واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: این فیلم، بازگشتی قدرتمندانه و تحسین برانگیز برای «هدیه تهرانی» محسوب میشود كه در سالیان اخیر به دلایل شخصی كمتر بر روی پرده سینماها ظاهر شده بود. شاید بتوان گفت جنس بازی او... سینمای اجتماعی و درام شهری 1 - «هفت دقیقه تا پاییز» آخرین كار علیرضا امینی كارگردان جوان و خوش آتیه سینمای ایران است كه در واقع اولین فیلم كاملا شهری او محسوب میشود و بازیگران حرفهای در آن نقش آفرینی میكنند. امینی كه پیشتر با فیلمهای تجربهگرا و كم دیالوگاش درباره انسانهای دورافتاده از اجتماع شناخته میشد، این بار با رویكردی متفاوت و تحت تاثیر جو غالب سینمای جدی ایران پس از موفقیت «درباره الی» به سمت درام شهری متمایل شده و كاراكترهای فیلماش را از طبقه متوسط شهری انتخاب كرده است. در وهله اول و پیش از هرگونه قضاوتی درباره خود فیلم، باید از این رویه او در حركت به سوی سینمای اجتماعی و درام شهری كه به نظر میآید آگاهی و شناخت بیشتری نسبت به آن دارد و دور شدن از سینمای خنثی و بیخاصیت حمایت كرد. در این وانفسای سینمای جدی ایران، همین كه این فیلم بهرغم همه ضعفها و قوتهایش سعی میكند داستانی امروزی را برای مخاطب جدی سینمای ما تعریف كند، امتیاز مثبتی برای آن محسوب میشود. 2 -تلقی كهنه و نادرست از فیلم اجتماعی: سینمای اجتماعی ایران در تمام این سالها گرفتار معضلی به نام سیاه نمایی وتلخ انگاری افراطی بوده كه این عامل یكی از فاكتورهای تاثیرگذار در افت تدریجی مخاطبین جدی سینمای ما در سالیان اخیر محسوب میشود. این مسئله به تلقی كهنه و نادرست سینماگران ما از سینمای اجتماعی برمیگردد و باعث میشود كه سینمای اجتماعی ما همواره از اجتماعی كه از آن ایده میگیرد عقبتر باشد. در چنین وضعیتی بهترین فیلمها با ساختارهای بینقص هم به دلیل برداشتهای كهنه و عقب مانده سازندگانشان از اجتماع، عقیم و ناكارآمد از كار درمیآیند. در این میان، موفقیت فیلم «درباره الی» كه دریچههای جدیدی را به روی سینمای اجتماعی ما گشود، نقطه عطفی بود كه تاثیر غیر قابل انكاری بر فیلمهای اجتماعی پس از خود گذاشت. یكی از مهمترین فیلمهای سالیان اخیر كه با تاثیرپذیری از تفكر و جهان بینی سازندگان «درباره الی» ساخته شده است، همین فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» میباشد. با این وجود، بهرغم تلاش بسیاری كه سازندگان این فیلم در نزدیك شدن به روایت واقعگرایانه و جزئی نگر اصغر فرهادی و همكاراناش در «درباره الی» داشته اند، فیلم به دلیل آنكه با همان بیماری و معضل قدیمی سینمای اجتماعی ما دست به گریبان است، نمیتواند خود را از سطح متوسط بالاتر بكشد. سازندگان «هفت دقیقه تا پاییز» همچنان درگیر آن تعریف عقبمانده و ارتجاعی از سینمای اجتماعی هستند و خود را مقید میدانند كه برای ساختن فیلم اجتماعی باید مجموعهای از مصائب و مشكلات فاجعه بار را بر سر كاراكترهای خود و ایضا مخاطبین اینگونه فیلمها آوار سازند و با به تصویر كشیدن درد و رنج شخصیتهای فیلم بر روی مخاطب تأثیر بگذارند. تنها نكته مثبت در اینجا شاید این موضوع باشد كه كاراكترهای این فیلم از طبقه متوسط انتخاب شدهاند و مشكلات و مصائبشان برای تماشاگر ملموستر و قابل درك تر است. 3 - روایت قطره چكانی: فیلمنامه «هفت دقیقه تا پاییز» كه ظاهرا توسط «محسن طنابنده» نوشته شده و همچنین از زیردست «علیرضا نادری» نیز گذشته، به روال روایتهای امروزی در سینمای دنیا، بر پایه ارائه اطلاعات به تماشاگر با سیستم قطره چكانی، شكل گرفته و بهتدریج گسترش مییابد. این ترفند كه امروزه در سینمای دنیا بسیار پرطرفدار است، در سینمای ما هم نمونههای موفقی داشته است. در این باره میتوان به «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» اصغر فرهادی و همچنین برخی از كارهای مهم همین علیرضا نادری در سینما و تلویزیون اشاره كرد كه جملگی جزو فیلمنامههای خوب سالیان اخیر سینمای ما محسوب میشوند. با این وجود شاید مشكل اصلی فیلمنامه «هفت دقیقه تا پاییز» تاكید افراطی آن بر این رویكرد است كه گاهی باعث سردرگمی تماشاگر و مبهم ماندن انگیزههای چهار شخصیت اصلی فیلم میشود؛ به گونهای كه برخی از مهمترین اطلاعات درباره گذشته آدمهای اصلی فیلم كه برای قضاوت در مورد شرایط فعلی آنها الزامی است، در زمان نامناسب و در میان دیالوگهای مبهم و گهگاه نامفهوم شخصیتها به تماشاگر منتقل میشود و از این رو نمیتواند به نقطه اوج تاثیرگذاری خود دست یابد. از طرف دیگر برخی ایدههای خوب فیلمنامه در اجرا در نیامدهاند و تا حدودی ساختگی و تحمیلی به نظر میرسند (مانند سكانس افتتاحیه و همچنین حضور بیدلیل و بلاتكلیف همسر همكار... با بازی مبتدیانه بازیگرش). 