ترافیک. ماشینها پشت هم قطار شدهاند و نور قرمز چراغهایشان با نور روشناییهای کنار بزرگراه که تک و توک روشن شدهاند، دست به یکی میکنند و به تاریک و روشن دم غروب چنگ میزنند. رانندههای کلافه پا را روی پدال گذاشتهاند و مثل گلولههای منجنیق آمادهاند تا جلویشان حتی شده یک متر خالی شود و خود را به جلو پرتاب کنند. صدای بوقهای ممتد رانندگانی که میخواهند از غافله عقب نمانند، بزرگراه را بر میدارد و صدای نالههای زن میرود که گم شود لابهلای صدای بوقها و همهمه و شتاب ماشینها. حتی قد و قامت خمیدهاش را هم کسی نمیبیند یا اگر هم ببیند باز فرقی نمیکند. این تصویر حالا کم کم پیوست میشود به گوشه تمام بزرگراهها. تصویر معتادی که تلوتلو خوران با ظاهر پریشان و ژولیده مثل یک شبح، راه خودش را گرفته و کنار بزرگراه میرود به ناکجا. ناکجایی که گاهی میرسد زیر پلی که پاتوق شده و میشود جنس جور کرد یا شاید سر از زیر لاستیک ماشینها درمی آورد و... تصویر آدمک حالا رفته رفته تبدیل به تصویری عادی میشود. آدمک که نه هویتی دارد و نه شناسنامهای. حتی زن و مرد بودنش را نمیشود تشخیص داد. شاید خودش هم وقتی انگشتان زمخت و پینه بستهاش را میفشارد روی سرنگ و هروئین را هل میدهد توی رگ هایش، یادش نباشد زن است. زنی با هزار و یک رؤیا. رؤیای در آغوش کشیدن فرزند یا شاید رؤیای پوشیدن لباس سفید و در دست گرفتن گلی زیبا. رؤیاها هر چه بودهاند حالا نگاه کردن به این انگشتان پینه بسته و دستهای کبود به همشان میریزد. حالا راه به سوی رؤیاها بسته است و باز است به سوی ناکجا آباد...
یکی از همین ناکجاآبادها همینجاست. کنار رودخانهای در یکی از محلههای شمال غرب تهران. جمعشان جمع است. این یکی فندک میگیرد برای آن و آن یکی هم مواد تعارف میزند به این. به قول راضیه حالا وقت شکم سیری شان است که هوای هم را دارند.
خمار که بشوند همدیگر را درسته قورت میدهند «یک بار بزن بزنی شد که بیا و ببین. صدتا مرد حریف همین دوتا گیس بریده نبودن.» این را که میگوید رویش را میگیرد طرف دو تا از دخترها که کنار هم نشستهاند و از همانهایی هستند که به نظر میرسد هوای هم را دارند.
وقتی دخترها میبینند راضیه چغلیشان را میکند و از ماجرای بزن بزن آن روز میگوید کلی خوششان میآید و بلند بلند میخندند و دستشان را میکوبند به شکم و پهلوی هم و باز هم بلندتر میخندند. راضیه سر دستهشان است.
دوسه باری ترک کرده اما باز هم نتوانسته پاک بماند و قید همه چیز را زده و حالا خرابهنشین شده است. یک معتاد خیابانی که به قول خودش مثل گربه هفت تا جان دارد که تا به حال نمرده. خیلی وقتها که نشئه میشود دیگر حالیش نیست کجاست.
کنار رودخانه؟ وسط اقیانوس؟ توی یک کشتی؟ یا لب به لب لاستیکهای یک نیسان بزرگ آبی. قانع کردن زن نشئهای که کنار بزرگراه میرود و یک دقیقه طول میکشد تا قدم اول را به دوم برساند چندان سخت نیست. قانع کردنش برای گرفتن کمی اطلاعات و باز شدن باب آشنایی با رفقای هم پاتوقیاش. کافی است پولی بگیرد و مطمئن شود خطری تهدیدش نمیکند. آنوقت است که از سیر تا پیاز ماجرا را میریزد روی دایره.
میگوید اسمش راضیه است اما همه راضی صدایش میکنند. شاید هم اسمش را دروغکی میگوید اما به هر حال اسم مهم نیست. اینجا فقط یک چیز مهم است. اسمها و هویت آدمها اهمیتی ندارند. ترس و خطر هم اهمیت خود را از دست داده و هیچکس ترسی از غریبه ندارد. چیزی برای از دست دادن ندارند. برعکس، فضای رعبآور کنار رودخانه و مشتی معتاد که بیشترشان زن هستند، غریبهها را میگیرد.
