واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بدوك داستان یك خواهر و برادر نوجوان به نامهای جعفر و جمال است. آنها كه پس از مرگ ناگهانی پدرشان، حیدر، مجبور به ترك روستا شدهاند توسط دلالی به نام ستار ربوده میشوند... این روزها مجید مجیدی را حتی بسیاری از كسانی هم كه چندان پیگیر سینمای ایران نیستند، میشناسند. او در حال حاضر از شاخصترین فیلمسازان سینمای ماست و آثاری از قبیل آواز گنجشكها، بیدمجنون و... معرف شهرت و اعتبارش است. اما حدود 20 سال پیش كه او اولین فیلمش بدوك را ساخت، این چنین سرشناس نبود و بیشتر در مقام بازیگر مخصوصا بعد از نقش آفرینی در فیلم بایكوت و نیز تیرباران (كه در نقش شهید اندرزگو قالبهای مختلفی به چهرهاش گرفت) و جلوه فراوانی نزد تماشاگران داشت مطرح بود. مجیدی تا قبل از بدوك باز هم تجربههای كارگردانی داشت، منتها این تجربهها در حوزه فیلم كوتاه بود؛ كما اینكه او روند فیلم كوتاهسازی را حتی در دوران بعد از فعالیت حرفهایاش در مقام كارگردان ادامه داد.مجید مجیدی متولد 1338 تهران است و فعالیت هنری خود را با بازی در نمایشهای صحنهای آغاز كرد و سپس به حوزه اندیشه و هنر اسلامی پیوست و به بازی در نمایش و نویسندگی و كارگردانی فیلم كوتاه پرداخت. نویسندگی و كارگردانی فیلم كوتاه «انفجار» نخستین تجربه اوست كه با دوربین 16 میلیمتری فیلمبرداری شد. بدوك داستان یك خواهر و برادر نوجوان به نامهای جعفر و جمال است. آنها كه پس از مرگ ناگهانی پدرشان، حیدر، مجبور به ترك روستا شدهاند توسط دلالی به نام ستار ربوده میشوند. ستار جعفر را به عبدالله قاچاقچی میفروشد و جمال را با خود به پاكستان میبرد. جعفر به همراهی بچههای دیگر برای عبدالله كالای قاچاق از پاكستان به ایران وارد میكند. او ضمن آشنایی با پسركی پاكستانی ردپایی از خواهرش در پاكستان مییابد و تصمیم میگیرد با كمك دوستش نورالدین؛ خواهرش را نجات داده به ایران برگرداند. او به پاكستان میرود و از آنجا سوار قایقی میشود كه به مقصد شیخنشینها در حركت است، غافل از این كه جمال، خواهرش در خانه عبدالله به سر میبرد. فیلم بدوك واجد چند قابلیت پرتامل است: اول از همه سوژه جسورانه آن است. به یاد داشته باشیم كه فیلم در سال 1370ساخته شده است یعنی فقط 3 سال بعد از پایان جنگ و در آن هنگام پایانهای تلخ و مضامین بسیار ناراحتكننده این چنینی معمولا ساخته نمیشد. قابل ذكر است كه واژه بدوك در منطقه بلوچستان، به كسانی گفته میشود كه برای آوردن جنس قاچاق هر روز، در گرمای طاقتفرسای جنوب، كیلومترها پیاده تا مرز میروند و برمیگردند، لذا طرح چنین مسالهای آن هم همراه با پرداختن فیلم به موضوع ربودن دختران 7 تا 11 ساله و فروش آنها به عیاشان منطقه جنوبی خلیج فارس و به تصویر كشیدن چنان فضای فقر و تنگدستی آن هم در موقعیتی كه شعار و نشانههای اصلاح و بازسازی از هر سو شنیده و دیده میشد، رویكردی بود كه به این سهولت هر كسی جرات كاركردن روی آن را نداشت. بدوك اولین بار در جشنواره دهم فیلم فجر در سال 1370 به نمایش درآمد و بازخورد مثبتی را بین منتقدها برانگیخت. عباس یاری، منتقد