واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: «آشپزباشی» قصه خود را براساس یك موقعیت متضاد و پر تنش در روابط خانوادگی روایت میكند و پیرنگ آن با «زیرتیغ» شباهت دارد. در درون همین كشمكش زناشویی است كه طنز ماجرا شكل میگیرد و پیش میرود اما... درباره سریال آشپزباشی سریالهای مثل «آشپزباشی» این حسن را دارند كه با پشتوانه قبلی كارگردان به نمایش گذاشته میشوند و خاطره «زیر تیغ» از محمدرضا هنرمند در توجه مخاطبان به این سریال بیتاثیر نبود. البته حضور بازیگران توانا و محبوبی مثل پرویز پرستویی و فاطمه معتمدآریا به تنهایی برای جلب نظر ببیندگان كافی است. با این حال تجربه «زیرتیغ» میتواند به عنوان یك مانع ذهنی در ارتباط مخاطب با آشپزباشی هم ختم شود؛ چرا كه تماشاگران دائم به آن سریال رجوع كرده و در قیاس با تجربه قبلی به قضاوت درباره سریال جدید دست میزنند. هر چند قیاس این دو اثر با توجه به تفاوت ژانری خیلی هم منطقی نیست اما دست كم شیوه روایت و شكل كارگردانی در آن را میتوان به مقایسه گذاشت. همان جزیینگری و مقدمه چینی و ضرب آهنگ كندی كه در «زیرتیغ» وجود داشت در «آشپزباشی» هم به چشم میخورد؛ منتها با این تفاوت كه در آنجا این تمهیدات مقدماتی در یك روال منطقی، تعلیقپذیر شده بود و با فرآیند دراماتیكی قصه تناسب داشت. اما در اینجا همچنان در مقدمه چینی و موقعیتسازی درجا زده و به غیر از دعوای زناشویی و شاخ و برگهای آن اتفاق دیگری رخ نداده است. شاید خود این اتفاق و شخصیت پردازیها دارای جذابیت كافی برای مخاطب باشد اما بتدریج این جاذبه، كاركرد خود را از دست داده و مخاطب، حوادث بیشتری را طلب میكند. در عین اینكه داستان در دوگانگی موقعیت جدی و روایت طنز دچار لكنت شده و گویی تكلیف اثر با ژانر معلوم نیست. دقیقا به همین دلیل است كه مخاطب دچار شك و تردید میشود كه آیا دعوای اكبر و مینو، یك شوخی و لجبازی رمانتیك است یا واقعی و دراماتیك؟ به عبارت دیگر حجم كمیك داستان با توجه طنز بودن ژانر سریال هموزن نیست و این مساله دریافت حسی مخاطب را از ماجرا مخدوش كرده و در نوسان قرار میدهد. «آشپزباشی» به جزئیات در روایت توجه زیادی كرده و كارگردان از عناصر و مولفههای درام بهسادگی عبور نكرده است. اما این جزیی نگری بیشتر به لوكیشن، اشیاء و فرآیند آشپزی است. اساسا غذا و آشپزی و لوازم و مفاهیم وابسته به آن مثل رستوران و آشپزخانه و ادویه و رنگ و لعاب غذا در این سریال به مركز تصویر درآمده و از این حیث با فیلم «ماهیها عاشق میشوند» علی رفیعی پهلو میزند. این رویكرد در عین حال نگرش مخاطب را به غذا و آداب غذا خوردن ارتقا بخشیده و سویه زیباییشناسی آن را افزایش میدهد. بخش عمدهای از جذابیتهای بصری سریال با همین غذاهای رنگارنگ و تزیین شده و سفره آراییهای شیك، تامین میشود و فضای شاد و مفرحی به آن میبخشد. اما فرآیند آشپزی با سیر قصه نسبت منطقی ندارد و به همین دلیل گاهی به عنصری زائد بدل میشود كه وقت قصه را گرفته و كاركردی دراماتیك ندارد هرچند سكانسهای اشتهاآوری را خلق كرده است. «آشپزباشی» قصه خود را براساس یك موقعیت متضاد و پر تنش در روابط خانوادگی روایت میكند و پیرنگ آن با «زیرتیغ» شباهت دارد. در درون همین كشمكش زناشویی است كه طنز ماجرا شكل میگیرد و پیش میرود اما هنوز تعلیق خاصی به وجود نیامده مگر اینكه این دعوای خانوادگی به جاهای باریك كشیده و مساله در موقعیت پر تنشتری مثل طلاق بیفتد تا داستان از این یكدستی خارج شده و تعلیقپذیر شود. در عین حال رویكرد اجتماعی و