واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تلخند: شیر تو شیر، در حضور قلب شیررویداد های هفته ممکن است یک هفته طنز باشد، یک هفته شیرین باشد و یک هفته تلخ. رویداد های هفته نگاهی به خبرهایی است که اتفاق می افتد و جای حرف دارد. حالا این حرف ممکن است طنز باشد یا نباشد. شما هم می تواند برای بهتر شدن این بخش پیشنهادهای خود را با ما در میان بگذارید.
1- یک بازی برد، دو بازی برد، سه بازی برد. کم کم داشتیم باور می کردیم که این تیم می تواند حداقل تا نیمه نهایی جام ملت های آسیا بالا برود و اگر هم قهرمان نمی شود حداقل روی سکوی دومی بایستد. کم کم داشتیم باور می کردیم که «قلب شیر» کار خودش را کرده و «افشین امپراطور» مانند زمان مربی گری اش در پرسپولیس قبل از رفتنش یک یادگاری خوب برایمان به جا می گذارد. اما حالا تیم ملی فوتبالمان با آن همه کری خوانی الکی و ادعای تو خالی که به گفته قطبی قرار بود همه دنیا از بازی ایران در مقابل کره جنوبی لذت ببرند، حذف شده است.• قبل از بازی با کره جنوبی، در عین سرمستی از سه پیروزی پیاپی در مرحله گروهی، باز هم خرافاتی شدیم و چرتکه انداختیم که این دفعه نوبت کیست که سربلند از زمین مسابقه بیرون بیاید. اما باز هم خرافات در مقابل برنامه ریزی منظم دیگر کشورها شکست خورد. البته جای تعجب هم ندارد. پس از دور گروهی آمار سایت رسمی بازی های آسیایی دوحه کاملا نشان می داد که تیم ملی ما در مقابل حریفانش سخنی برای گفتن ندارد. آمار پاس ها، دوندگی ها و شوت های در چارچوب و باقی آمارها همه نشان از بازی های بی کیفیت تیم افشین قطبی و بازی های سخت پیش روی «شاهزادگان پارسی» در مقابل حریفانش داشت. اما مایی که با دیدن بازی مقابل امارات کمی امیدوار شده بودیم پس از بازی با کره جنوبی کاخ آرزوهایمان به یکباره به تلی از خاک بدل شد. افشین قطبی تیم را با بی تاکتیکی محض به میدان فرستاده بود تا شاید بتواند با آنچه که ما سال قبل به آن سیستم «علی اصغری» و «بزن زیرش» می گفتیم، شانس خود را در پنالتی ها بیازماید. اما دیدیم که سیستم همیشگی «بکش زیرش» باز هم جواب نداد!
• هر چیزی را بتوانیم هضم کنم لبخندهای همیشگی کفاشیان را نمی توانم. مدیری که ناکامی های تیم های ملی را با امپراطور قلابی تکمیل کرد. مدیری که داغ نرفتن به جام جهانی را دوباره برایمان زنده کرد. در تمام کشورهای دنیا، مدیرانی که ناکامی هایی را به همراه دارند، حداقل برای آنکه بگویند خودمان از عملکردمان ناراضی هستیم استعفا می دهند و راه را برای مدیران و برنامه های جدید باز می کنند. اما کفاشیان نه تنها این کار را نکرد و مطمئنا نمی کند بلکه پیش پیش گفته که استعفا نمی دهد. فعلا که آقای دونده در حسرت به دل کردن فوتبال دوستان ایرانی گوی سبقت را از تمام حریفانش ربوده است. تا ببینیم بعدا چه می شود.• بی شک اگر «تورنمنت ادعاها» در هر جای دنیا برگزار می شد، افشین قطبی و تیمش در آن تورنمنت روی سکوی قهرمانی می ایستادند. تیمی که قرار بود با بازی هایش همه را سربلند کند، تیمی که قرار بود تمام آسیا از بازی کردن با آن بترسند، تیم که قرار بود بین المللی باشد، تیمی که قرار بود برای مربیان دنیا الگو باشد. کدام تیم؟ تیمی که 105 دقیقه تمام با حداقل 5-6 مدافع دفاع کرد؟ تیمی که لژیونرهایش در حد معمولی ترین بازیکنان لیگ برتر خودمان بازی می کردند؟ تیمی که 105 دقیقه بارزترین تاکتیکش «بکش زیرش» و «اوت دستی» بود؟ این تیم قرار بود قهرمان شود؟ این را که علی پروین خودمان که 7-8 سال است دیگر مربی گری نمی کند، هم بلد بود ارنج کند. منتها احتمالا پروین با قطبی یک فرقی داشت. علی پروین اینهمه پول بی زبان را نمی گرفت و مالیاتش را هم گردن ما نمی انداخت. • ما باختیم. باز هم باختیم. مثل همیشه باختیم. باخت هایمان اول و آخرش یک شکل است. آن موقع که از جام جهانی هم باختیم همین شکلی بود. باز هم گلی به جمال علی دایی که بلافاصله پس از باختش نیامد بیاستد و پولش را بگیرد. باز هم به معرفت دایی که هنوز با تیم ملی قرارداد داشت با اینکه می دانست که گوشت قربانی است نرفت با یک تیم باشگاهی قرارداد بنویسد. افشین قطبی همه چیز را برد. هم کلی پول بی زبان بیت المال را در گلویش ریختیم و هم باید مالیاتش را از بیت المال پرداخت کنیم. ما با «مدیریت لبخندی» مان نشستن روی نیمکت تیم آرزوی های بسیاری از هموطنانمان را به یک مربی کوچک هدیه دادیم. ما تیم ملی را به مربی کوچکی سپردیم که روی شانه های آن بیایستد و خود را بزرگ نشان دهد تا بتواند از طریق رزومه ای که برایش ساختیم با تیم های باشگاهی قرارداد امضاء کند.بعد از تحریر: می گویند فدراسیونی ها این بار می خواهند مربی کار بلد خارجی بیاورند تا چنین فضاحتی به بار نیاید. عمرا چشممان هم آب نمی خورد که با این نوع مدیریت 50 سال دیگر هم به جایی برسیم. سال هاست حتی نتوانسته ایم جواب بدهیم که «مربی خارجی بهتر است یا مربی بومی؟». تنها چیزی که گیرمان آمده حسرت به دلی بوده است. تنها چیزی که گیرمان آمده این بوده که ببینیم فوتبال درپیت کشورهای همسایه که روزی اصلا آنها را تیم حساب نمی کردیم در حال پیشرفت است. می بینیم در مقابل کره ای که روزی برایمان عددی نبود حالا باید 105 دقیقه دفاع کنیم. می بینیم که ما حتی از کره شمالی و عراق هم می ترسیم چه برسد به ژاپن و استرالیا و ... .
2- آخرش ما نفهمیدیم که مشایی چه کاره است؟ نفهمیدیم که کدام طرفی است؟ نفهمیدیم که کلا اوضاع این آقا چند چند است؟ از یک طرف با احمدی نژاد می پرد و دلش را برده و از طرفی کسی مانند صادق زیباکلام که با طیف احمدی نژاد مشکل جدی دارد، از او تمجید می کند! از یک طرف رَب و رُب بعضی دولتی هاست و از یک طرف مجریان بعضی از شبکه های ماهواره ای هرچه به احمدی نژاد بد و بیراه میگویند زبان به تمجید از مشایی می چرخانند.مشایی این هفته هم با چند خبر حاشیه ساز بود. ابتدا صادق زیباکلام که اصولا هیچ ربط منطقی و غیرمنطقی با اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور طیف اصولگرا ندارد در حالی که هنوز سه سال تا انتخابات ریاست جمهوری سال 92 باقی مانده است، از کاندیداتوری احتمالی او برای این انتخابات سخن گفت و تلویحا از این اتفاق حمایت کرد. زیباکلام که جزو طیف اصلاح طلبان به حساب می آید، در حالی درباره کاندیداتوری مشایی و اما و اگرهای آن سخن گفته که این روزها، اصلاح طلبان در به در دنبال راه حلی برای مشارکتشان در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم هستند. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!در اواسط هفته نیز منوچهر متکی که زمانی دفتر کارش در آسمان ها بود در جلسه جامعه مهندسین نقش رئیس دفتر رئیس جمهور در عزلش از وزارت را تایید کرد. مشایی باز هم در مظان اتهام قرار گرفته است. اما احتمالا باز هم مثل دفعات قبل تمام علامت سوال ها مسکوت مانده و فعلا فراموش می شود. بی شک اگر مشایی کاندیدای ریاست جمهوری شود باید منتظر بود رقبایش بارها از سیاست «بگم بگم»! استفاده کنند. چرا که مطمئنا مشایی باید برای تکیه بر صندلی ریاست دولت به ابهامات بسیاری در مورد گفتار و رفتارش توضیح دهد.
3- متاسفانه اوضاع سینمایمان هم مثل فوتبالمان لنگ در هواست! از ابتدای دولت دهم و تکیه جواد شمقدری بر صندلی معاونت سینمایی وزارت ارشاد سیاست های این معاونت نه تنها صدای خیلی از اصولگرایان را در آورده بلکه حتی در مواردی موجبات تعجب مخالفان را نیز فراهم کرده است. شاید اگر در دوره اصلاحات چنین سیاست هایی اجرا می شد نه تنها این سیاست ها را سندی بر زاویه گرفتن از انقلاب و فرهنگ انقلابی قلمداد می کردند بلکه مشکلات بسیاری برای مسئولین وزارت خانه پدید می آمد. شمقدری در مورد فیلم و سینما همان سیاستی را در پیش گرفته که ارشاد زمان مهاجرانی در مورد کتاب گرفته بود. فیلم هایی که سال های توقیف بودند از توقیف در می آیند و نمایش داده می شوند یا مجوز ساخت فیلم هایی داده می شود که معلوم است که چه محتوایی را به مخاطبان خود ارائه می دهند. معلوم نیست چه دلیلی دارد «سنتوری» که برای اکران عمومی توقیف شده بوده بود در شبکه نمایش خانگی توزیع شود. اگر فیلم مشکل دارد نباید آن را حتی در نمایش خانگی هم پخش کرد. اما اگر فیلم مشکلی برای نمایش نداشت چرا آن را روی پرده سینماها اکران نکردید؟ یا مثلا «عصر جمعه» چه مشکلی داشت که چند سال توقیف بود؟ آن توقیف چه بود و این نمایش چه؟ اگر از نظر شما محتوای پنهانی رابطه جنسی یک عمو با برادر زاده اش مشکلی ندارد پس چرا آن را توقیف کردید؟ بالا غیرتاً این سیاست فرهنگی تان را تشریح کنید که بدانیم در معاونت سینمایی و سایر بخش های وزارت ارشاد چه خبر است.بعد از تحریر: محمد تقی رهبر یکی از نمایندگان مجلس، درباره فیلم «عصر جمعه» گفته بود که این فیلم انقدر محتوای ناموسی اش زیاد است که نمایندگان زنی که فیلم را به صورت اختصاصی دیدند از خجالت سرخ شده و مجلس را ترک کردند. ایشان هم به استناد همین موضوع برداشت کرده اند که «نمایندگان زن از دیدن این فیلم شرمسار شدند و ما بخوبی دریافتیم كه هنر در كشور در حال ابتذال است». اولا که یک فیلم و یک نمایش معیار خوبی برای مبتذل یا پاک بودن فرهنگ نیست. ثانیا فکر می کنم با این روندی که مجلس در مورد نمایش «هدا گابلر» و این فیلم در پیش گرفته تا چند وقت دیگر باید در ادارات نظارت را کلا گل بگیریم. به نظرم بهتر است نمایندگان محترم به جای اینکه در هر موردی خودشان دخالت کنند، به ادارات نظارت این سازمان و آن سازمان راه و رسم نظارت صحیح را بیاموزند. سید محمد صادقیبخش سیاست
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 688]