و یكی از 3 گرداننده اصلی ماهنامه فیلم درباره بدوك در همان روزهای جشنواره نوشت: «بدوك از نظر مضمون یكی از تكاندهندهترین فیلمهای جشنواره است. مجیدی در اولین ساخته سینماییاش مایههایی از جسارت و خلق لحظههای ناب و تكاندهنده را بخوبی نشان میدهد.» همچنین محمد شكیبی از دیگر منتقدان درباره بدوك نگاشت: «مجید مجیدی نشان میدهد كه در دوران بازیگری و كلا رابطههای سینماییاش بسیار آموخته تا در اولین كار بلندش براحتی در كنار بزرگان بنشیند. درونمایه انسانی و غافلگیركننده بدوك تنها دلیل این مدعا نیست. تدوین، موسیقی، فیلمبرداری، ایجاز و بازی گرفتن از بازیگران بومی و غیرحرفهای همگی از ورود یك سینماگر كاردان و مسوول خبر میدهد» شكیبی راست میگفت؛ جشنواره دهم عرصه تبلور كارهای مختلف بزرگان سینمای ایران بود: محسن مخملباف با ناصرالدین شاه آكتور سینما، بهرام بیضایی با مسافران، عباس كیارستمی با زندگی و دیگر هیچ، رخشان بنیاعتماد با نرگس، كیانوش عیاری با دو نیمه سیب، ابراهیم حاتمیكیا با وصل نیكان، علی حاتمی با دلشدگان و ... در این بین اما مجیدی توانست با كار اولش در كنار سایر فیلمهای مطرح آن دوره از جشنواره (كه از دید بسیاری از صاحبنظران بهترین دوره جشنواره فیلم فجر در طول تاریخ برگزاری این فستیوال بود) بایستد و بدرخشد و این حاكی از توانمندی اثر بود. بدوك در جشنواره در 6 رشته نامزد دریافت جایزه شد كه در 3 مورد برنده اعلام شد: 2 دیپلم افتخار برای فیلمنامه و كسب عنوان بهترین فیلم اول. مجیدی فیلمنامه بدوك را به اتفاق سید مهدی شجاعی از داستاننویسان مشهور كشور نوشت. اما كار ساخت آن و مخصوصا نحوه نمایشش با موانعی جدی مواجه شد و بسیاری از متولیان امر به این دلیل كه فیلم سیاهنمایی میكند مایل به نمایش گسترده فیلم مخصوصا در خارج نبودند. خود مجیدی در كتابی كه رضا درستكار، از منتقدان سینما، درباره او تالیف كرده است با نام در قلمرو دیدار، در این باره مشروح صحبت كرده است. گزیدههایی از این صحبتها چنین است: «من و سیدمهدی شجاعی از ابتدای انقلاب با هم دوست بودیم. آن موقع شجاعی داستاننویسی و روزنامهنگاری میكرد، سال 1365 وارد حوزه هنری شد و مسوولیت انتشارات برگ را برعهده گرفت. من برای فیلمنامه بدوك به دوستی احتیاج داشتم كه ادبیات و زبان نوشتن را خوب بشناسد... من برای سفری 10 روزه كه برای برگزاری یك جنگ ادبی به سیستان رفتم، در بازار زاهدان بچههایی را دیدم كه كالاهای زیادی را از مرز پاكستان آورده بودند و میفروختند. در مرز ایران پاكستان شهری است به نام تفتان كه محلهای دارد به نام شیرآباد كه خانوادهها به دلیل فقر زیاد، دخترهایشان را با قیمتهای بسیار پایین به پاكستانیها میفروختند تا به كشورهای عربی حاشیه خلیج فارس فرستاده شوند. این فاجعه در قسمتهای شیعهنشین به وفور دیده میشود... فروش دخترها سرآغاز ماجرا بود. در همان منطقه شیرآباد خانههایی بود كه در آنها، به صورت دستهجمعی مواد مخدر مصرف میشد. من مخفیانه از این خانهها فیلم گرفتم تا بتوانم بعدا یك مستند بسازم. بعد در برگشت به تهران با دوستان درباره ساخت یك فیلم داستانی بلند