واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آن تعداد هنرمند محدود به این نتیجه رسیدند كه چه دلیلی دارد حركات، زیبا اما تو خالی باشد؛ حركات میتواند معنادار باشد، عمیق باشد و حتی میتواند... نمایش بخوان، نمایش متفاوتی است. این تفاوت را میتوان مثبت ارزیابی كرد یا شاید هم منفی. این نمایش در بخش تجربههای نوی بیستوهفتمین جشنواره تئاتر فجر شركت كرد و همانطور كه از اسمش پیداست تجربی بودن این كار مهمتر از همه چیز بود، بهطوری كه شاید بعد از دیدن نمایش با خود بگویید این حركات یعنی چه، اما مطمئن باشید كه نمیتوانید از كنار این تجربه متفاوت و شاید هم كمی عجیب به راحتی بگذرید. عاطفه تهرانی كارگردان این نمایش سالهاست كه روی این شیوه نمایش تمركز كرده است. او در مقام بازیگر با نمایشهای «سیاها»، «خانه در گذشته ماست» ،«آنتیگونه» و «خانه برنارد آلبا» بازی كرد و امسال هم با نمایش بخوان البته در جایگاه كارگردان بعد از سالها دوری به تئاتر برگشته است. ایده اولیه نمایش از كجا پدید آمد؟ایده این كار از تصاویر ذهنی، خاطره، تخیلات خودم و اتفاقات واقعی به دست آمد. اما همه این موارد شخصی بود و باید به شكلی متفاوت و بهوسیله ابزارهای تكنیكی روی صحنه زنده میشد و به نمایش در میآمد. نمایش یعنی مخاطب. چه انگیزهای باعث شد كه بخواهید این موارد شخصی را با مخاطب شریك شوید؟اصل و پایه شیوه كاری من بر این استوار است كه حركات باید زنده و حقیقی باشد. درحقیقت بازیگران جمله و تصویر زنده درونشان را برای مخاطب به تصویر میكشند و اعتقاد ما بر این است كه چون حركات درونی است، تماشاگر هم میتواند با این تصاویر ارتباط برقرار كند. این ارتباط به چه شكل خواهد بود؟ من نمایش را دیدم و یك برداشت از این تصاویر و بالطبع نسبت به داستان داشتم، دوستی كه همراه من بود یك داستان متفاوت از این تصاویر برداشت كرده بود و بولتن جشنواره تئاتر فجر هم یك داستان دیگر نوشته بود. فكر نمیكنید كه این ارتباطات متغیر، برداشتهای متفاوت دارد؟اصولا در این شیوه، داستان از ارزش كمی برخوردار است. البته فرهنگ ما داستان گراست و تماشاگران ما و حتی حرفهایهای تئاتر ما هم چیزی كه برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است داستان نمایش است، درصورتیكه شیوه كار ما كاملا متضاد با این روش عمل میكند. در این شیوه طراح حركات و یا كارگردان تلاشی ندارد داستانی را روایت كند بلكه میخواهد در یك چارچوب مشخص، تصاویر و یا احساساتی را برای تماشاگر زنده كند و بهدلیل نبود یك داستان مشخص، تماشاگر را آزاد بگذارد تا داستان شخصی خود را در این چارچوب مشخص شده كه میتواند تم و یا ایده كلی كار باشد، كشف كند. هدف ما این است كه هر تماشاگری با داستان شخصی خودش مواجه شود. نمایش ما در بخش تجربههای نو جشنواره بیستوهفتم پذیرفته شد. در این بخش كه «تجربههای نو» نام داشت گفته بودند تكنیك كار مهم است و نه داستان كه البته بهدلیل نپرداختن به داستان در مرحله اول كار رد شد كه البته با صحبتهایی كه شد در مورد یك شیوه نو كه برای اولین بار دارد كار میشود و قوانین جدیدی برای اجرای خود دارد، قرار را بر این گذاشتند كه كار را بازبینی كنند و بعد تصمیم بگیرند. داستانی كه در بولتن خواندید بهدلیل این نوشته شده بود كه در بازبینی اجازه شركت پیدا كند. تعداد بسیار محدودی از بازبینها به داستان احتیاج داشتند! طبیعتا شما هم بهعنوان كارگردان و طراح حركات، داستانی برای خودتان دارید كه براساس آن طراحی حركات را انجام میدهید؟