واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در ارتش فرعون

«در ارتش فرعون» خاطراتی است از توبیاس وولف که تجربیات نویسنده از جنگ ویتنام را در بر میگیرد. این کتاب را که شامل 12 خاطره و یک موخره است، میتوان مجوعه داستان نیز دانست؛ قصه هایی که اگر چه میتوانند مستقل از یکدیگر نیز باشند اما همگی خاطرات نویسنده از حضورش در کسوت یک افسر در جنگ ویتنام است.وولف البته بیشتر به دلیل مقام استادی در دانشگاه استنفورد و داستان های کوتاه خود شهرت دارد و به همین دلیل سه بار جایزه اُ.هنری را از آن خود کرده است اما نگاهی به مجموعه آثار او - که برخی از آنها به فارسی نیز ترجمه شده است - و همچنین دغدغهها و فعالیتهای ادبی اش نشان میدهد که آموزش، رمان و خاطره نویسی را نیز جدی میگیرد.این کتاب که در سال 1994 نگارش یافته است عنوان فرعی «خاطرات جنگی بی حاصل» را نیز بر پیشانی نسخه اصلی خود دارد. میتوان «در ارتش فرعون» را یک رمان یا داستان بلند دانست زیرا از مسیر منسجم داستانی برخوردار است. در عین حال، رمان هم نیست زیرا به عکس فصل بندیهای رمان - که از منطق خاص خود تبعیت میکند و حذف یکی از آنها باعث گمگشتگی مخاطب میشود - دوازده قطعه یا خاطره این مجموعه کاملا مستقل اند و مخاطب می تواند برخی از آنها را مطلقا نخواند.این کتاب را میتوان مجوعه داستان نیز دانست؛ قصه هایی که اگر چه میتوانند مستقل از یکدیگر نیز باشند اما همگی خاطرات نویسنده از حضورش در کسوت یک افسر در جنگ ویتنام استیعنی میتواند بی اعتنا به ترتیب فصول یا قطعات باشد. فقط کافی است بداند داستان از زبان یک ستوان 22 ساله عضو نیروی ویژه است که زبان ویتنامی را تا حدی بلد است و از همین رو به عنوان مشاور یا رابط به یک گردان ارتش ویتنام جنوبی مامور شده است. حتی اگر همین آشنایی مختصر با شخصیت اصلی داستان را نیز نداند باز هم میتواند هر قطعه ای از اثر را بخواند. چیزی مثل تفاوت «مجموعه» با «سریال» در تلویزیون.در سریال (مثل رمان) ندیدن یک قسمت، مخاطب را گیج میکند اما در مجموعه، شخصیتها اگر چه به مرور معرفی و بلکه کامل می شوند ولی در هر قسمت با داستان مجزایی روبهروییم. از این رو می توانیم این کتاب را مجموعه داستان نیز بنامیم اما تفاوت آن با مجموعه های داستانی مرسوم و معمول در این است که همگی درباره یک موضوع، یک مضمون، یک مقطع زمانی و یک شخصیت است و با یک زاویه دید نوشته شده است. در حالی که «مجموعه داستان» ها معمولا گردآوری چند داستان کوتاه است که هر یک کاملا مستقل (به معنای بی ارتباط با یکدیگر) است.نویسنده، جنگ ویتنام را همچنان که در عنوان اصلی انگلیسیاش آشکار می سازد، بیحاصل میداند و بدیهی است این نگاه بر اثر نیز جاری باشد.