4 - ریتم آرام درونی فیلم در عین التهابات بیرونی: به رغم همه التهابات بیرونی كه در پوسته ظاهری فیلم در جریان است، ریتم درونی آرام و یكنواخت سكانسهای فیلم از ابتدا تا انتها حفظ شده و ظاهرا این گونه روایت داستان، به شكلی آگاهانه و برای دستیابی به ریتمی مشابه زندگی روزمره انتخاب شده است. این ترفند روایتی سبب شده كه فاجعه محوری داستان در بستری آرام و به گونهای ناگهانی پدید آمده و تاثیر عمیقتری بر ناخودآگاه مخاطب بگذارد. 5 - عیار بالای بازیگری فیلم: این فیلم، بازگشتی قدرتمندانه و تحسین برانگیز برای «هدیه تهرانی» محسوب میشود كه در سالیان اخیر به دلایل شخصی كمتر بر روی پرده سینماها ظاهر شده بود. شاید بتوان گفت جنس بازی او در اینجا هم تاحدودی مشابه كار ارزشمند دیگرش در «چهارشنبه سوری» است – به خصوص در مورد شیوه نجواگونه بیان دیالوگها – اما با توجه بیشتر به ظرافتها و تفاوتهای این دو نقش، بیشتر میتوان به ارزشهای كار او پی برد. شخصیت زجركشیده و در عین حال مصمم و با صلابت میترا تا پیش از فاجعه و همچنین التهابات و رفتارهای جنونآمیز او پس از آن، كاملا برای مخاطب باورپذیر و متقاعدكننده از كار درآمده و جای خالی او را در فیلمهای سالیان اخیر بیشتر نمایان میكند. از طرف دیگر، این فیلم دو بازی خوب و بالاتر از استاندارد سینمای ما از «محسن طنابنده» (كه برایش بلورین به ارمغان آورد) و «حامد بهداد» نیز دارد كه عیار بازیگری فیلم را بالا می برند. به خصوص طنابنده كه نویسندگی كار را هم بر عهده داشته و بازیرو بم نقش خود كاملا آشنا بوده است. در سوی دیگر معادله بازیهای این فیلم، باید به شخصیت مریم با بازی سردرگم، تصنعی و گل درشت «خاطره اسدی» اشاره كرد كه از بخت بد او در میان بازیهای مینیاتوری سه بازیگر دیگر فیلم، كاملا برجسته شده و ضعفهایش به شدت آشكار میشوند. انگیزهها و رفتارهای مبهم و نامشخص شخصیت مریم كه ظاهرا در فیلمنامه هم پرداخت ضعیفتری دارد، با این بازی بد تكمیل شده و او را به پاشنه آشیل فیلم تبدیل میكند. 6 - سكانس تصادف: شاید یكی از مهمترین بزنگاههای این فیلم در زمینه كارگردانی، اجرای سكانس تصادف باشد. اینگونه صحنهها همواره با توجه به بضاعت سخت افزاری سینمای ما جزو سخت ترین بخشهای اجرا به حساب می آیند. سكانس تصادف در این فیلم را با توجه به محدودیتها، میتوان جزو موفقیتهای تیم كارگردانی به حساب آورد كه تلاش كردهاند كمبودهای سختافزاری را با ایدههای تصویری خوب - اجرای پر برداشت صحنه سقوط و نحوه حركت اتومبیل واژگون شده به سمت دوربین - جبران كنند. به عنوان نكته منفی در اینجا شاید بتوان به استفاده ناشیانه از دور تند در سكانس سقوط اتومبیل اشاره كرد. 7 - نقاط اوج احساسی فیلم: فیلم دارای دو نقطه اوج احساسی است كه هر دو به نحوی مناسب و تاثیرگذار به تصویر كشیده شده اند: سكانس بیمارستان و مواجهه شخصیت... با خبر مرگ دخترش و همچنین سكانس رودررویی و مكالمه نجواگونه میترا و فرهاد در راهروی خانه. هر دو این سكانسها با میزانسنهای مناسب كارگردان و بازیهای هنرمندانه بازیگران همراه شده و ناخودآگاه مخاطب را به چالش میكشند. 8 - سكانس پایانی: انتظار یك پایان باز برای این فیلم، با توجه به نوع داستان و روایت نسبتا مدرن آن، كار بیهودهای به نظر نمیرسد و امینی و نویسندگان فیلمنامهاش هم دست به كار نامتعارفی نزده و با یك پایان باز و معلق، كاراكترهای فیلم و همچنین تماشاگر را در میانه تردیدها و سردرگمیها رها میكنند و تنها با قرار دادن صحنه پایانی و نمایش چك پولها، سعی میكنند تماشاگر را در باز كردن گرهی یاری كنند كه شاید باز نكردنش بیشتر به صلاح بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1078]