واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در اینگونه سریالها كه در تلویزیون ما كم هم نیستند اكثر شخصیتها دیالوگ میگویند كه اصطلاحا لال از دنیا نروند و فیلمنامهنویس هیچ اهمیتی برای سخن و... اكنون دیگر سالها از سینمای صامت گذشته است؛ سالهایی كه در آن آنچه اهمیت داشت ناگزیر تصویر بود و خلاقیت بازیگر. اكنون دیگر تمامی بار دراماتیك یك فیلم روی دوش بازیگران نیست و اینبار بین دیگر عوامل تقسیمشده است. امروز دیگر اگر بخواهیم سكانسی به یادماندنی را در یك فیلم به یاد بیاوریم اول دیالوگش را در ذهن میآوریم چرا كه در دوره انبوهی ستارگان و گونهگونی چهرهها و تكنیكها آنچه هنوز بیهمتاست یا میتواند بیهمتا باشد فیلمنامه و شاه بیت آن دیالوگنویسی خلاقانه است. در عرصه سینما و تلویزیون ایران هرگاه حرف از دیالوگ به میان میآید بیدرنگ نام علی حاتمی، مسعود كیمیایی و بهرام بیضایی میدرخشد؛ نسلی از كارگردانان سینمای ایران كه با پشتوانه قوی از ادبیات وارد عرصه سینما شدند و پیش از تصویر با جوهر كلام آشنا شدند؛ آنان كه قدر جوهر كلام را میدانند این نكته را نیز دریافته بودند كه دیالوگ به عنوان كلامی كه از دهان بازیگر یا راوی بیرون میآید باید شناسنامه داشته باشد. این شنـاسنامه مددرســان اثــر در شخصیتپردازی صحیح است و جدا از كارهای تاریخی كه دیالوگنویسی خاص خود را میطلبد كارهای حاضر نیز نیازمند دقت در انجام واژهها و نظام روانشناختی در ارائه آن است و نكته حائز اهمیت این است كه در عرصه دوبلاژ نیز مترجمان و دیالوگنویسانی كه برخوردی خلاقانه با متن داشتهاند اثر را ماندگارتر كردهاند. به عنوان مثال هیچكس نمیتواند نقش ترجمه مسعود فرزاد در فیلم هملت كوزینتسف كه در ایران به نمایش درآمده است را نادیده بگیرد و از این دست آثار كم نیستند. این روزها سریال اشكها و لبخندها ساخته حسن فتحی روی آنتن است؛ سریالی با نگارش فیلمنامه توسط علیرضا كاظمپور و دیالوگنویسی علیرضا نادری. آن چیزی كه در وهله اول در این سریال برجسته به نظر میرسد دیالوگنویسی آن است كه این سریال را كمی متفاوتتر از دیگر سریالها مینمایاند. در واقع این سریال در راستای برخی دیگر از سریالهای سیما در سالهای اخیر قرار میگیرد كه به اهمیت دیالوگ اشراف داشته و برای آن وقت گذاشتهاند؛ سریالهایی مثل صاحبدلان لطیفی، زیر تیغ و شهریار ساخته كمال تبریزی و اولین شب آرامش احمد امینی كه سعی آنها در ارائه فیلمنامهای قوی و منسجم بود. در این سریال شخصیتهای اصلی از قشر لمپن هستند؛ قشری كه فتحی پیش از این هم در شب دهم هم آنها را به عنوان نقش اصلی برگزیده بود. اما دیالوگنویسی متفاوت در اشكها و لبخندها اندكی تصنعی به نظر میرسد. فاصله زمانی داستان اشكها و لبخندها از شب دهم، طنز بودن سریال اخیر و تغییر ماهیت لمپنیسم دوره پهلوی در دوره معاصر و تغییر برخی از فاكتورهای اصلی آن نظیر پوشش، گویش و محلهای نشو و نمای این قشر باعث شده است كه دیالوگنویسی آن با سبك لمپنی و آهنگین تصنعی به نظر برسد كه با توجه به كمدی بودن اثر برای مخاطب جذاب است. اما اگر با نگاهی عمیق به آن بنگریم ما را به یكی از بزرگترین آسیبهای دیالوگنویسی متفاوت در سینما و تلویزیون ایران رهنمون