خلق موقعیتهای منحصر به فرد و زبان روان نویسنده به اندازه کافی جذاب است. زبان طنزگونه نیز به شیرینی داستان افزوده است و انتخاب مناسب زاویه دید سبب نزدیکی بیشتر نویسنده به مخاطب شده استکم اند نخبگان آمریکایی که جنگ ویتنام را کاملا مردود بشمارند و فرار از خدمت سربازی در آن زمان را افتخار بشمارند. اغلب آمریکاییهایی که جنگ ویتنام و حتی سیاستهای امپریالیستی دولت وقت را نقد میکنند به هیچوجه حاضر نیستند در مسلک آنانی تعریف شوند که از این جنگ فرار کردهاند. هنوز رقابتهای انتخاباتی بوش پسر با ال گور و بویژه جان کری در سالهای 2000 و 2004 را فراموش نکردهایم که جمهوری خواهان درصدد بودند مهر سرباز فراری را بر پیشانی نامزد رقیب بچسبانند و لذا همان دمکراتهایی که سیاستهای جنگ طلبانه دولت را به چالش میگرفتند در مقابل این جنگ روانی، بلافاصله عکس ها و اسناد خود از حضور در این جنگ میهنی را به رخ میکشیدند.عمده نخبگان آمریکایی همین اند زیرا در آمریکا مثل هر کشوری و شاید کمی بیشتر ، میهن پرستی یک اصل اساسی است که مدعیاند نمیتوان از ارزش آن با طرح شعارهای اخلاقی یا انسانی دیگر کاست. تمامیت ارضی و بقا را بالاترین و اصلی ترین منفعت ملی میدانند که سایر منافع (از جمله ارزشهای آمریکایی نظیر رسالت صدور دمکراسی!) پس از آن قابل طرح است. نویسنده این کتاب نیز از این قاعده خارج نیست. اگرچه نگاه انتقادی و طنزگونه او به این جنگ بی حاصل، خمیرمایه کتاب را تشکیل میدهد اما مراقب هست که آن باور پیش گفته را مخدوش نکند!داستان یا فصل «یادگاری» شاید درخشانترین و در عین حال انسانیترین فصل این کتاب است، بویژه آن که صداقت قابل تقدیر نویسنده به وضوح دیده میشود و تنبه او پس از اعترف به گناه، باور پذیر میشود، در حالی که نویسندگان معمولا تلاش دارند چهره ای موجه، اخلاقی، بی نقص و برتر از خود ارائه دهند. داستان با فصل «شوخی زشت سربازها» و «مرد سفید» نیز جذاب و ماندگار میشود.نویسنده، جنگ ویتنام را همچنان که در عنوان اصلی انگلیسیاش آشکار می سازد، بیحاصل میداند و بدیهی است این نگاه بر اثر نیز جاری باشدخلق موقعیتهای منحصر به فرد و زبان روان نویسنده به اندازه کافی جذاب است. زبان طنزگونه نیز به شیرینی داستان افزوده است و انتخاب مناسب زاویه دید (راوی اول شخص) سبب نزدیکی بیشتر نویسنده (و به تبع آن، اثر) به مخاطب شده است.نویسنده معقتد است آمریکاییها دروغ میگفتند که خیرخواه مردم ویتنام و نجات دهنده آنها از شر کمونیستهایند. آنجا که ویت کنگها به شهر «مای تائو» که تحت کنترل آمریکا و ارتش ویتنام جنوبی بود حمله میبرند و اینان نیز متقابلا شهر را با خاک یکسان میکنند:«وقتی ترسیده باشید هر چیزی را که ممکن است شما را بکشد، می کشید. حالا که شهر در اختیار دشمن بود، پس شهر، خود دشمن بود ... تمام شهرهای دیگر فهمیدند که چه به سرشان خواهد آمد. فهمیدند که اگر ویت کنگها به میان مردم بیایند، ما دیگر تظاهر نخواهیم کرد که بین آنها و مردم فرق میگذاریم، همه آنها را میکشیم تا به آن دیگری دست پیدا کنیم. آنها این طور بین مردم تبلیغ کردند که ما دوستشان نداریم و حمایت شان نمیکنیم؛ که با وجود تمام حرف هایمان درباره دوستی و برادری از آنها متنفریم و به شان اعتماد نداریم و این که برای حفظ جان خودمان تک تک آنها را میکشیم. به جز این، خود فریبی بود.» بخش کتابخوانی تبیانمنبع: خبرآنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]