واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: به عنوان مثال «زاغ سیاه كسی را چوب زدن» ممكن است تصور شود مربوط به زاغ یا همان كلاغ است كه او را با چوب زده و فراری دادهاند. در حالی كه این طور نیست. زاغ نام... شأن نزول مثلها بررسی جداگانه و مرزبندی ادبیات عامیانه و ادبیات فرهیخته، تقریبا كار دشواری به نظر میرسد. حماسههای ملی شاهنامهها، ادبیات تمثیلی مثنویها، داستانهای اخلاقی كلیله و دمنه و مرزباننامهها، حكایات و افسانههای شیرین و منظومههای خواندنی نظامیوار عموما ریشه در قصههای عامیانه و تجربههای مردمی دارد كه سینه به سینه در میان نسلها گشته تا به كتابت درآمده و به دنیای ادبیات جدی راه یافته است. مثلها و كلمات نغز و برخی اصطلاحات مشهور نیز از بطن همین ادبیات عامیانه (folkliterature) به ادبیات رسمیهر زبانی نفوذ كرده است و بر اثر رسایی و فخامتی كه زبان ادبی به آن داده، كمكم میان خوانندگان ادبیات رواج یافته و به دلیل تكرار، دوباره میان زبان عامه برگشته و عنوان ضربالمثل را به خودگرفته است. در این نوشتار، پس از تعریفی كوتاه از ضربالمثل، به اهمیت وجود آن و ریشه برخی مثلها اشاره خواهد شد. امثال و حكم و اصطلاحات رایج در هر زبان، سند وحدت ملی و قومیتی آن ملت به حساب میآید. ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه، گنجینهای غنی از اندیشههای مشترك ساكنان هر سرزمین به شمار میرود. در لغتنامه دهخدا در تعریف مثل آمده است: داستانی (واقعی یا افسانهای) كه میان مردم شهرت یافته و آن را برای ایضاح مطلب و مقصود خود به نثر و نظم حكایت میكنند. دانستن مثلها و استفاده درست آن، به ایجاز كلام گوینده كمك و اثر سخن را بر مخاطب بیشتر میكند. امثال و حكم، بخش مهمی از گنجینه زبان است و هر ضربالمثل سرشار از جهانبینی، عقاید، آموختهها، تجارب، آداب و رسوم تمام انسانهاست و برتری آن بر سخنان دیگر، معنی مثل روشنتر و تاثیر بیشترش در شنونده است. كلمه مثل عربی و معادل فارسی آن متل است. مثل گفتن وقتی صورت بیادبانه و طعنهآمیز پیدا كند، آن را متلك میگویند. در واقع ضربالمثل تركیبی عربی است به معنای مثل زدن كه مردم گاه میان محاورههای روزمره خود از آن كمك میگیرند تا فهم كلامشان برای شنونده آسان شود و گاه با اشاره به یك مصرع میكوشند پیامشان را با ایجازی زیبا انتقال دهند بنابراین مثل، سخن كوتاه و مشهوری است كه به قصهای عبرتآمیز یا گفتاری نكتهآموز اشاره میكند و جای توضیح بیشتر را میگیرد. (كه البته باید گفت استفاده نادرست برخی مثلها موجب بروز سوءتفاهم در كلام میشود و متاسفانه گاهی با جابهجایی چند كلمه در مثل، به جای ایجاز در پیام ناچار به توضیح همان اشتباه برمیآییم كه این خود باعث اطاله كلام میشود. به نظر میرسد برای اهمیت قائل شدن به ادبیات خود بهتر است بدرستی آنها را از بر كنیم.) عبارت مثل گاهی كوتاه است و در 2 یا 3 كلمه خلاصه میشود، مانند «این خط و نشون» (ص 97) كه برای تهدید و اتمام حجت به كار میرود. یا «فیل و فنجان» (ص 514) كه نبود تناسب میان دو چیز را بیان میكند. گاه ممكن است جملهای طولانی باشد «پای خروست را ببند مرغ همسایهات را هیز مخوان» (ص 164) درباره كسانی است كه عیب را از دیگران میدانند و خود را مبرا از خطا میبینند یا این مثل «تا توانستیم ندانستیم و چون دانستیم نتوانستیم» (ص 190 ) كه اصل آن متعلق به خواجه عبدالله انصاری است. در جوانی مستی و در پیری سستی پس كی خدا پرستی. ممكن است یك عبارت عربی باشد «المامور معذور» یا «الحقُ مرُ» (ص 87)كه فارسی آن معروفتر است. برخی مثلها ممكن است جمله سادهای باشد كه دیدن آنها میان امثال و حكم جای تعجب است، اما همان طور كه گفتیم، همین جمله ساده میتواند مضمون بلندی داشته باشد «بچه بزرگتر میخواهد» به معنی هر قابل تربیتی، مربی لازم دارد كه البته به طنز به افراد بزرگی كه كودكانه رفتار میكنند یا جوانی میكنند هم گفته میشود. گاهی از داستان قرآنی بیرون میآید مانند «ایراد بنیاسرائیل گرفتن» (ص 95) كه به ایرادها و بهانههای این قوم در برابر حضرت موسی برمیگردد. در آیه 67 تا 71 سوره بقره آمده است: وقتی موسای پیامبر به امر خدا به قومش میفرماید كه گاوی را قربانی كنید آنها شروع به بهانهگیری میكنند. چگونه گاوی باشد؟ پیر باشد یا جوان؟ از كار افتاده باشد یا كارآمد؟ رنگ آن یكدست زرد باشد یا رنگارنگ فرح بخش؟رام باشد یا وحشی؟ (این سوره به همین مناسبت بقره نام گرفته است.) در مواقعی هم با خود كلمه مثل میآیند مانند این نمونهها، مثل آدم: مودب و معقول و سرجای خود بودن، مثل آش شله قلمكار: مخلوطی از بسیاری چیزها، مثل آیینه دق: عبوس و بد اخم و مثل گربه كوره: ناسپاس و نمك نشناس (ص 687) گاه ممكن است مصرعی یا بیتی كامل باشد. به این صورت كه امكان دارد شاعری ضربالمثلی را به تضمین بیاورد و شاید شعری در آغاز مثل نباشد، بلكه بر اثر تكرار و محتوای خاصی كه دارد معروف و معتبر شود كه در این میان،بحق نباید تاثیر اشعار سعدی را نادیده گرفت. شیوایی و شیرین سخنی شیخ اجل در رواج كلامش به عنوان امثال و حكم همواره تامل برانگیز بوده است .... به عنوان نمونه: ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارندتا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری مقدمه گلستان سعدی ای كه پنجاه رفت و در خوابیمگر این چند روزه دریابیمقدمه گلستان عاقبت گرگ زاده گرگ شود گر چه با آدمیبزرگ شود حكایت4 باب اول گلستانبنی آدم اعضای یك پیكرندكه در آفرینش زیك گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرارحكایت 11باب اول گلستانخواهی كه خدای بر تو بخشدبا خلق خدای كن نكوییحكایت 20 باب اول گلستاناندرون از طعام خالی دارتا درو نور معرفت بینی حكایت 21باب دوم گلستانمورخان و جامعه شناسان در بررسی روحیات و اخلاق گذشتگان از مثلهای جاری هر محل استفاده میكنند. در همه زبانهای دنیا ضربالمثل فراوان است و حتی برخی مثلها در بیشتر زبانها به هم شباهت دارند. گفتنی است هر قدر تاریخ تمدن ملتی، پیشینهای بیشتر داشته باشد، حادثههای بیشتری در آن رخ داده است كه دانستن پیشینه هر زبان، ما را به غنای ادبیات آن آگاه میكند. پشت بسیاری از مثلها، حكایتها و افسانههایی قرار دارد كه دانستن آنها نه تنها جالب و جذاب به نظر میرسد، بلكه در بهكارگیری درست آنها ما را یاری میرساند. به عنوان مثال، شما میدانید چرا در جواب «كی» مثل «وقت گل نی» را به كار میبرند؟ جالب است بدانید وزن و آهنگ صرف نی و كی به تنهایی باعث رواج این مثل نشده است. گروهی معتقدند شاید به این دلیل كه نی گل نمیدهد، این مثل رایج شده است؛ در حالی كه به نظر میرسد این گیاه كه البته نوع باتلاقی آن، گل هم میدهد پیش از رسیدن به مرحله گل دهی به مصرف میرسد (برای ساختن آلت موسیقی یا تهیه حصیر و بوریا) برای همین، چون این گیاه بندرت گل میدهد، این مثل به معنی وعده سر خرمن دادن و امروز و فردا كردن است و نوعی موكول كردن كار به زمانی محال. البته توجه صرف به ظاهر كلمات نیز گاهی ما را در دانستن ریشه مثلها به اشتباه میاندازد. به عنوان مثال «زاغ سیاه كسی را چوب زدن» ممكن است تصور شود مربوط به زاغ یا همان كلاغ است كه او را با چوب زده و فراری دادهاند. در حالی كه این طور نیست. زاغ نام دیگر زاج است. در فرهنگ لغت انصافپور آمده است: زاغ (زاج ) نوعی نمك است كه انواع مختلفی دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره) زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی و پارچه و چرم میرسد. چوب زدن زاج یا همان زاغ به معنی هم زدن آن و نوعی تست و بررسی نخها كه بخوبی رنگ گرفتهاند یا نه. در واقع وقتی زاغ یا همان زاج كسی را چوب میزنیم یعنی میخواهیم از نوع به كار رفتن رنگ قالی او آگاه شویم كه اگر پنهانی صورت گیرد، نوعی فضولی و تجسس معنی میدهد. مفهوم این مثل در امثال و حكم دهخدا كنایه از تعقیب و پیجویی آمده است و تجسس و تام و تمام از حال و احوال، قال و مقال، كار و فعالیت كسی به طوری كه دیگران متوجه نشوند. نمونه دیگر مثل «دنبال نخود سیاه فرستادن» است به این معنی كه برای آگاه نشدن شخصی از موضوعی، آن فرد را پیكاری بفرستند كه انجام آن طول بكشد. نخود از دانههای نباتی است كه در ایران به عمل میآید و به همان صورتی كه درو میشود مورد استفاده قرار میگیرد، اما نخود سیاه گیاه دانه است كه پس از برداشت، آن را خیس میكنند و به شكل لپه قابل استفاده است. در واقع لپهای كه در خورشتها مورد استفاده قرار میگیرد، همان نخود سیاهی است كه برای یافتنش، شاید بارها ما را نیز به دنبالش فرستاده باشند، حواسمان باشد نخود سیاه اصلا در بازار وجود ندارد. اما نمونه آخر، ضربالمثل «اشك تمساح» است كه گریه دروغین را به آن تعبیر كردهاند، بویژه اشكی كه از سر ریا و فریب باشد تا به آن طریق، به نیت خود برسند. برای فهمیدن این نوع اشك نیازی به دانستن ریشه تاریخی نیست، بلكه علوم طبیعی برای آن تعریف دارد و وجه تسمیه آن را روشن میكند. تمساح، سوسمار عظیم الجثه دریایی است كه چون در رود نیل و بعضی رودخانههای پر آب آفریقا هم زندگی میكند آن را نهنگ مصری و نهنگ آفریقایی نیز میگویند. در قدیم معتقد بودند غذا و خوراك تمساح به وسیله اشك چشم او تامین میشود. بدین طریق كه هنگام گرسنگی به ساحل میرود و مانند جسد بی جانی ساعتهای متمادی روی شكم دراز میكشد. در این موقع، اشك لزج و مسمومكنندهای از چشمانش خارج میشود كه حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه روی آن مینشینند. پیداست كه سموم اشك تمساح، آنها را از پای در میآورد. نیمه جان هم میشوند و اگر قصد فرارداشته باشند به دلیل لزج بودن اشك تمساح نمیتوانند از آن دام گسترده نجات یابند. در واقع هر بار كه مقدار كافی حیوان و حشره در دام اشك تمساح افتند، تمساح پوزهای میجنباند و به یك حمله، آنها را میبلعد و مجددا برای شكار طعمههای دیگر، اشك میریزد. بحث دیگری هم در این زمینه مطرح است. به عقیده علما و دانشمندان؛ انسان تنها موجودی است كه گریه میكند. ریزش اشك در فشارهای هیجانی یا خوشحالی زیاد، در هیچ آفریده دیگری غیر از انسان به عنوان یك عمل طبیعی شناخته نشده است و اشك تمساح و لاكپشت یكی از نیازهای طبیعی این دو حیوان است. در واقع در كنار چشم تمساح و لاكپشت، غددی وجود دارد كه مازاد آب نمك بدنشان از آن غدد به خارج ترشح میشود كه نباید آن را با ا شك اشتباه گرفت. نكته پایانی این كه زبان و ادبیات فارسی همواره به پیشینه غنی خود بالیده است و دانستن این پیشینه، فرهنگ اصیل و تمدن بینظیری را به ما یادآور میشود؛ اما متاسفانه به بررسی ادبیات فولكلور و ریشه مثلها كمتر توجه شده است و در این زمینه منابع كمی در دسترس است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 426]