هیچکدام چندان نای راه رفتن ندارند و اصلاً نمیتوانند تکان بخورند. غریبهها که وارد میشوند زنی با صدای دو رگه یک یالای کشدار میگوید و آنهایی که هوش و حواسشان سرجاست بلند میزنند زیر خنده. راضی رو به رفقا میکند و میگوید هر چی خانوم مهندس پرسید جواب بدین. 20-15 نفری هستند. هر کس برایش سؤالی پیش میآید. یکی میپرسد«از جمعیت اومده؟» منظورش جمعیت امام علی(ع) است.
«نکنه مأموره؟» «نه بابا ریختش به مأمور نمیخوره» در جمعشان همهمه میشود تا اینکه راضی میگوید <خانوم میخواد داستان ما رو بنویسه که چی شد سر از اینجا در آوردیم.» از خودش شروع میکند.
از زمانی میگوید که برای پدرش ابد بریدند و مادرش معتاد شد. هشت ساله بود که اول سیگاری شد و بعد هم نشست پای منقل و بند و بساط مادرش. اول تریاک و بعد هروئین یا به قول خودشان دوا. مادرش چند وقتی بود با پسری که 6 سال از خودش کوچکتر بود رفت و آمدی پیدا کرده بود و کم کم رابطه شان را علنی کردند. آنقدر که پسر هر بار دلش میخواست راهش را میکشید و سر از خانه شان در میآورد.
کار به جایی کشید که برادر کوچکترش خودکشی کرد و حالا دیگر راضی به مادرش نمیگوید مادر و هر بار که میخواهد اسمش را بیاورد میگوید زنه. راضی خودش نمیداند وقتی هجده نوزده ساله بود خودش از خانه فرار کرد یا بیرونش کردند یا هر دو باهم.
از آن روز مادرش را ندید و هیچوقت هم نمیخواهد ببیند. دیگر از اینجای داستان به بعد را میشود حدس زد اما راضی که چانهاش گرم شده و گاهی وسط جملهها نیم چرتی هم میزند دوست دارد همه را بگوید.
از موقعی بگوید که مثل برهای بیپناه و آواره در خیابانها میچرخید و گرگ هم بسیار. باقی داستانش معلوم است اما آنقدر میگوید و میگوید تا بقیه هم هوس صحبت کردن میزند به سرشان و شروع میکنند به حرف زدن. یکی از داستان زندگیاش میگوید و آن یکی از بدبختی ها. از آنهایی که زمستان یخ زدند و مردند یا چند نفری که گم شدند و البته یکیشان را فهمیدند در کنار بزرگراه تصادف کرده و رفته زیر ماشین.
یکی از دخترها بیست و دو ساله است. تقریباً بیست سالی بزرگتر به نظر میرسد. در دانشگاه علمی کاربردی زبان انگلیسی میخوانده و به قول بچهها با کلاس جمعشان است. جمعی که امروز هست و فردا نیست. هر روز یکی بهشان اضافه میشود و یکی کم... اعتباری به رفاقت هایشان نیست و ممکن است فردا هم پاتوقیهای جدید داشته باشند.
شاید کنار یکی از پلها یا در بلواری وسط یک خیابان شلوغ که دو طرفش را شمشادها حائل کردهاند و اگر یکی از ساکنان پاتوق فندکش را روشن کند تازه میشود فهمید آنور شمشادها چه خبر است. برای همین هم هست که هر که بیاید به قول خودشان زود با هم چفت میشوند که همین چند ساعت را دریابند.
شاید فردا از مرجان میپرسم چطور شد که کارش رسید به اینجا. از بقیه کم حرفتر است. فندکش را میگیرد زیر حوضچه پایپ و شروع میکند به کشیدن. رنگ و روی زرد و صورت لاغرش گم میشود پشت دود غلیظ و بعد هم با کندی شروع میکند به حرف زدن. «سال اول دانشگاه با یه پسره آشنا شدم. خیلی دوسش داشتم و هر کاری حاضر بودم بکنم که مال خودم باشه. نمیدونستم شیشه میکشه. اصلاً نمیدونستم شیشه چی هست. یه بار که مامان بابام رفته بودن ده بابابزرگم اینا که شب بمونن اونجا، اومد پیشم. با خودش پایپ آورده بود که منم بکشم.
میترسیدم اما هی گفت اینا اعتیاد نداره، وادارم کرد بکشم منم که میخواستم راضی نگهش دارم، نه نگفتم. کشیدم و دیگه هیچی نفهمیدم. صبح که پا شدم از خودم خجالت میکشیدم. حتی به خودکشی فکر کردم اما دیگه فایدهای نداشت. با این حال ارتباطمون ادامه داشت.
این وضع داشت برام عادی میشد. اولش خوب بودم و سرحال اما کم کم داشتم داغون میشدم. پدر و مادرم بالاخره بو بردن که با یکی رابطه دارم.
حتی بردنم پزشکی قانونی. وقتی رفتم اونجا برای معاینه تازه فهمیدم یه بچه دو ماهه تو شکممه. پدر داد میزد که خدا زودتر منو بکشه.
از همون موقع از خونه فرار کردم. الان شیش سال میشه. اول با امیر زندگی کردم و وادارم کرد بچه رو سقط کنم. روز به روز اوضام خرابتر میشد اونم از خونهانداختم بیرون. حالام که اینجام. یه شب اینجا یه شب اونجا...> حرفهای مرجان تمام نشده بود که راضی صدای خودش را که به زور از ته حنجره بیرون میآمد بلند کرد: <این بیچاره وقتی میکشه فک میکنه میکروبا رو میبینه که دارن رو سر و کلش راه میرن. وسواسیه. برا همین میزنه خودشو درب و داغون میکنه.
چنگ میندازه. میزنه.> همه شان شبیه هم هستند. هم داستان هایشان و هم قیافه هایشان. موهای چرک و گره خورده به هم، لباسهای پاره و ژولیده.
دندانهای سیاه و یکی در میان، پوستهای چروکیده و پر از زخم، پیکرهای نحیف و خمیده و البته چشمهایی که انگار سیاهیشان میخواهد آنقدر بالا برود که خودش را پشت پیشانی گم کند. بیشترشان میگویند یا شوهرشان معتادشان کرده یا مردی که به او علاقه داشتهاند. دوتایشان هم بچههایشان را هنوز نزاییده فروختهاند و با پولش مواد چند روزشان را جور کردهاند.
بچه را همان وقتی که در شکمشان بوده فروختهاند. اصلاً بچه را یک بار هم ندیدهاند و حالا هم هیچ خبری ندارند. گلی یکی از همان هاست.
دلش برای بچه تنگ نشده یعنی میگوید اصلاً فکرش را نمیکند که دلش تنگ شود: <میدونم هر جا هست الان وضعیتش بهتر از منه.> شوهرش پیش قسط میگیرد و بچه را قبل از به دنیا آمدن میفروشد تا هم بچه به روز خودشان نیفتد و هم مدتی خرج موادشان جور شود.
یک بار هم میروند کمپ و هر دو ترک میکنند اما چند ماه بعد شوهرش دوباره شروع میکند و مصرفش شدیدتر هم میشود تا جایی که اوردوز میکند و جنازهاش را توی پیکان درب و داغان مسافرکشیاش گوشه خیابان پیدا میکنند.
گلی هم از آن به بعد دوباره شروع میکند به مصرف: «وقتی صابخونهانداختم بیرون هیچکس منو خونش راه نداد. خواهرم در رو به روم بست که یه وقت شوهر و بچه هاش منو نبینن. اومدم تهران پیش مادرشوهرم اما اونم از خونه پرتم کرد بیرون. دیگه تو همین بیرون موندگار شدیم.»
آمارهای پزشکی قانونی میگوید سال پیش 279 زن معتاد جان باختهاند و این آمار نگرانکننده 33 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته.
سال بعد که آمارها اعلام شود معلوم نیست گلی و راضی و همان دو دختری که گیس و گیس کشی کرده بودند و باقی بچهها، به این آمار اضافه شدهاند یا نه؟یا در فهرست زنانی که مورد تعرض قرار گرفتهاند یا شاید هم آمار سقط جنینهای غیر قانونی یا فروش نوزاد را بالا ببرند. شاید هم عزمشان را جزم کنند و سال بعد در فهرست آمار معتادان ترک کرده باشند.
شاید یادشان بیاید که زن هستند. زنی با هزار و یک رؤیا. رؤیای در آغوش کشیدن فرزند یا شاید رؤیای پوشیدن لباس سفید و در دست گرفتن گلی زیبا. رؤیاها هر چه بودهاند حالا نگاه کردن به این انگشتان پینه بسته و دستهای کبود به همشان میریزد. حالا راه به سوی رؤیاها بسته است و باز است به سوی ناکجا آباد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]
صفحات پیشنهادی
زندگی، معیشت، حق مسلم ماست |اخبار ایران و جهان
زندگی معیشت حق مسلم ماست تجمع کارگران شرکت مخابرات راه دور ایران که پلاکارد به دست روبروی استانداری ایستاده اند تقریبا چند سالی است که به مثابه تئاتری درام به روی صحنه میرود ولی تا امروز به جز وعده و وعیدهای مختلف به جایی نرسیده است کد خبر ۴۹۶۲۸۲ تاریخ انتشار ۱۰ ارديبهشتورود مباحث «بلوغ» و «اعتياد» به كتابهاي درسي |اخبار ایران و جهان
ورود مباحث بلوغ و اعتياد به كتابهاي درسي مباحث با در نظر گرفت خط قرمزها و حساسيتهاي موجود در دين و فرهنگ ايراني تعريف و مطرح شدهاند اما معلمها اين آمادگي را دارند كه پس از مطرح شدن بحثهاي كلي كتاب به سوالات و مشكلات دانشآموزان در سر كلاس درس پاسخ گويند کد خبر ۴۹۳۶۳۵ماجراي دزدي که هنگام سرقت خوابش برد! |اخبار ایران و جهان
ماجراي دزدي که هنگام سرقت خوابش برد کد خبر ۴۹۵۸۲۶ تاریخ انتشار ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰ ۳۹ - 29 April 2015 دزد معتادي که قصد داشت به اموال يک منزل مسکوني در شهرک شهيد رجايي مشهد دستبرد بزند بر اثر شدت خماري در محل سرقت خوابش گرفت تا اين که چند ساعت بعد صاحبخانه از راه رسيد و دزدمصلی، استاندارد کافی برای نمایشگاه کتاب ندارد |اخبار ایران و جهان
مصلی استاندارد کافی برای نمایشگاه کتاب ندارد رئیس سازمان پیشگیری و مدیریت بحران شهر تهران از آغار به کار ستاد مدیریت بحران ویژه نمایشگاه کتاب خبر داد و گفت که مصلای تهران استانداردهای کافی برای برگزاری نمایشگاه کتاب را ندارد کد خبر ۴۹۴۱۴۱ تاریخ انتشار ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۶جنایت برای جلوگیری از افشای رابطه پنهانی |اخبار ایران و جهان
جنایت برای جلوگیری از افشای رابطه پنهانی کد خبر ۴۹۵۸۲۵ تاریخ انتشار ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰ ۳۸ - 29 April 2015 مرد جوان بعد از زخمیشدن زنی که با او رابطه پنهانی داشت از ترس افشای رازش این زن را بهجای رساندن به بیمارستان به قتل رساند به گزارش شرق تحقیقات کارآگاهان جنایی استانتکذیب تصادف مرگبار یک مجری |اخبار ایران و جهان
تکذیب تصادف مرگبار یک مجری سرپرست پلیسراه استان سمنان مرگ مجری شناخته شده تلویزیون در یکی از محورهای این استان در اثر تصادف را تکذیب کرد کد خبر ۴۹۳۲۰۰ تاریخ انتشار ۳۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۵ ۵۳ - 20 April 2015 سرپرست پلیسراه استان سمنان مرگ مجری شناخته شده تلویزیون در یکی از محورهلطفا پزشکان بخوانند |اخبار ایران و جهان
لطفا پزشکان بخوانند در صورت صحت این خبر پیش از هر چیز باید از مسئولان وزارت بهداشت پرسید که شما به چه حقی از منابع بیت المال برای جلوگیری از یک سریال تلویزیونی هزینه میکنید کد خبر ۴۹۳۶۳۷ تاریخ انتشار ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۷ ۱۸ - 22 April 2015 شایان ربیعی در سرمقاله ابتکار نوشتعمان مسیرجدید کمک رسانی به یمن |اخبار ایران و جهان
عمان مسیرجدید کمک رسانی به یمن دبیرکل جمعیت هلال احمر از ارسال کمک های بشردوستانه ایران به کشور یمن از طریق کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه کشور عمان خبر داد کد خبر ۴۹۶۹۰۲ تاریخ انتشار ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۳ ۰۲ - 03 May 2015 دبیرکل جمعیت هلال احمر از ارسال کمک های بشردوستانه اینفس قطار زاهدان-تهران ازهجوم ماسه بادی گرفت |اخبار ایران و جهان
نفس قطار زاهدان-تهران ازهجوم ماسه بادی گرفت هجوم شدید ماسه بادی مشکل جدی برای رفت و آمد قطارهای مسیر زاهدان- تهران در محدوده 70 کیلومتری شورگز در حوزه سیستان و بلوچستان ایجاد کرده است کد خبر ۴۹۳۷۹۶ تاریخ انتشار ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴ ۵۲ - 22 April 2015 هجوم شدید ماسه بادی مشکلازدواج اجباری نوزاد یک ساله |اخبار ایران و جهان
ازدواج اجباری نوزاد یک ساله لاکسمی سارگارا یک دختر هندی است که در سن یک سالگی توسط والدین خود به همسری پسری سه ساله درآمده بود کد خبر ۴۹۴۹۰۳ تاریخ انتشار ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲ ۲۸ - 26 April 2015 لاکسمی سارگارا یک دختر هندی است که در سن یک سالگی توسط والدین خود به همسری پسراعلام هویت قربانیان واژگونی اتوبوس در مازندران |اخبار ایران و جهان
اعلام هویت قربانیان واژگونی اتوبوس در مازندران مدیر کل پزشکی قانونی مازندران اسامی کشته شدگان واژگونی اتوبوس تهران به ساری در محور ورسک سوادکوه اعلام را اعلام کرد کد خبر ۴۹۳۷۹۹ تاریخ انتشار ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵ ۰۷ - 22 April 2015 مدیر کل پزشکی قانونی مازندران اسامی کشته شدگانپیشگیری از سرطان سر و گردن با کلم بروکلی |اخبار ایران و جهان
پیشگیری از سرطان سر و گردن با کلم بروکلی کد خبر ۴۹۳۴۰۷ تاریخ انتشار ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۳ - 21 April 2015 پزشکان آمریکایی از تاثیر چشمگیر کلم بروکلی در مقابله با سرطان خبر دادند به گزارش ایسنا کشف نقش کلم بروکلی در درمان سرطان میتواند موفقیتی چشمگیر در زمینه پیشگیری از بیمدرمان بیخوابی با کاهو و کدوتنبل |اخبار ایران و جهان
درمان بیخوابی با کاهو و کدوتنبل کد خبر ۴۹۳۴۰۸ تاریخ انتشار ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۵ - 21 April 2015 متخصص طب سنتی گفت برای درمان بیخوابی میتوان از برخی نسخههای طب سنتی مثل مصرف کدوتنبل کاهو بابونه ترخون گشنیز و بیدمشک استفاده کرد به گزارش فارس علی حسینی گفت برای درماامید پزشکان به تولید داروی هپاتیت B |اخبار ایران و جهان
امید پزشکان به تولید داروی هپاتیت B کد خبر ۴۹۳۴۱۰ تاریخ انتشار ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱ ۳۶ - 21 April 2015 پزشکان استرالیایی در مدلهای بالینی از موفقیتآمیز بودن 100 درصدی نوعی داروی سرطان در از بین بردن ویروس هپاتیت B خبر دادند به گزارش ایسنا در صورتی که پزشکان بتوانند با موفقیوقتی نهاد ریاست جمهوری هم از کلاهبرداران مینالد! +اطلاعیه |اخبار ایران و جهان
وقتی نهاد ریاست جمهوری هم از کلاهبرداران مینالد اطلاعیه این افراد سودجو از طریق پست های الکترونیکی مجعول www ph artbatat com و www oirfco com و همچنین سوءاستفاده از شماره تماس 6133 ریاست جمهوری دست به کلاهبرداری و اعمال مجرمانه میزنند حتی مشاهده شده برخی کلاهبرداران با جعل اابتکار: آب تا پایان سال در زایندهرود میماند |اخبار ایران و جهان
ابتکار آب تا پایان سال در زایندهرود میماند رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ابراز امیدواری کرد که با توجه به تاکید رئیس جمهوری آب تا پایان سال در زایندهرود جریان داشته باشد کد خبر ۴۹۴۱۴۶ تاریخ انتشار ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۶ ۴۷ - 24 April 2015 رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ابراز امیبستری رایگان مستمریبگیران در مراکز دولتی |اخبار ایران و جهان
بستری رایگان مستمریبگیران در مراکز دولتی با موافقت وزارت بهداشت و مصوبه هیات امنای سازمان تامین اجتماعی مستمری بگیران میتوانند در مراکز درمانی دولتی به صورت رایگان بستری و درمان شوند کد خبر ۴۹۲۸۷۲ تاریخ انتشار ۳۰ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۶ ۱۹ - 19 April 2015 مدیرعامل سازمان تامین اجت-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها