واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۳:۵۸
نیمروز جمعه است. از شکست تلخ سرخها در قطر دو روز میگذرد. در خانه نشستهام و با تلفن همراهم روز را سپری میکنم. خانه و کوچه و شهرک و شهر آرام است. چنان ساکت و آرام که گویی همه خوابیم. در یکی از شبکههای اجتماعی فیلمی از درگیری سوشا مکانی و محمدرضا خانزاده با یکی، دو هوادار پرسپولیس در پایان بازی با لخویا انتشار یافته است. فایل را باز میکنم بدون آن که بدانم چه فاجعهای در راه است یا آنکه صدای گوشی را در آن سکوت و آرامش وارسی کرده باشم. دشنام پشت دشنام، ناسزا پشت ناسزا. در بهت و حیرت غرق هستم از این همه بیشرمی یکباره به خود میآیم و همسرم را مقابل خودم میبینم: "داری چی را تماشا میکنی؟" ماندهام میان پاسخی که ندارم به او بدهم و بهت و حیرتی که اجازه هر حرکتی را از من گرفته است. به خودم میگویم کاش آن ناسزاها را نشنیده باشد ولی این طور نیست. بیآنکه بخواهم رکیکترین حرفها و دشنامها را در خانه پذیرا شدهام. خانهای که باید امنترین جای جهان باشد اکنون ناامنترین مکان دنیا شده است. بازی برگشت لخویا و پرسپولیس در قطر با برد 3 بر صفر میزبان حاشیه جنوب خلیج فارس به پایان رسیده است. اما فاجعه تمامی ندارد. بازیکنان در راه اتوبوس با گروهی از هواداران روبهرو میشوند؛ هوادارانی که در آنها ناراضی و منتقد و ناراحت هم هست. یکی از آنها اعتراض میکند و سپس حمله، ناسزا و رفتار ناشایست محمدرضا خانزاده و سوشا مکانی عرق شرم بر پیشانی هر انسانی مینشاند. پا در میانی کریم باقری پایانی بر این فاجعه است. سرخپوشان در قطر نتیجه و اخلاق را باختند و چه تلخ و سنگین هم باختند! این فوتبال ایران است. بخش بزرگی از ورزش ما. فوتبالی که مردان محبوب و محجوبش هر روز و هر لحظه کمیابتر و نایابتر میشوند. فوتبالی که نجابت را مدتهاست از دست داده و هر بار با فرافکنی دیگری را از بیرون مجموعه خود مقصر و گناهکار میداند و میشمارد. فوتبال پرمدعایی که رسانه، روزنامه و هوادار را همیشه در سرما و گرما به همراهی خود خوانده و میخواند. فوتبالی که همه چیز را میخواهد و همه چیز را برای خودش میخواهد و درست یا نادرست همه چیز را حق خود میداند. فوتبال ما همه چیز دارد. فدراسیون دارد، رییس دارد، کمیتهها دارد و کمیتههایش هم رییس دارد. علی کفاشیان و دیگر همراهانش چند سالی است به دنبال حق فوتبال هستند. آن را حق پخش فوتبال میخوانند. اما به راستی حق پخش چه چیز را میخواهند؟ حق پخش توحش؟ حق پخش دعوا و دشنام و ناسزا؟ حق پخش شاهکار بازیکنان در درون و بیرون میدانهای ورزشی. به راستی فوتبال باشگاهی چه برای نمایش و پخش دارد که حق پخش آن را میطلبد؟ فوتبالی که دیر زمانی است ستارهای را در آسمان خود نمیبیند و در تاریکی به سمت و سوی تاریکی و فراموشی میدود. فوتبالی که همین چند سال پیش بخشی از بازیگران اصلی خود را منشوری میدید. منشوری که بنا بود مانع و بازدارنده باشد اما بازتاب دهنده و گستراننده بدی و زشتی و پلشتی خود شده است. فوتبال بیستاره ما همه چیز را برای خود میخواهد. همه را به تماشای تاریکی خود فرا میخواند و از اندک بودن تماشاگرانش آزرده و مکدر است. همین فوتبال بیستاره هوادار منتقد و ناراضی را "تماشاگرنما" مینامد و روزنامهنگار منتقد را "عمرو عاص"! به خود میگویم وزارت ورزش و جوانان ما کجاست؟ معیارها و استانداردهایش چرا در عرصه باشگاهی گم و ناپیداست؟ چرا میکروسکوپ و تلسکوپهای ملیبینش در عرصه باشگاهی کمبینا و نابیناست؟ امیررضا خادم که از سوی محمود گودرزی مسئول خصوصیسازی سرخابیها شده چه چیز را میخواهد خصوصی کند؟ گذشته و افتخارات را که باید در تاریخ جست؟ ستارگانی که فقط رعد هستند و برقی ندارند؟ خاطراتی که جمعی هستند و خصوصیناشدنی؟ چرا کسی ما را در این فوتبال به خنده و فراموشی نمیخواند؟ ما که این فوتبال را نمیخواهیم. ما که این ستارگان را به تماشا و رصد نمینشینیم. ما که بر این باوریم دوران خان و خانسالاری دهههاست سپری شده و خان و خانزاده بودن به تاریخ پیوسته. ما که فوتبال را مکانی مناسب برای خودمان و سوشا مکانی نمیدانیم. رضا کیانیان در پاسخ به پرسشی درباره علت کم خروش بودن فیلمهای سینمایی عنوان کرده بود این سینما نه ستاره دارد، نه مجالی به رویا و رویا پردازی میدهد نه امید میبخشد و امیدوار میکند. فوتبال ما هم این گونه است. نه ستاره دارد، نه به تماشاگرانش مجال و فرصتی برای رویاپردازی و خیالبافی میدهد و نه آنها را به چیزی در آینده دلخوش و امیدوار میکند. فوتبال ما در حال احتضار است. کاشکی قهرمانی بیاید تا فوتبال ما را به زندگی دوباره امیدوار کند و رویاهایش را برآورد. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]