بله، من مسلما داستان یا بهتر است بگویم روندی دارم كه بر آن اساس حركات را طراحی میكنم اما از این داستان حتی بازیگرانم هم خبر ندارند، چرا كه بازیگران هم داستان خودشان را دارند كه بتوانند حركات را خلق كنند. بنابراین 8 بازیگر این نمایش هركدام یك داستان دارند، شما هم یك داستان. برای اینكه به یك مرز مشترك برسید چه كار كردید؟ابتدا ایده را مطرح میكنم و سپس واژهها را. بهعنوان مثال واژه شك و یا خواستن و نخواستن؛ یك حس را مطرح میكنم و از بازیگران میخواهم كه دامنه حركتی این واژه را با بدن نمایش بدهند و در عین حال هم دامنه حركتی بدنشان را در این فعل گسترده كنند. این كلمات با داستان من مرتبط است. بازیگران برای نشان دادن و زنده كردن این واژهها باید به تجربیات و تخیلات خودشان رجوع كنند. در این تمرینات ممكن است كه 100تا 200 حركت به دست بیاید و من براساس نیاز و داستان خودم، از بین حركات، حركت مورد نظر خودم را انتخاب میكنم. به عبارت دیگر با اینكه داستانهای ما متفاوت است و بازیگران در چارچوب زندگی شخصی و تخیل خودشان حركت میكنند اما از ایده و تم حركتی من خارج نمیشوند. من هم در چارچوب شخصی خودم حركات را طراحی میكنم. حركات آنها با داستان من مرتبط است. به نوعی دیگر داستانها متفاوت است اما دور از هم نیست، چراكه بازیگران در روند مشخصشده من حركت میكنند اما با زندگی و تخیل شخصی خودشان. این وسط تكلیف مخاطب چیست كه هركس دارد داستان خودش را تعریف میكند؟نمایش تم كلی دارد. تناقض، شك، سردرگمی و... . مهم این است كه تماشاگر با داستان خودش این تم را درك كند. هر مخاطبی میتواند با داستان خلق شده خودش، در فضای شخصی قرار بگیرد و در نمایش در حال اجرا سهیم شود. اگر صحنهها و حركات را جابهجا كنید، چه اتفاقی میافتد؟ریتم حركت و خودِكار و ساختمانش به هم میخورد. چه اتفاقی در داستان میافتد؟همانطور كه گفتم من برای خودم داستان شخصی دارم و ساختمان خودم، ریتم حركتی و طراحی حركات را روی آن چیدم. پس وقتی صحنهها به هم بریزد ساختمان به هم ریخته. روند كار وقتی به هم بخورد یعنی همه چیز به هم خورده. برای طراحی حركات هر كدام از نمایشگرها و حتی كل صحنه و تركیببندیها تدابیری در نظر گرفته شده است. این كار ساختمانی دارد كه اگر به هم بخورد كل كار به هم میریزد. اشاره كردید كه این نمایش یك نمایش تئاتر فرم فیزیكال است؛ در این رابطه توضیح میدهید؟از یك دوره زمانی به بعد تعدادی از هنرمندانی كه كار حركت كلاسیك میكردند تصمیم گرفتند كه كاملا قواعد كلاسیك خودشان را بشكنند؛ به این صورت كه بدن زنده به جای بدن زیبا نقش كلیدی را در حركت عهده دار شد. بهعنوان مثال باله هنری زیبا و اشرافی است، بدون اینكه معنای پشت حركات آن را درك كنید. آن تعداد هنرمند محدود به این نتیجه رسیدند كه چه دلیلی دارد حركات، زیبا اما تو خالی باشد؛حركات میتواند معنادار باشد، عمیق باشد و حتی میتواند در ظاهر زیبا هم نباشد اما تماشاگر با دیدن آن منقلب شود و تحتتأثیر قرار بگیرد؛ پس عمق به حركات اضافه شد، زندگی به حركات اضافه شد و دلیل اضافه شد. تكنیكها كاملا تغییر كرد. هنرمندان به این نتیجه رسیدند كه حركات میتواند كاملا ضدریتم با موزیك عمل كند. در این روش حركت زنده، حركتی كه بازی نباشد و حقیقی و درونی باشد مهم است. چگونه به این سبك رسیدید؛ به عبارت دیگر چگونه آموزش دیدید؟متأسفانه در این شیوه و مخصوصا در ایران منبع آموزشی كاملا صفر است. من از 18 سالگی كار خود را شروع كردم با گروه «نرگس سیاه» و به سرپرستی حامد محمد طاهری. سبك كار ما فیزیكال تئاتر بود. از همان ابتدا منبع ما كتابهای خارجی به زبان فرانسه و انگلیسی بود كه به هر شكلی به دست ما میرسید. وظیفه ما و دستیاران این بود كه ترجمه میكردند و بعد وظیفه ما امتحان تكنیكها روی خود بود. در این بین من 2 اتفاق برایم افتاد؛ یكی اینكه به تكنیكهای شخصی و تكنیكهای مورد نظر دست پیدا میكردم و هم اینكه میفهمیدم از كجاها اگر شروع كنم به نتیجه نخواهم رسید. بعد از 8سال گروه نرگس سیاه منحل شد.2 سال كار نكردم و بعد از 2سال تجربه خودم را به تنهایی روی این تكنیك جدید كه «فیزیكال فرم تیاتر» است ادامه دادم، با همان شیوه قدیم تعلیم خود؛ یعنی ترجمه- تجربه. البته سبك كار من فیزیكال فرم تئاتر نیست. از تكنیكهای آن بسیار در كارم استفاده كردم. كار من تلفیقی از چندین تكنیك شرق و غرب است. از هر كدام آنها تكنیكهایی به ظرافت انتخاب كردم و آنها را با تكنیكهای شخصی خود كه طی این چند سال به آنها رسیدم تلفیق كردم و حاصل آن «بخوان» شده است. اشاره كردید كه حركات باید واقعی باشد اما این حركات واقعی باعث اذیت بازیگر میشد. در نیمی از حركات تماشاگر نگران سر، دست و پای بازیگران بود كه به این شدت به زمین میخورد.ممكن است كه در نگاه شما حركاتی كه میبینید برای نمایشگر اذیتكننده باشد. نمایشگران من به بیرونریزی عادت كردهاند. بعد از اجرا آرام هستند و فوقالعاده انرژیك. حتی تجربه به من نشان داده كه وقتی بهدلیلی یك هفته تعطیل میشوند، سیستمشان به هم میریزد چون تحرك از آنها سلب شده است. بنابراین جنبه درمانی هم دارد؟بله، البته تئاتر درمانی هم مراحل بیشماری دارد كه من به هیچ وجه تسلط كاملی بر آن ندارم، پس بهخودم اجازه نمیدهم كه از مرزی، خودم و نمایشگرم را جلوتر ببرم و حتی برای نمایشگرم هم مرزی گذاشتهام كه اجازه ندارد آن مرز را بشكند. با این اوصاف از این تجربه در مقابل با مخاطب راضی هستید كه بخواهید آن را ادامه بدهید؟راستش من 13 سال است كه شیوه كارم به این شكل بوده. اما باید بگویم كه بازتابها به شدت عالی بوده و بسیار برای من جالب است كه تماشاگر عامی هم از كار دیدن كرده است و تحتتأثیر قرار گرفته و این بازتاب من را كاملا آماده و انرژیك میكند كه كار جدیدم را تا 3-2 ماه دیگر شروع كنم. تحقیقاتی در این چند سال روی صدا داشتم كه میخواهم به كارم اضافه كنم و جناب آقای محمد چرمشیر هم این افتخار را به من دادند كه برای كار جدیدم نمایشنامهای بنویسند كه خود این هم بسیار برای من هیجان انگیز است چون ایشان یكی از خلاقترین نمایشنامه نویسان ایرانی هستند كه به عمرم دیدهام.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]