میشود. سالها قبل هنگامی كه علی حاتمی فیلم میساخت عدهای از منتقدین به او ایراد میگرفتند كه چرا همه شخصیتها، فاخر سخن میگویند كه البته قصد ما واكاوی این بحث نیست. اما باید این نكته را در نظر آورد كه دیالوگ هرچه قدر هم كه خلاقانه باشد باید در خدمت اهداف فیلمنامه و شخصیتپردازی قرار بگیرد. شخصیتهایی هستند در بعضی از آثار خوب كه قاعدتا نباید گویشی چنان كه در سریال داشتند را میداشتند. به عنوان مثال در سریال صاحبدلان كه محمدحسین لطیفی سعی كرده بود دیالوگ، مكمل شخصیتپردازی باشد یكی از شخصیتها كه قرار بود جوان امروزی و دلال مآب باشد چنان گل درشت لمپنی نسل سومی صحبت میكرد كه از شخصیتپردازی آن تنها دیالوگ باقی مانده بود. درست بالعكس شخصیت اصلی، خلیل كه دیالوگ در شخصیت وی نشسته بود در حقیقت باید عنوان كرد كه دیالوگنویسی فنی به شدت نیازمند وسواس است و دیالوگنویس باید در هماهنگی كامل با ایدههای كارگردان و فیلمنامه وی باشد. آثاری هستند كه دیالوگشان از دیگر فاكتورهای دراماتیك آن عقبتر است؛ گاه در سریالها و مجموعههایی دیالوگها آنقدر سردستی و سهلالوصولند كه حتی در زندگی روزمره ما نیز كاربرد ندارند. بسیاری از مردم در محاورات روزمره خود از دیالوگهای غنیتر و از دایره لغات وسیعتری استفاده میكنند، در اینگونه سریالها كه در تلویزیون ما كم هم نیستند اكثر شخصیتها دیالوگ میگویند كه اصطلاحا لال از دنیا نروند و فیلمنامهنویس هیچ اهمیتی برای سخن و معانیای كه در سریال ردوبدل میشود قائل نیست. طبیعتا چنین تولیداتی هرچه قدر هم روی دیگر عوامل تولید نظیر هنرپیشهها سرمایهگذاری كنند در نهایت چیزی به جز كاری معمولی و گاه مبتذل و تكراری باقی نمیماند. اما در اینجا از منظر دیگر هم میتوان به دیالوگ نگریست اگر ما تلویزیون را یكی از مهمترین عوامل فرهنگساز در جامعه قلمداد كنیم كه غیر از این هم نیست، این رسانه وظایف سنگینی برعهده دارد. بركسی پوشیده نیست كه حیات و ممات یك زبان و یك گویش به غیر از تعداد گویندگان آن به دایره لغات مورد استفاده آن بستگی دار هرچه مردم یاد بگیرند كه نیازهای روزمره خود را از لحاظ فرهنگی با زبان سادهتر و كم لغتتر از جامعه اخذ كنند به همان نسبت زبان مورد گویش ضعیف و ضعیفتر شده تا روزی كه ناخودآگاه مرگ آن فرا رسد. این معضل آنقدر جدی است كه فرهنگستانهای زبانهایی چون انگلیسی با آن حجم بالای گوینده لاجرم هر ساله لغات جدیدی را به صورت سیستماتیك وارد فرهنگهای لغت میكنند و رسانههای جمعی نیز آن لغات جدید را هرچند بیمعنی و خلقالساعه تكرار میكنند. به نظر میرسد امروزه صداوسیمای ما به خصوص در بخش سریالهای نمایشی كه پربینندهترند باید این مهم را مدنظر داشته باشد. افزایش دایره لغات و استفاده از انواع محاوره علاوه بر این كه موجب ایجاد تفاوت و تنوع در شخصیتهای دراماتیك میشود میتواند با ارائه و بازتولید لغات و اصطلاحات فراموش شده گامی در جهت قوام و پویایی زبان فارسی بردارد. برنامههای نمایشی آسانگیر و سهلالوصول در عرصه فیلمنامه جز پایین آوردن سلیقه بصری مخاطب، موجب محدود شدن دایره لغات بینندگانی میشود كه گاه تلویزیون تنها مرجع فرهنگی آنان است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]