تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيد بن خالد جُهَنى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هيچ نمازى به نماز ديگر مشغول...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816933673




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نامه‌ي سرگشاده به آقاي هاكوپيان


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: با آبروي هيچ كس بازي نكن
انار
زماني‌ که بچه بوديم، باغ انار بزرگي داشتيم که ما بچه ها خيلي دوست داشتيم، روزهاي بسيار خوش و خاطره انگيزي ما در اين باغ گذرونديم اما خاطره اي که ميخوام براتون تعريف کنم، شايد زياد خاطره خوشي نيست اما درس بزرگي شد براي من در زندگيم! اواخر شهريور بود، وقت جمع کردن انارها رسيده بود، ?-? سالم بيشتر نبود، اون روز تعداد زيادي از کارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي کردن بوديم.بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري که در اين باغ وجود داشت، بعضي وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شي، بدون اينکه کسي بتونه پيدات کنه! بعد از نهار بود که تصميم به بازي گرفتيم، من زير يکي از اين درختان قايم شده بودم که ديدم يکي از کارگراي جوونتر، در حالي که کيسه سنگيني پر از انار در دست داشت، نگاهي به اطرافش انداخت و وقتي که مطمئن شد که کسي اونجا نيست، شروع به کندن چاله اي کرد و بعد هم کيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاک پوشوند، دهاتي ها اون زمان وضعشون خيلي اسفناک بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود! با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر کن بلايي سرت بيارم که ديگه از اين غلطا نکني، بدون اينکه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي کردن ادامه دادم، به هيچ کس هم چيزي در اين مورد نگفتم! غروب که همه کار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشون رو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به کارگري که انارها رو زير خاک قايم کرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود که من با غرور زياد با صداي بلند گفتم، بابا من ديدم که علي‌ اصغر، انارها رو دزديد و زير خاک قايم کرد! جاشم ميتونم به همه نشون بدم، اين کارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين! پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو کسي بلند نکرده بود، برگشت به طرف من، نگاهي به من کرد، همه منتظر عکس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينکه حرفي بزنه، سيلي محکمي زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش، من خودم به علي اصغر گفته بودم، انار هارو اونجا چال کنه، واسه زمستون! بعدشم رفت پيش علي اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه کرد، پولشو بهش داد، ?? تومان هم گذاشت روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه کنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم! کارگرا که رفتن، بابا اومد پيشم، صورتمو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهي کنم! اما اين، تو زندگيت  يادت نره که هيچوقت با آبروي کسي بازي نکني، علي اصغر کار بسيار ناشايستي کرده اما بردن آبروي مردي جلو فاميل و در و همسايه، از کار اونم زشت تره! شب شده بود، اومدم از ساختمون بيرون که برم تو باغ پيش بچه هاي ديگه، ديدم علي اصغر سرشو انداخته پايين و واستاده پشت در، کيسه اي تو دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره! کيسه رو بردم پيش بابا، بازش کرد، ديديم کيسه اي که چال کرده بود توشه، به اضافه همه پولايي که بابا بهش داده بود.بابا اومد پيشم و بدون اينکه حرفي بزنه، سيلي محکمي زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش. تو زندگيت يادت نره که هيچوقت با آبروي کسي بازي نکني، علي اصغر کار بسيار ناشايستي کرده اما بردن آبروي مردي جلو فاميل و در و همسايه، از کار اونم زشت تره!   دوستان خوبم بعد از خواندن اين مطلب و گرفتن درس بزرگ حفظ آبروي انسان ها دعوتتون ميكنم كمي بخنديد .نامه سرگشاده به آقاي هاکوپيان
کمدي طنز کليپ خنده
اين متن را دست به دست کنيد!برسد به آقاي هاکوپيان عزيز!آقاي هاکوپيان!نوکرتم!داداش!من کت شلوار نميپوشم.صبح به صبح، ساعت 7 منو با اس ام اس فروش ويژه بيدار نکن.من هر وقت خواستم دوماد شم، خودم سرمو ميندازم پائين، عين بچه هاي خوب ميام دم در حجره، دست بوس!نکن برادر ِ من !‌نکن پدر ِ من !نکن!من تا حالا از شما کت شلوار خريدم؟مادرم خريده؟خواهرم خريده؟چي ميخواي از جوووون ِ من؟ ارسالي از hamed001باشگاه كاربران تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن