واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سناریوهای تهران و ریاض برای حل و فصل منازعات منطقهای چیست؟
راههای عبورخاورمیانه از بحران؛ صندوق رأی یاجنگ نیابتی
یمن عرصه زورآزمایی بازیگران منطقهای نبوده و نیست؛ بلکه عرصهای است برای انتخاب میان راهکاری که ریاض برای تغییر خشن مرزهای خاورمیانه دارد و آنچه تهران به عنوان حمایت از جنبشهای مردمی دربرابر دیکتاتورها بر آن تکیه می کند.
یمن عرصه زورآزمایی بازیگران منطقهای نبوده و نیست. این یکی از کلیدیترین گزارهها برای فهم بحران یمن و بهتبع آن، درک مختصات امروز خاورمیانه است. اما سوال اینجاست که اگر یمن میدان جنگ سرد تهران و ریاض نیست، پس دعوا بر سر چیست؟ واقعیت این است که با خروج بریتانیا از خاورمیانه، مرزهای این منطقه دستخوش تغییر شد. کشورهایی جدیدالتاسیس سر برآورده و برخی شیخنشینهای حاشیه خلیج فارس، فرصت تشکیل دولت یافتند. خلاء قدرت بهوجود آمده در این منطقه در پی جنگ جهانی دوم و تضعیف بریتانیایی که خود را «کبیر» میدانست، در نهایت باعث شد تا خاورمیانهای تازه شکل گرفته و مرزهای سیاسی میان کشورها بهویژه پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی دوباره ترسیم شود. با این حال از دهه 60 میلادی تاکنون هنوز بسیاری از کشورها خطکشیهای سیاسی پس از جنگ جهانی را چندان با واقعیتهای منطقه همخوان نمیبینند. شاید برای همین است که کشورهای مختلف هنوز برای بازتعریف این خطکشیهای بینالمللی تلاش میکنند. یا علیه دولت سوریه موضع میگیرند، یا حاکمیت مردم عراق بر سرنوشت خود را نمیپذیرند و یا با تجاوز به یمن، میپندارند که میتوانند با ابزار نظامی، معادلات منطقه را تغییر دهند. با این وجود راه برای تغییر و تحولات منطقهای کمی طولانیتر و پیچیدهتر از آن است که بهنظر میرسد. بیتردید اگر سناریوی تهران بتواند در منطقه نهادینه شود، خاورمیانه نه نیازی به مداخله خارجی خواهد داشت و نه جنگهای نیابتی، چراکه «صندوق رأی»، داور نهایی برای حل و فصل منازعات داخلی و «اتحادهای منطقهای»، ضامن کاهش تنشهای بینالمللی خواهد شد خروج آمریکا و تکرار تاریخ در یک دهه گذشته، حضور نظامی ایالات متحده در خاورمیانه، کار را برای تحولات طبیعی منطقه سخت کرده است. لشکرکشی واشنگتن به عراق و افغانستان، نه تنها باعث تعویق افتادن تحولات طبیعی جهان عرب –از جمله بهار عربی – شد، بلکه آمریکا را درگیر پروژهای کرد که در نهایت هدفش بازتعریف مرزهای سیاسی بود. برای همین، دولت جرج بوش با طرح ایدهای برای بازتعریف «خاورمیانه بزرگ» کوشش کرد مرزهای سیاسی را جابجا کند اما او هم درست مانند برخی اعراب منطقه، قدرت چنین تحولی را نداشت. دولت باراک اوباما که درک واقعبینانهتری از تحولات خاورمیانه داشت، دانست که بهجای دخالت در منطقه و تکرار تجربه لندن در منطقه برای جابجایی مرزها، باید پا از منطقه بیرون نهاده و عرصه را به بازیگرانی قابل اعتماد واسپارد. سال 2014 آغازی بود بر پروژه کوچ اجباری بخش عمدهای از نیروی نظامی آمریکا از منطقه. همان سالی که مصادف شد با ظهور داعش و تلاشهایی تازه برای اصلاح مرزهای سیاسی کشورها در عراق و سوریه. حامیان پشتپرده داعش و سایر گروههای تروریستی احساس کرده بودند با خروج نیروی نظامی آمریکا از منطقه، میتوانند بخشی از تسویهحسابهای سیاسی با قومیتها و مذاهب دیگر را انجام داده و راه را برای طراحی نقشهای تازه از خاورمیانه هموار کنند. راهکاری که امید داشت بتواند چونان خروج انگلیس از منطقه در سال 1968، برخی دولتهای جدید – و احتمالا عمدتا غیر ایرانی – را تشکیل