تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 26 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):براستى كه حقيقت خوشبختى آن است كه پايان كار انسان خوشبختى باشد و حقيقت بدبختى آن ا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1811358843




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ناگفته های زندگی سوپراستار دهه50تلویزیون/قطب زاده اخراجش کرد ؛سید احمدآقا می خواست او باشد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ناگفته های زندگی سوپراستار دهه50تلویزیون/قطب زاده اخراجش کرد ؛سید احمدآقا می خواست او باشد ورزش > مدیریت ورزش - این روایتی متفاوت و تکان دهنده است از زندگی مردی که همه چیزش را وقف ورزش کشور کرد. استاد عطا بهمنش به روایت همسرش سودابه عظیمی.
عطا بهمنش کتابخانه شخصی استاد بهمنش


عطا بهمنش بهمنش در کنار میز کارش


عطا بهمنش عکس های قدیمی


عطا بهمنش بهمنش در کنار افشارزاده


عطا بهمنش روزگار جوانی بهمنش




فرهاد عشوندی-خبرآنلاین:عطا بهمنش ؛ او  برای ورزش ایران ستاره ای بود بزرگتر از آنچه امروز عادل فردوسی پور است. مردی که یک کشور با صدایش ، تحلیلهایش و نظراتش ورزش را می دیدند و می شنیدند و لذت می بردند. پیرمرد اما حالا در 94 سالگی خودش است و رویاهای شیرینی که از همه این عمر با خود آورده. بخش هایی که دوست دارد به یادش مانده و روزهای تلخ خانه نشینی را انگار از یاد برده است. او یک گنجینه است. گنجینه ای که سالهاست حراستش به دست همسری سپرده شده که یک عمر با همه سختی های زندگی با یک ستاره عاشق ساخته است. قرار ما گپ زدن با استاد بهمنش بود اما گفت و گو با او خیلی سخت بود پس سئوال های مان را از بانو سودابه عظیمی پرسیدیم. سودابه عظیمی مدیر مدرسه ای که هفت فرزند استاد را در روزهای شلوغ و دوری اش از خانواده ، بزرگ کرد و با تحصیلات عالیه سر زندگی های شان فرستاد. او که در این سالهای طولانی داغ از دست دادن دو دختر را به جان خرید و حالا هنوز راضی است به رضای خدا . در روزگاری که دیگر کسی خیلی سراغی از این زوج پا به سن گذاشته نمی گیرد. شجاع و دلیرانه سخن می گوید. گفته هایی که تا پیشتر شاید نقل نشده باشند. همسر استاد که همه جا کنارش مانده از اوایل دهه 30 تا امروز برای خبرآنلاین می گوید. البته اصرار ما برای انتشار عکس های همسر استاد به جایی نرسید و اصلا علاقه ای به این کار نداشت. *چه طور می شود که یک نفر استاد بهمنش می شود؟ این آقا(اشاره به بهرام  افشارزاده) هر جا نباشد آنجا پا نمی گیرد، من کلک نمی زنم، ولی این طرز تفکر من است. *شما در دو و میدانی، کشتی، فوتبال و رشته های دیگر بودید، بعد از شما هیچ کس دیگری نتوانست به آن سطح محبوبیت برسد؟ چه می شود کرد؟! من مادرم از دست رفته، پدرم از دست رفته. این مرد ... *به ایشان بگویید از استقلال بیرون بیاید؟ خب با کجا کار کند؟ آقای افشارزاده آنچنان کار می کند که اگر 20نفر در یک محلی جمع شوند، نخواهد شد، نمی شود. *آخرین باری که فوتبال دیدی و حس خوبی داشتید را به خاطر می آورید؟ نه یادم نیست. (ادامه مکالمه با استاد خیلی سخت است پس باقی سئوال ها را از همسرش می پرسیم) *استاد روزها چه می کنند؟ اغلب به خواب می گذراند یا کتاب می خواند. *می توانند بخوانند؟ نه دیگر امضا هم نمی تواند بکند و انگشت می زند. خیلی از چیزها یادش رفته و فقط راجع به پدر و مادرش حرف می زند. الان 70سال است کرمانشاه نرفته، ولی در مورد آن زمان حرف می زند. البته این تا 6-7ماه پیش بیشتر بود، ولی الان کمتر شده. *اخبار فوتبال را پیگیری می کنند؟ اصلا عکس العملی نشان نمی دهند، فقط می بیند و چون نمی شنود، عکس العملی ندارد. الان گوش چپ ایشان اصلا نمی شنود و یک مقدار هم خاطرات از یادش رفته.     *شرایط خودتان چطور است؟ زندگی شما و استاد چطور می گذرد؟ فکر می کنم 70سال خوب گذشته و الان یک مقدار سخت شده؟ نه خیلی هم خوب نگذشته. *خب زندگی با یک خبرنگار شرایط سختی دارد؟ بله زندگی با خبرنگار ساده نیست؛ الان آقای فرهاد مثل نوه من هست و همسرش هم همینطور. صبح زود بیدار می شوند، آقا می رود  بهمنش را بیدار می کند و در نظافت به او کمک می کند و بعد باز به اتاقش می رود، یک مقدار با کتاب هایش ور می رود و بعد می خوابد تا ظهر  که برای ناهار می آید. اما زمان را تشخیص نمی دهد، مثلا نیم ساعت مانده به ظهر می آید و می پرسد شام خوردید؟ بعد دوباره بعدازظهر هم می خوابد، چون کار دیگری نمی تواند انجام بدهد، جایی که نمی رود اگر هم بیرون برود، همراهیش می کنند. *عکس العمل مردم در برخورد با ایشان چطور است؟ خیلی برای ایشان احترام قائل هستند.خیلی به او لطف دارند. البته باید بگویم حقش است، برای این که خیلی زحمت کشیده. شما جوان هستید و اول راه، او تمام مدت از سال 23 که به تهران آمده و 24 بانک ملی استخدام شده، همینطور در ورزش بوده. ورزش اولش هم دو ومیدانی است که خیلی به آن علاقه دارد. بعد در تمام ورزش ها مثل فوتبال و والیبال و بسکتبال تخصص دارد. *از کی بهمنش تبدیل به یک سوپراستار شد؟ تا سال 37 بانک ملی کار می کرد؛ سال 37 به رادیو رفت و بعد اولین المپیکی که رفت سال 37 یا 38 بود و بعد از آن  چهار المپیک رفت. کم کم او شد ستاره برنامه های ورزشی و هی ما او را کمتر دیدیم. *آن زمان رابطه تختی و قهرمانان دیگر با استاد چطور بود؟ خیلی خوب بود. *رابطه خانوادگی هم داشتید؟ نه من با ورزشکارها اصلا رفت و آمد نداشتم. *اصلا خوشتان نمی آمد؟ بله همینطور است اصلا خوشم نمی آمد. *اعتقاد داشتید یک مقدار بی معرفت هستند؟ نه اینطور نبود؛ اعتقاد داشتم زندگی من آن طور که باید باشد نیست. *از شرایط ناراضی بودید؟ برای این که بچه هایم هیچوقت بهمنش را نمی دیدند. در حقیقت خودش را وقف ورزش کرده بود و همه مسابقات را می رفت. مسافرت های طولانی مدت، داخل کشور و ... یک مقدار از نظر اداره خانه کار من سنگین بود. این رفت و رفت و رفت و به آن نهایت رسید. ولی من هیچوقت با ورزشکارها ارتباطی نداشتم، البته آنها به خانه ما می آمدند. آقای موحد با همسرش به خانه ما می آمد. خلاصه او به نهایت رسید و همه او را می شناختند و در حقیقت به اوج رسیده بود. *و بعد یکباره او کنار گذاشته شد انقلاب که شد ، گفتند دیگر بهمنش نباشد. او مجری سرشناسی بود و قبل از انقلاب هم به دیدارهای مختلف می بردنش. اما هیچ وقت آدم سیاسی نبود. زمانی که سینما رکس را آتش زدند، بهمنش ایران نبود و فکر می کنم ریودوژانیرو بود برای گزارش مسابقات ورزشی. وقتی از آنجا خبر فرستاد، به او گفتند چی می گویی اینجا همه چیز عوض شده و دیگر تو را نمی خواهند . بعد که برگشت دیگر به تلویزیون نرفت. *بعد از آن هم که دیگر شروع مشکلات بود؟ دیگر سر کار نرفت و خانه بود و این برایش خیلی سخت بود. *چطور تحمل می کرد؟ مجبور بود، فقط غصه می خورد. *ب این فضا چند سال بعد از انقلاب شکست؟ چند بار حاج احمد آقای خمینی خدابیامرز دنبالش فرستاد، این خیلی فضا را برایش آرام کرد. اما بهمنش باز هم بیرون نرفت. برای این که جو جوری نبود که برود. در زمان قطب زاده حکم اخراجش آمده بود.   همان آدمی که بعدها.... بله! ای کشته دگران کشتی تا کشته شدی باز.  آنهایی که بهمنش را ضد انقلابی می دانستند و اخراجش کردند بعدا مشخص شد خودشان چه کار می خواستند بکنند. آن سالهایی که در خانه بود چه می کرد؟ می نوشت و ترجمه می کرد. بچه ها هم چند نفر رفته بودند و چند تا بودند و در کار ترجمه کمکش می کردند. بعد یواش یواش زندگی برایش عادی شد. *از کی باورش شد که دیگر تلویزیونی نیست؟ وقتی آمد جو اینجا را دید. خیلی زود فهمید دورانش تمام شده. * آدمی مثل او که همیشه یک چهره محبوب از جنس مردم بوده، فکر می کنم تنها جرمش شهرتش بود؟ تقریبا! می گفتند با محمدرضا پهلوی دیدار داشته، بالاخره آن موقع همه به این دیدارها می رفتند. ولی او هم این شرایط را پذیرفت. غصه خورد و توی خودش ریخت اما همین  جا ماند و زندگی کرد.چند سالی خانه ماند، ولی بعد یواش یواش دوباره پایش به بیرون باز شد. اول از روزنامه ری که برای آقای ری شهری بود به دنبالش آمدند و او را بردند. مدتی آنجا می نوشت و بعد هم اطلاعات با آقای حصاری و آقای اکبر فیض .بعد دیگر کار را کنار گذاشت و دیگر بازنشسته شد. *بچه های جدید به ایشان سر می زنند؟ هیچ کس نمی آید. *حتی عادل هم نیامده؟ او یک دفعه آمد. *عادل را می شناسد؟ نه. *اصلا دوره ای که عادل گل کرد، حالشان خوب بود و او را به خاطر می آورد؟ الان 5سال است، زمین گیر است شاید 15سال پیش حالش خوب بوده، ولی اینطور عادل گل نکرده بود. قدیمی تر ها چی؟ آنها را می شناخت و هیچ کدام را هم قبول نداشت. *خودتان فوتبال می بینید؟ قبلا اصلا! یک عالم مجله ورزشی به خانه مان می آمد، من نگاه هم نمی کردم.  ولی الان این آقا فرهاد که عصای دست ماست مدام فوتبال می بیند ، منم مجبورم یک وقت هایی ببینم. *بچه های کشتی چطور؟ به دیدن استاد نیامدند؟ نه اینجا نیامدند. یکی دوبار استاد را بردند؛ ولی اینجا فقط همین آقای افشارزاده است که لطف دارد و می آید. *و هنوز هم از معدود کسانی است که آقای بهمنش او را می شناسد؟ بله از معدود کسانی هستند که می شناسند. البته الان هم آقای افشارزاده گفتند می خواهند بیایند، سه روز است من می گویم تا بشناسد. *خب سنشان هم بالا رفته بله 94ساله است. *در یک مصاحبه ای گفته بودند وقتی به دنیا آمدند نوزاد نحیف و ضعیفی بودند؟ 7ماهه به دنیا آمده بود. خب همین است دیگر! نمی دانم شما به خدا اعتقاد دارید یا ندارید، به طبیعت اعتقاد دارید یا نه؟ ولی حکمت خدا بوده و از طرفی این که زندگیش مطابق میلش بود، فکر می کنم یک دلیل ماندگاری اش باشد.       4141

کلید واژه ها: عطا بهمنش -




چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 - 09:44:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن