واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: او در واقع از این شرم میکند که در صورت فاش شدن رازش، از ماجرای عاشقانهای پرده برداشته شود که او در گذشته با آن زن داشته و بدین ترتیب... «کتابخوان» همان فیلمی بود که پس از شش سال غیبت، از کارگردان انگلیسی و گزیدهکارش، استفن دالدری، انتظار داشتیم. دالدری که اصالتاً یک تئاتری محسوب میشود و تا کنون موفقیتهای بسیاری را به واسطهی اجرای نمایشهای درخشانش بدست آورده، در سه فیلم بلند سینمایی خود نشان داده است که هم سینما را خوب میشناسد و هم به چگونگی تصویر تأثیرگذار و تودرتوی یک داستان اشراف کامل دارد. پس از روایت دراماتیک دالدری در «بیلی الیوت» از پسرکی که استعداد شگرفی در رقص دارد و به دنبال آن خلق هزارتوی پیچیدهای به نام «ساعتها» که به بررسی زندگی سه زن در سه عصر به گونهای بدیع و تجربهنشده میپردازد، اینک درام پساجنگی «کتابخوان»، هتریک دالدری را در احراز نامزدی اسکار بهترین کارگردانی تکمیل میکند. دالدری در «کتابخوان» موضوعی را مورد بحث قرار داده که بر خلاف ظاهر تکراری و شاید به نوعی کلیشهشدهاش، در لایههای زیرین خود گویای حرف و سخن تازهای در باب فاجعهی جنگ و متعاقب آن نفرین ابدیاش برای جامعهایست که در دنیا به عنوان بانی آن شناخته میشود. فیلم با بررسی گوشهای از جنایات ارتش آلمان در خصوص موضوع بحثبرانگیز همهسوزی یهودیان یا همان «هولوکاست» قصد دارد تا علاوه بر محکوم نمودن این کشتار عظیم تاریخی، به تصویر و ترسیم لکهی ننگی بپردازد که از آن پس بر پیشانی جامعهی آلمان نشست و خاکسترش حتی تا به امروز نیز گرم و روشن باقی مانده است. شرمی که آلمانی تبارها همواره کوشیدهاند تا حد امکان خود و کشورشان را از زیر فشار آن بیرون آورند و برای این کار چه ابزاری بهتر از قربانی کردن عدهای که به ظاهر یا در واقع موجب ظهور این نماد شرمساری گشتهاند! تصمیم تعیینکننده در «کتابخوان» از سوی جوانی گرفته میشود که قادر است تا با افشاری رازی سر به مهر از محکومیت زنی به حبس ابد جلوگیری کند، اما او از این کار امتناع میورزد و در دادگاه تنها حرف سکوت بر لبانش جاری میشود. او در واقع از این شرم میکند که در صورت فاش شدن رازش، از ماجرای عاشقانهای پرده برداشته شود که او در گذشته با آن زن داشته و بدین ترتیب آبرو و حیثیت خودش نیز زیر سؤال میرود. این تصمیم به نوعی بهانه قرار میگیرد تا رویکرد فیلم از پرداختن به موضوع جنایات جنگی آلمانها، به سمت و سوی نگاهی کشیده شود که نسل پس از جنگ نسبت به تاریخ ننگین خود داشته و بدین ترتیب «کتابخوان» حائز بعدی وسیعتر و جهانشمولتر نسبت به سایر همتایان خود میگردد، از این جهت که میتوان آنرا به تمامی اقوامی که در طول تاریخ به سبب رفتار شرمآورانهی خود در قبال دیگران مورد نقد و نکوهش جامعهی جهانی قرار گرفتهاند، نیز تعمیم بخشید. فیلم با تمرکز بر روی رابطهی جنسی و عاشقانهای که میان زنی میانسال به نام هانا اشمیتز (با بازی کیت وینسلت) و پسرکی نوجوان به نام مایکل برگ (با بازی دیوید کراس) در سالهای پس از جنگ جهانی دوم پیش آمده، به نوعی سعی دارد تا راهی برای ایجاد ارتباط میان آیندهی مایکل و همچنین گذشتهی هانا بجوید و در مرحلهی بعد به تشریح رویکرد اصلی خود بپردازد و باید اعتراف کرد که «کتابخوان» در این راه با استفادهی قدرتمندانه از تکنیک «فلاشبک» و همچنین اتکا به بازیهای قوی کیت وینسلت و دیوید کراس، در کنار نمایش خیرهکنندهی رالف فاینس در القای ابهام گنگ و سرد مایکل در میانسالی، توانسته به این مهم نائل گردد. داستان فیلم در سال 1958 اتفاق میافتد. بر حسب یک اتفاق مایکل برگ نوجوان که سخت مریض شده با زنی میانسال به نام هانا اشمیتز برخورد میکند و هانا او را برای مراقبت و پرستاری به خانهی خودش میبرد. دیری نمیگذرد که میان هانا و مایکل رابطهای عاشقانه، توأم با عشقبازی پدید میآید و در این اثنا ابراز علاقهی هانا که سواد خواندن و نوشتن ندارد از کتابهایی که مایکل با صدای بلند برایش میخواند موجب داغتر شدن تنور عشقشان میگردد. اما در گرماگرم این رابطهی آتشین ناگهان روزی هانا بیاطلاع ناپدید میشود و تا مدتها خبری از او بدست نمیرسد. هشت سال پس از این اتفاق، روزی مایکل 24 سالکه که اکنون در دانشکدهی حقوق تحصیل میکند، در دادگاهی که به پروندهی جنایتکاران جنگی رسیدگی میکند، حاضر میشود و در آنجا به شکل غافلگیرکنندهای بار دیگر هانا را میبیند که اینک به اتهام جنایات جنگی در آستانهی محکومیت حبس ابد قرار گرفته است. در این اوضاع هانا میتواند با دادن تست دستخط خود را از اتهامی که به او وارد شده نجات دهد، اما او امتناع میکند و به حبس ابد محکوم میشود و این در حالیست که مایکل میتواند با افشای راز بیسوادی هانا، او را از این مجازات نجات دهد، اما تنها سکوت میکند. چندی بعد مایکل برای خالی شدن از زیر بار عذاب وجدانی که گریبانش را گرفته، شروع به ضبط کاستهایی از آثار بزرگ ادبیات جهان میکند و آنها را برای هانا میفرستد، اما ... «کتابخوان» بر خلاف زعم بسیاری مبنی بر اینکه فیلمی در نکوهش گذشتهی ننگین آلمان در قبال جنایات مرتکب شده در جنگ جهانی بوده، اثریست که سعی میکند تا به ظرایفی بپردازد که به نوعی گریبان تکتک آلمانی تبارها را پس از جنگ گرفت و آن همانا شرمی به جا مانده از گذشتهی این کشور است که آنها همواره تلاش کردهاند تا به بهانههای مختلفی عرق آن را از پیشانی خود پاک کنند. دالدری در این فیلم، دلیل امتناع مایکل از افشای راز بیسوادی هانا را محور بحث قرار میدهد و این سؤال را در ذهن مخاطب بوجود میآورد که چرا با وجود علاقهی مفرط مایکل به هانا، او نیز رای به محکومیت هانا میدهد؟ پاسخ این سؤال را میتوان در بطن این نکته دریافت که مایکل نیز به مانند سایر هم وطنانش بهای ننگ به جا مانده بر پیشانی کشورش را با قربانی کردن نخستین و راستینترین عشق زندگیاش پرداخت، همانگونه که هانا شرم خویش از بیسوادی را به قیمت از دست رفتن زندگیاش در پشت میلههای زندان پنهان کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 629]