تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه بگيريد تا تندرست باشيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826426779




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مرد «نکونام» فوتبال ایران، خداحافظ!


واضح آرشیو وب فارسی:سافتستان:

برای بازی به عنوان هافبک دفاعی، زیادی با شخصیت بود و البته مرتب. منطقه جلو مدافعان همیشه بدقلق ترین جای زمین فوتبال است. درگیری، خشونت، خطا، مصدومیت و البته سیاهی. کمتر هواداری را می توان پیدا کرد که از بودن توپ در آن منطقه لذت ببرد. بازیکنانی که در این منطقه بازی می کنند، شبیه شهردار هستند. شهردارهایی که وسط زمین وظیفه دارند کثیف کاری ها را پاک کنند. همه چیز را دستمال بکشند و تیم شان را جمع و جور کنند تا از آن بالا، روی سکوها، همه چیز قشنگ تر به نظر برسد. برای ۱۵ سال کُندی و افت در فوتبالش دیده نشد و بیشترین گل های دوران فوتبالش را برای تیم ملی زد، نه تیم های باشگاهی اش. او نماد تداوم برای این فوتبال بی در و پیکر بود اما همه اینها هم باعث نشد که خداحافظی اش شکوهی داشته باشد. انگار این به رسم فوتبال ایران تبدیل شده که خداحافظی بزرگانش در فضایی سرد و سوت و کور برگزار شود.
به بهانه خداحافظی مردی که نکونام بود

برای زندگی بجنگ! فقط هشت سال داشت. یک روز که پدر و مادر خانه نبودند، همراه مهدی، برادر بزرگترش مشغول فوتبال بازی کردند در خانه شدند؛ همان فوتبالی که خیلی ها با توی هم کردن جوراب ها برایش توپ می ساختند و چارچوب درها دروازه می شداما انگار فوتبال برای جواد هشت ساله از همان زمان هم مثل یک جنگ بود. وسط بازی، جواد به چراغ نفتی می خورد؛ سوختگی درجه یک. کار به جایی می رسد که پزشکان هم امید زیادی به ماندنش نداشتند. هفت ماه مبارزه یک کودک هشت ساله در بیمارستان برای زنده ماندن، برای فوتبال بازی کردن. تاوان سنگینی است. فوتبال طعم تلخ زندگی را از همان کودکی به جواد چشاند.برای دوام آوردن، به چشم آمدن و زندگی کردن باید بجنگی؛ مثل همان هفت ماه لعنتی. شاید به خاطر همین هم بود که پستش را در زمین فوتبال جایی انتخاب کرد که سهمی از سبزی چمن زمین نبرده است. هر چه هست، جنگ است و درگیری و تکیل های خشن حریفان؛ اینکه سهمت از فوتبال این باشد که بیشتر از همه بدوی و کمتر از همه به چشم بیایی. با همین خاطرات مبارزه بین مرگ و زندگی در کودکی بود که سال ها بعد به عنوان کاپیتان تیم ملی ایران و هافبک محبوب شهر پامپلونا (اوساسونا)، کودکانی را که مجبور بودند برای سهم شان از زندگی با تقدیر بجنگند، فراموش نکرد؛ رابطه ای که او را اسطوره کودکان کرده بود، قهرمانی که کودکان محک برایش نامه می نویسند و از او می خواهند «برایمان دعا کن تا به سرطان هزارتا گل بزنیم.» همان رابطه ای که درست چند روز قبل از سال جدید بدون هیچ هیاهو و حضور رسانه ای، کاپیتان ار می کشاند بین آنها.
به بهانه خداحافظی مردی که نکونام بود

این وظیفه کاپیتان است که همه چیز را مدیریت کند؛ چه حمله آرژانتینی ها به دروازه ایران باشد، چه هجوم بی رحم سرطان به کودکانی که تاب این بیماری را ندارند. اگر پای کودکان وسط باشد، جواد در دسترس ترین آدم دنیاست؛ ستاره ای که به بیمارستان می رود، با بچه ها «گل کوچیک» بازی می کند و در پایان به نقل از خودش باارزش ترین جام زندگی اش را – که کودکان چهره نکونام را رویش نقاشی کرده اند – از آنها می گیرد. فرقی نمی کندن که سعید، محمد، مهسا، دنیا، راضیه و بقیه کودکانی باشند که نامشان را در انتهای نامه به کاپیتان نوشتند یا کودکان معلولی که بعد از تمرین اوساسونا منتظر می ماندند تا هافبک ایرانی و محبوب شان کنارشان بنشیند و با آنها درد دل کند، یا حتی کودک پنج ساله اسپانیایی حاضر در ایستگاه قطار سویا با پلاکاردی مقوایی که روی آن نوشته بود «تو الگوی منی». جواد نکونام برای تمام کودکانی که او را از نزدی دیده اند، یک قهرمان است. اگر جمله آخر را باور ندارید، باید به انتهای خیابان دارآباد بروید؛ او به اندازه تمام کودکانی که در ساختمان محک بستری شده اند، وکیل مدافع دارد. رسیدن به تیم ملی در ۲۱ سالگی یکی از بهترین های لیگ ایران و تیمش پاس شده بود. مصطفی دنیزلی آنقدر از سبک بازی اش در ترکیه تعریف کرده بود که رضا چلیم، سرمربی وقت بشیکتاش چند بار دعوتنامه رسمی برای رفتنش به ترکیه فرستاده بود. با وجود عملکرد فوق العاده نکونام در لیگ اما هنوز بازی در تیم ملی برایش یک رویا بود. با اینکه نصفه و نیمه هفت بازی ملی هم انجام داده بود ولی هنوز پیراهن تیم ملی را در یک بازی رسمی نپوشیده بود. این رسم فوتبال و تماشاگران ایرانی است که علایق و تعصبات رنگی شان جایی برای منطق فوتبال باقی نمی گذارد. نکونام در زمانی که نیمی از بازیکنان تیم ملی استقلالی و نیم دیگر پرسپولیسی بودند و چندتایی هم لژیونر در ترکیب تیم قرار می گرفتند. جزو هیچ کدام آنها نبود. پاس نه جذابیت رسانه ای داشت و نه هواداری که فشار آنها نکونام را به ترکیب تیم ملی برساند. خاص شده ها و قهرمان ها همیشه همین کار را می کنند؛ تمرین و تمرین و تمرین و منتظر اولین فرصت ماندن برای به چشم آمدن و به رخ کشیدن تفاوت شان با بقیه. جواد هم آنقدر در اردوهای تیم ملی در مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ تمرین کرد که بلاژویچ مجاب شد او را در ترکیب اصلی بازی قرار دهد؛ بازی در استادیوم آزادی برابر عربستان، جلوی ۱۰۰ هزار تماشاگر.
به بهانه خداحافظی مردی که نکونام بود

تقدیر اینجا هم به کمکش آمده بود و هافبک ثابت تیم بلاژویچ، کریم باقری و حامد کاویانپور بودند اما کاویانپور در اردوی قبلی تیم ملی در اسلواکی، تمرینات تیم را رها کرده بود تا برای تست در باشگاه نیوکاسل به انگلیس برود. به همین راحتی بازیکن محبوب قرمزها روی نیمکت نشست تا نکونام تبدیل به انتخاب بلاژویچ لجباز شود. خودش بعدها اعتراف کرده بود که در تونل آزادی به علی سامره گفته: «تا حالا جلوی ۱۰ هزار نفر هم بازی نکرده ام چه برسد به این جمعیت». وقتی تیم وارد زمین شد، همه اعتقاد داشتند کاویانپور در چنین بازی مهمی باید در ترکیب فیکس ایران باشد اما فقط ۹۰ دقیقه بعد، نکونام جایش را در تیم ملی ثابت کرده بود. از شب بازی با عربستان تا شب مسابقه با سوئد، جواد جایش را در تیم ملی به کسی نداد. به اندازه ۱۵۱ بازی ملی سرجایش استوار ماند، کمتر مصدوم شد، به حاشیه نرفت و در مهمترین بازی های ایران، بهترین نمایش ها را داشت. ماتادور ایرانی «هافبک ۲۵ ساله و تاثیرگذار ایران در جام جهانی به اوساسونا پیوست.» اولین واکنش را سایت کنفدراسیون فوتبال آسیا به جدا شدن نکونام از الوحده و پیوستنش به اوساسونا داشت. نکونام در بازی های ایران در جام جهانی ۲۰۰۶ زیر ذره بین ایجنت های فوتبال قرار گرفته بود. بعد از جام جهانی تبدیل شد به اولین لژیونر ایرانی که به لالیگای اسپانیا ترانسفر می شد. اوساسونا فصل ۲۰۰۵ در رتبه چهارم لالیگا ایستاده بود و به لطف جواد بود که لیگ نه چندان دلچسب یوفا هم برای هواداران ایرانی جذاب شد و نتایج بازی های اوساسونا را در آن پیگیری کردند. باز هم تقدیر کاپیتان کار خودش را کرد تا او یک شبه ره صدساله را برود. گل طلایی نکونام برابر بوردوی فرانسه، حکم به صعود اوساسونا به مرحله یک هشتم نهایی یوفا می داد؛ بهترین نتیجه اروپایی تاریخ اوساسونا با گل طلایی هافبک ایرانی. در پایان همان سال بود که روزنامه محلی پامپلونا در نظرسنجی که از تماشاگران اوساسونا کرده بود، جواد نکونام را به عنوان بهترین بازیکن فصل ۲۰۰۷-۲۰۰۶ انتخاب کرد. او حالا محبوب مردم خوشگذران پامپلونا شده بود؛ شهر جشن های گاوبازی و فستیوال سن فرمین. شهری که در آن ماتادورها، نشان لیاقت و شجاعت را در جدال با شاخ گاو می گیرند اما جواد با توپ و فوتبال در این آزمون سربلند شده بود. شاید طعنه آمیز باشد؛ احترامی را که او به عنوان یک خارجی و آسیایی در پامپلونا پیدا کرد، در کشورش ایران، خیلی ها به او نگذاشتند.
به بهانه خداحافظی مردی که نکونام بود

نکونام در ایران همیشه در اتمسفر مخالفانش تنفس می کرد؛ چه زمانی که به ترکیب تیم ملی رسید و خیلی ها به خاطر تخت بودن بازی اش، پوشیدن پیراهن شماره شش را حق او نمی دانستند، چه وقتی که بعد از سال ها تصمیم گرفت به استقلال – باشگاهی که از کودکی آرزوی بازی در آن را داشت – برگردد و چه به عنوان کاپیتان تیم ملی در یکی دو سال گذشته که خیلی ها اعتقاد داشتند به خاطر رابطه خوبش با کی روش است که هنوز در ترکیب ثابت قرار دارد. هر قدر او در ایران برای هواداران فوتبال نخواستنی بود، در اسپانیا ارج و قرب داشت. یک سال از حضورش در اوساسونا نمی گذشت که دچار مصدومیت پارگی لیگامنت زانو شد اما اسپانیایی ها کماکان قدردان بودند. در اولین بازی تیم، همه بازیکنان با پیراهنی که تصویر نکونام روی آن بود وارد زمین شدند و باشگاه برای تقدیر از هافبک ایرانی اش، قرارداد نکونام را سه سال دیگر تمدید کرد. چند ماه بعد از اینکه به پیشنهاد ۲ میلیون یورویی الریان قطر نه گفته بود تا در استقلال، باشگاه محبوب کودکی اش از فوتبال خداحافظی کند، هواداران اوساسونا باز هم دوری اش را تاب نیاوردند. مردم شهر در یک نظرسنجی برای برگشتن کاپیتان نکو، رأی ۷۰ درصدی به برگشتن کاپیتان جواد داده بودند. نکونام استقلال، قلعه نویی، حاشیه ها و هوادارانی را که هیچ وقت برایشان محبوب نبود، فراموش کرد. وقتی مدیران استقلال داشتند از این می گفتند که نکونام به خاطر قرارداد مالی بهتر، آنها را ترک کرده است، او حاضر شد یک فصل مجانی در اوساسونا بازی کند تا در این تیم به فوتبالش پاین دهد. این همان کاری است که اسطوره ها می کنند؛ آنها همیشه به جایی برمی گردند که اوج گرفته بودند. خداحافظ کاپیتان نکونام هیچ گاه برای تیم ملی ایران راه قهر و آشتی در پیش نگرفت و برخلاف خیلی از ستاره ها که ول کن فوتبال نبودند و یک ملت را معطل آویختن کفش هایشان کرده بودند، در اوج رفت. او بی اعتبار شدن علی دایی را دیده بود که بعد از رفتن برانکو، نامش دیگر هیچ وقت در فهرست نفرات دعوت شده به تیم ملی دوران قلعه نویی قرار نگرفت. دیده بود که غیرمنطقی بودن در فوتبال سم است؛ سمی که علی دایی را در اواخر فوتبالش مسموم کرده بود تا سوهان روحی باشد روی اعصاب مردم ایران.
به بهانه خداحافظی مردی که نکونام بود

خداحافظی مهدوی کیا را دیده بود؛ خداحافظی که از چند ماه قبل روز و ساعت و تاریخش هم معلوم بود. شب فینال جام حذفی؛ خداحفظی که هیچ نداشت جز اشک های مهدی نجیب فوتبال ایران. او تنها دور آزادی یخ زده چرخی زد و خداحافظ… نکونام شب بازی با سوئد در سکوت خبری رسانه ها، هزاران کیلومتر دورتر از جایی که اولین بار پایش به توپ خورده بود، از فوتبال خداحافظی کرد چون می دانست ما ایرانی ها در تلخ کردن پایان قصه اسطوره هایمان استادیم. او همانطور که در نامه خداحافظی اش هم نوشته بود از زمانی که در ۱۹ سالگی اولین بازی ملی را برای ایران انجام داد تا ۱۵ سال بعد که در بازی با سوئد از فوتبال ملی خداحافظی کرد تا آخر جلوی کسی سر خم نکرد. کاپیتان ترجیح داد دور از وطنش خداحافظی کند چون می دانست در این فوتبال راه و رسم خداحافظی کردن، بی ارزش ترین قسمت فوتبال است و کمیت ما ایرانی ها در قدردانی می لنگد. برای تمام سال هایی که بودی، همین نطق کور را از ما بپذیر؛ «کاپیتان به خاطر تمام خاطرات خوبی که برایمان ساختی؛ ممنون.»

۱ اردیبهشت, ۱۳۹۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سافتستان]
[مشاهده در: www.softestan.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن