واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر بازی مصطفی عبداللهی و سعیده فرضی بازیهایی قابلقبول و تا حدودی گیرا و جذاب است دیگر بازیگران این نمایش بازیهایی تصنعی ارائه میدهند كه از شخصیتهای... تئاتر در كنار آنكه قرار است هنری پر محتوا، عمیق و بیانگر ایده و اندیشهای ژرف باشد و حتی انتقادی را نسبت به وضعیت موجود یا تاریخ مطرح كند، هنری جذاب نیز هست؛ هنری كه پیش از هر چیز باید مخاطبش را سرگرم و با خود همراه سازد. اگر تئاتری توانایی جذب مخاطبش را داشته باشد میتواند پیامش را به شكلی راحت و سهلالوصول به مخاطب انتقال دهد. یك تماشاگر تئاتر هرگز با انگیزه یك رساله فلسفی یا بیانیه سیاسی پا به سالن تئاتر نمیگذارد كه اگر اینگونه بود كتابها، رسالات یا همایشها و سخنرانیها بهتر از هر رسانه دیگری این نقش را برای او ایفا میكرد تماشاگر تئاتر بیش از هر چیز بهدلیل جادوی صحنه و افسون تئاتر به سالن میآید و آنچه او را به آنجا میكشاند و نگاه میدارد جاذبههای فراوان تئاتر است، جاذبههایی چون داستانگویی، تصویرپردازی، رنگها، نقشها و...كه تمام عناصر دیگر را در درجه دوم اهمیت قرار میدهد. «از پشت شیشهها» اجرایی است كه بیش از هرچیز در پی آن است تا پیامی را به مخاطب انتقال دهد و این بهخودی خود نمیتواند مشكلی برای اجرا محسوب شود مشكل از آنجا آغاز میشود كه در این اجرا تمام عناصر زیباییشناسی فدای ارائه پیام شده و در عمل از یك اثر هنری تبدیل به یك نقد و بیانیه اجتماعی میشود. «از پشت شیشهها» تمامی جاذبههای تئاتر را وامینهد و آن را قربانی سخنرانیهای مطول و شعارگونه میكند. از میان تمام عواملی كه باعث از میان رفتن جذابیت در اجرای «از پشت شیشهها» میشود سعی خواهیم كرد چند عامل را برجسته كرده و به بحث درباره آنها بپردازیم.نخستین عامل نبود جذابیت در اجرا را میتوان به نبود كنش و تنش در آن مربوط دانست. بخش عمده نهفته در متن رادی در اجرا به شكل كلامی و بدون هیچگونه جاذبه بصری مطرح میشود و در مجموع میتوان «از پشت شیشهها» را اجرایی ساكن با كمترین كنش ممكن دانست. حال آنكه یكی از بدیهیترین وظایف كارگردان میتوانست تصویری كردن كنشهای متعدد موجود در متن باشد.از سوی دیگر دوگانگی فضا در این اجرا بیش از پیش باعث میشود ارتباط مخاطب با آن گسسته شود و تماشاگر نتواند از هیچكدام از فضاهای موجود در اجرا لذت ببرد چرا كه در آغاز مخاطب برای پذیرش اجرایی رئالیستی قراردادهای مربوط به آن را خود آماده میكند اما پیش از آنكه این فضا در ذهن تماشاگر جا باز كند و قابل پذیرش شود با ورود خانواده درخشان جای خود را به فضایی فانتزیك با بازیهای تصنعی میدهد و تا پایان نمایش این تغییر و دوگانگی ادامه دارد به نحوی كه تماشاگر با هیچكدام از این دو فضا نمیتواند ارتباط لازم را برقرار كند و آنچه این دوگانگی را نزد وی مضاعف میسازد بالاخص جنس بازی بازیگران آن است. اگر بازی مصطفی عبداللهی و سعیده فرضی بازیهایی قابلقبول و تا حدودی گیرا و جذاب است دیگر بازیگران این نمایش بازیهایی تصنعی ارائه میدهند كه از شخصیتهای نمایش شخصیتهایی تكبعدی و شعاری میسازد كه به هیچ عنوان نزد تماشاگر پذیرفتنی نیستند. این بخش فانتزیك اجرا كه قرار است در جهت ایجاد جذابیت اجرا قدم بردارد و جنبههای طنزگونه به فضای تلخ اجرا اضافه كند از طنزی چنان سست و كم مایه برخوردار است كه مخاطب را بیش از آنكه بخنداند به رقت میآورد. سومین عامل عمده در عدمجذابیت این اجرا عامل مهم و تعیینكننده ریتم است. ریتم این اجرا ریتمی كند، یكنواخت و كشدار و فاقد فراز و فرودهای لازم برای جذب مخاطب است ریتم در این اجرا نه تنها باعث كسالت تماشاگر میشود بلكه نمیتواند به فضاسازی اثر نیز كمكی بكند و حتی تاثیر منفی بر فضا میگذارد كه از جمله بارزترین مثالهای آن میتوان به صحنههای ذهنی نمایشنامه رادی اشاره كرد كه در آن از دید بامداد، آقا و خانم درخشان بهصورت مگس دیده میشوند. این صحنه كه چندین بار در طول اجرا تكرار میشود میتوانست محمل مناسبی چه برای ایجاد تنش، چه برای تغییر ریتم و چه برای فضاسازی اثر باشد اما كارگردان به راحتی از این امكان دراماتیك چشم میپوشد و تنها به گذاشتن ماسك بر چهره آقا و خانم درخشان اكتفا میكند بدون آنكه فضای اثر را یكباره به فضای ذهنی و مغشوشی تبدیل سازد كه حاصل ذهنیات و اندیشههای بامداد است. در كنار تمام این عوامل آنچه لطمه اساسی بر پیكره اجرا وارد میآورد طراحی صحنه نمایش است؛ صحنهای با دو در متقارن، پنجرهای در پس زمینه و میز بزرگ در وسط صحنه. این طراحی صحنه و نحوه چینش اشیا و ورودیها علاوه برخشكی و عدمجذابیت كه حاصل رنگ سرد و تاكید بیش از حد بر تقارن در تمام اجزای آن است باعث به وجود آمدن میزانسنهای خطی در اجرا میشود، به نحوی كه سراسر اجرا پر از حركات خطی و یكنواخت بازیگران است چرا كه دكور محدوده عمل آنها را به خطوطی مستقیم و تكراری كاهش داده است و هیچ نشانی از خطوط متنوع و پیچیده را در كارگردانی اثر نمیتوان یافت و در عمل این خطوط تكراری و مستقیم بیش از هرچیز تاثیر خود را بر جذابیت اجرا و عدمهمراهی تماشاگر با آن میگذارد چرا كه پس از لحظاتی چند تماشاگر با تكرار مفرط در اجرا مواجه شده و اجرا جذابیتهایش را برای وی از دست میدهد. سرانجام میتوان از سرراست بودن اجرا بهعنوان واپسین عامل عدمجذابیت اجرا نام برد چرا كه در طول اجرا هیچنقطهای مبهم و پرسشی برای تماشاگر باقی نمیماند و تمام پاسخها از پیش آماده شدهاند و اغلب به شكل شعارگونه به وی ارائه میشوند و همین عامل باعث میشود مخاطب كمترین سطح درگیری را با اجرا پیدا كند چرا كه ابهام منجر به فرایافتی زیبایی شناسانه میشود و ایجاد پرسش نزد مخاطب او را با لذت كشف پاسخ مواجه میسازد؛ البته ایجاد پرسش به معنای طرح معما نیست بلكه به معنای درگیر ساختن ذهن وی با نشانهها و كلیدهای موجود در اجراست. این نكته را نیز نباید نادیده گرفت كه منظور از جذابیت در اجرا نه به معنای حذف اندیشه از اثر هنری و یا سوق دادن آن به سوی ابتذال است بلكه بدین معناست كه لذت را به هیچ بهایی نمیتوان از هنر حذف كرد؛ لذت متعالی كه تماشاگر را نیز به تعالی و رشد میرساند و تنها در پناه چنین لذتی است كه میتوان سخن از پیام، اندیشه و محتوا به میان آورد. البته نمیخواهیم منكر برخی از تواناییهای «از پشت شیشهها» باشیم اما تمام این تواناییها در پس اصرار كارگردان بر ارائه صریح پیام از میان میرود و اجرایی فاقد جذابیتهای لازم برای همراهی و همسویی تماشاگر خلق میشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 193]