رفتارشناسی نیز در دل همین مناسبات به تصویر كشیده شده و نوعی آسیبشناسی خانوادگی در طبقه متوسط جامعه ایرانی صورت میگیرد. از این حیث محمدرضا هنرمند را میتوان سریالسازی دانست كه دغدغه مسائل عاطفی و خانوادگی در كارهای او همواره به عنصر مهمی تبدیل میشود كه در ژانرهای مختلف مورد توجه قرار میگیرد. تا اینجای كار شاید بتوان دو عنصر مضمونی و فرمی را در آشپزباشی برجسته دانست كه یكی به خود آشپزی و روش تهیه و طبخ غذا برمیگردد و دیگری لجبازی كودكانهای است كه مناسبات دو شخصیت اصلی قصه را شكل میدهد. هر كدام از این دو ویژگی عناصر سینمایی خود را به همراه داشته و به سریال تزریق میشود. به عبارت دیگر نقطه عطف درام در تنش در روابط اكبر و مینو بنا میشود و به همین واسطه پای بقیه شخصیت قصه از طرف خانواده آن دو نفر نیز به ماجرا كشیده میشود كه به شكل پازل گونه در كنار یكدیگر قرار میگیرد تا كلیت قصه را بسازد. در «آشپزباشی» دو موقعیت اصلی یعنی محیط رستوران و محیط خانه به عنوان لوكیشن مورد استفاده قرار میگیرد اما هردو آنها در ذیل نام سریال در یك مكان خلاصه میشود و آن هم آشپزخانه است. در واقع آشپزخانه در مقام یك شخصیت و كارآكتر اصلی در مركز ثقل داستان قرار گرفته و از شی بودگی صرف خارج میشود. در اینجا غذا به مثابه متن، كاركرد دراماتیكی پیدا كرده و در حاشیه داستان نمیماند. اما حضور پر رنگ این عناصر باعث غفلت از درام شده و داستان پر كش و قوس و پر تعلیق به قصهای كشدار و كند بدل میشود كه ادامه این روند به سریال ضربه زده و از جذابیت آن میكاهد. در عین حال حضور بازیگران توانا در این سریال و قدرت بازیگریشان ممكن است این اتفاق را به تاخیر بیندازد. آشپزباشی با توجه به قصهای كه روایت میكند در مرز میان خانواده و جامعه حركت كرده و تقارن و همپوشانی آن دو را به تصویر میكشد، لذا هم یك داستان خانوادگی دارد كه روانشناسی خود را داشته و هم سویه اجتماعی كه تصویری جامعهشناختی از موقعیت داستان ارائه میدهد. داستان آن از این حیث با فیلم همسر مهدی فخیمزاده نیز شباهت پیدا میكند كه در آن نیز جدال همسران در محل كار به خانه و روابط زناشویی كشیده شده و قصه فیلم براساس همین موقعیت روایت میشود. موقعیتی كه در نهایت به آشتی ختم میشود و مخاطبان آشپزباشی نیز از همین الان میتوانند این پایان خوش را حدس بزنند. البته این نقطه ضعف برای یك قصه به حساب نمیآید اگر فرآیند این قهر و آشتی روال منطقی خود را طی كرده و براساس عقلانیت روانشناختی هدایت شود. اشكالاتی كه بر آشپزباشی گرفتیم به معنای ضعیف بودن این سریال نیست و اتفاقا در میان سریالهای موجود یك سرو گردن بالاتر ایستاده است. شخصیتپردازی و سطح بازیگری در آشپزی به اندازهای است كه بشود بدون توجه به فیلمنامه هم از آن لذت برد ضمن اینكه زبیایی شناسی بصری آن را هم نباید فراموش كرد. سویه خانوادگی داستان و بویژه جنس اختلاف اكبر و مینو به گونهای است كه بسیاری از خانوادههای ایرانی با آن همذات پنداری كرده و نسبت به یكی از آنها موضع گیری میكنند. تضاد بین زوجین بهگونهای طراحی شده و روایت میشود كه به شكل مطلق نمیتوان درباره هر كدام از این شخصیتها حكم اخلاقی صادر كرد و مثلا یكی را مقصر و دیگری را مبرا كرد. همین نسبیت كنشمند از كاریكاتوری شدن شخصیتها جلوگیری كرده و نگاه دو قطبی و سیاه و سفیدی به آنها ندارد. آشپزباشی به همین دلایل و امتیازات سریالی دیدنی است، حتی اگر به اندازه «زیرتیغ» دوست داشتنی نباشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]