مشورت كردم... در ابتدا موافقتی در كار نبود، اما با سماجت و پیگیری من، آقای زم هم موافقت كرد به شرطی كه از تلخیهایش كم شود كه با اختصاص هزینه اولیه حدود 6 میلیون تومان كار را شروع كردیم. یك ماه هم در سیستان برای یافتن بازیگرها گذشت. شخصیت جعفر را از بین بچههای شیرآباد پیدا كردم. این پسر به قدری بدوی بود كه وقتی من او را برای آماده كردن به ساختمان 2 طبقهای كه اجاره كرده بودیم بردم، از پلهها میترسید. واقعا از صفر شروع كردیم. از دادن آموزشهای اجتماعی و ارتباطی و آشنایی آنها با زندگی حداقلی شهری تا مسائل مربوط به فیلم و .... فیلمنامهای كه من از روی آن كار میكردم، كمی تفاوت داشت با چیزی كه به حوزه هنری منطقه داده بودم. وقتی موضوع لو رفت، حساس شدند. عوامل انتظامی مرا گرفتند و به كلانتری محل بردند و تعهد گرفتندكه كار را تعطیل كنم. ولی ما ادامه دادیم كه تهدید به بازداشت كردند... بعد كه فیلم آماده شد برای آقایان زم، تختكشیان، سیدمرتضی آوینی و چند نفر دیگر نمایش دادیم. وقتی تمام شد، سكوت عجیبی حكمفرما شد. آقا مرتضی با سرعت از استودیو خارج شد، آقای زم هم از پایان فیلم انتقاد كرد و گفت: قرار ما این نبود. من هم گفتم: به هر حال واقعیت این است. اگر غیر از این انجام میدادم، خیانت كرده بودم. نیم ساعت بعد آقا مرتضی مرا خواست. وقتی وارد اتاقش شدم مرا در آغوش گرفت و خسته نباشید گفت. علت خروجش را جویا شدم، گفت: این فیلم به قدری مرا تحت تاثیر قرار داد كه نمیتوانستم ثانیهای درنگ كنم. ترجیح دادم، بغضم جایی دیگر بتركد. به من دلگرمی داد و بعدها نگاه حوزه هنری و بخصوص آقای زم را نسبت به قضیه تغییر داد. بدوك در جشنواره كن مورد توجه قرار گرفت و این باعث شد، ]...[ مقالهای در روزنامه بنویسد و فیلم را به سفارشی بودن از سوی جشنوارههای خارجی محكوم كند. موج مخالفتها به جایی رسید كه وزیر ارشاد آن زمان نامهای نوشت و دستور توقف حضور بدوك در جشنوارههای خارجی را داد. بدوك هم اكران خوبی پیدا نكرد و خیلی زود از پرده پایین آمد. بعد آقای زم فیلم را به دفتر رهبری ارائه داد. بعد از آن كه فیلم تمام شد، آقای خامنهای فرمودند: «اگر این فیلم مبتنی بر یك درام شكل گرفته كه هیچ، اما اگر براساس واقعیات باشد، من حرف دارم.» آقای شجاعی گفت متاسفانه بدوك مبتنی بر واقعیات است. آقا برافروخته شده و از حاضران پرسیدند: «اگر این امر واقعی است، چرا ما را مطلع نمیكنید؟»! ایشان بلافاصله از آقای زم خواستند هر آنچه به عنوان مستند در این زمینه وجود دارد برایشان بفرستد... بعدها شنیدم قسمت عمدهای از این مشكل بحمدالله رفع شده است.»این روزها فیلمهایی مانند بدوك در سینمای ایران كم پیدا میشوند.مسوولیت اجتماعی هنرمند نسبت به معضلات جامعهاش گویی در فضای معاصر به انتها رسیده است و كمدیهای لوس و نازل بازاری جا را برای همه چیز تنگ كرده است. تماشای مجدد بدوك دلتنگی برای این خلا را مضاعف میكند و یادآوریای است برای لزوم ایجاد تكانههایی جدی در روح مرده مضمونهای قالبی و تكراری در سینمای كنونی ما.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 365]