دهد. کشورهایی شاید چون «کردستان»، «بلوچستان» یا «پشتونستان» که شکلگیری هر یک میتواند آغازی بر بحرانهایی تازه باشند. بنبست نظری و شکست عملی مخالفان نظم موجود خاورمیانه با این همه آنچه در عرصه عمل اتفاق افتاد نشان داد که نه تنها پیمانکاران تروریست دولتهای عربی قدرت تغییر مرزهای خاورمیانه را ندارند، بلکه فعالیتهای آن ها بدبینی جهانی به اعراب و نقش منفی آن ها در منطقه را افزایش داده است. بنابراین شکست پروژه تروریستی داعش مصادف شد با حمله کلاسیک ریاض به یمن که البته این پروژه تازه نیز در نهایت با نرسیدن به هدف نهایی به شکست انجامید و نتوانست تغییری در معادلات خاورمیانه ایجاد کند. بنابراین روشن است که ریاض و متحدانش در منطقه تاکنون نتوانستهاند از خلاء قدرت ناشی از حضور واشنگتن در منطقه استفاده کرده و ژاندرمی منطقه را در دست بگیرند. در مقابل این جبهه اما تهران قرار دارد که اصولا باوری به ژاندارمی منطقه نداشته و مدیریت نیابتی خاورمیانه را نمیپذیرد. تهران تاکنون بارها اعلام کرده که به استقلال کشورهای منطقه احترام میگذارد و این به آن معناست که کشورمان حامی تغییر مرزهای خاورمیانه نیست. تهران همچنین به یارگیری برای جنگافروزی در منطقه نیز باور نداشته و در عوض، از جنبشهای مردمی که با راهکارهای غیر تروریستی بهدنبال ایفای نقش در معادلات سیاسی هستند، حمایت میکند. بنابراین میتوان گفت که برخلاف رویکر د هنجارشکنانه ریاض در خاورمیانه که هدفش تغییر مرزهای سیاسی به دلیل خلاء قدرت خارجی در منطقه است و از گروههای تروریستی برای این هدف خود بهره میبرد، تهران باور به تغییر مرزها نداشته، اما از ملتها در برابر دولتهای دیکتاتوری حمایت میکند. ایران همچنین به دلیل عدم باور به ضرورت مداخله واشنگتن در منطقه، اصولا در پی آن نیست که بهسان دوره پهلوی، چنین موقعیتی را برعهده گیرد. بنابراین هراس ریاض از مذاکرات ایران و آمریکا برسر پرونده هستهای بیمعناست، هرچند عربستان باید نگران تضعیف جایگاه بینالمللی خود به دلیل مداخله نظامی مستقیم و غیرمستقیم در دیگر کشورها باشد. بحران یمن، آغازی برای انتخاب از میان 2 سناریو بنابراین همانطور که در ابتدای این بحث نیز اشاره شد، یمن عرصه زورآزمایی بازیگران منطقهای نبوده و نیست؛ بلکه عرصهای است برای انتخاب میان راهکاری که ریاض برای تغییر خشن مرزهای خاورمیانه دارد و آنچه تهران بهعنوان حمایت از جنبشهای مردمی دربرابر دیکتاتورها بر آن تکیه می کند. آن ها که میخواهد سطح رقابتهای منطقهای را به تضاد منافع دو کشور تقلیل دهند، از درک این نکته عاجزند که بازی پیچیده موجود در خاورمیانه، نه فقط رقابت بر سر پر کردن خلاء قدرت واشنگتن در خاورمیانه، بلکه معطوف به دو نگاه متفاوت به تعارضات منطقهای است. تعارضاتی که یکی ریشه در نگاههای افراطی داشته و دیگری منطبق با حقوق بینالمللی و اصول دموکراتیک، نظر به حرکتهای مردمی برای تثبیت موقعیت کشورهای موجود و در عین حال اصلاح برخی کاستیها در منطقه دارد. بیتردید اگر سناریوی تهران بتواند در منطقه نهادینه شود، خاورمیانه نه نیازی به مداخله خارجی خواهد داشت و نه جنگهای نیابتی، چراکه «صندوق رأی»، داور نهایی برای حل و فصل منازعات داخلی و «اتحادهای منطقهای»، ضامن کاهش تنشهای بینالمللی خواهد شد. با این وجود اگر سناریوی رقیب بتواند بر این رویکرد صلحطلبانه غلبه کند، باید منتظر جنگهایی تازه در منطقهای بود که بیش از هر زمان دیگری دغدغه ثبات دارد. مصطفی انتظاری هروی منبع:رصد انتهای متن/
94/02/06 - 00:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]