واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: او یك آدم عجیب غریب، غرغرو، تندمزاج و زودرنجی است. پلیس است، شاد نیست و از مسیری كه حوادث طی میكنند ناراحت است. با همسرش توافق ندارد و... گفتگو با بروس ویلیسبروس ویلیس كه حالا دیگر 54 سال دارد، سال پیش قسمت چهارم فیلم پلیسی «جان سخت» را روی پرده داشت و امسال هم با پروژه «جانشینها» تواناییهایش را به رخ كشیده است. او 3 پروژه سینمایی اكشن دیگر را هم در دست اجرا دارد. درامی به نام «اختراع شده»، فیلمی با موضوع سازمانهای ضدجاسوسی به نام «سرخ» و یك داستان مافیایی به نام «اسكارپا» آثاری هستند كه پس از این پروژه علمی تخیلی، از او روانه پردههای سینما میشود. او در هر سه این فیلمها مامور پلیس یا اف.بی.آی است با این تفاوت كه در سومی مامور مخفیای است كه وارد تشكیلات دشمن شده است. ویلیس، نخستین بازیگری است كه از او دعوت شد تا از چهره و فیزیك بدنش برای بازی كامپیوتری استفاده شود. شاید بازی در نقشهای اكشن و تریلر و نیز بازی در سینسیتی كه نوعی كمیكاستریپ بود، دلایلی بود كه تولیدكنندگان «جانشینها» به سراغ بروس ویلیس رفتند. مخاطبهایی كه به دیدن این فیلم میآیند منتظرند چه نوع فیلمی ببینند؟این یك اثر ترسناك تعلیقی است؛ یك اثر ترسناك اكشن، به همین دلیل هم كلی صحنههای اكشن دارد، شاید این صحنهها بیشتر از آن چیزی باشد كه برای دیدنش میروید. در این فیلم یك جورهایی ماجراهای پلیسی كارآگاهی هم وجود دارد و من وقتی كه دارم در خیابانها میدوم، همه تلاشم این است كه جهان را نجات بدهم. من برای دهمین بار با خودم فكر میكنم كه این دهمینباری است كه من دارم جهان را نجات میدهم. یك كمی درباره شخصیت خودتان بگویید.شخصیت من... خب او یك آدم عجیب غریب، غرغرو، تندمزاج و زودرنجی است. پلیس است، شاد نیست و از مسیری كه حوادث طی میكنند ناراحت است. با همسرش توافق ندارد و از او جدا شده، اما حالا میخواهد كه همسرش برگردد. یكی از دلایل تولید این فیلم این بود كه مردم دوست دارند پشت ماسك پنهان شوند كه خودتان هم میدانید، حس بدی نیست. شرط میبندم آدمهای زیادی هستند كه دوست دارند بتوانند پشت چنین ماسكهایی پنهان شوند. میشود یك كمی درباره مفهوم «جانشینها» توضیح بدهید؟ موبایل دارید؟ به خاطر میآورید زمانی كه موبایل نداشتید، وقتی تلفن همیشه با شما نبود و در ارتباط مداوم با دنیا نبودید، زندگی چطور بود؟ این موبایل یكی از خاصترین انواع تكنولوژی است، از این زاویه كه میتواند یك نوع كمك دیداری در راه رفتن به وجود بیاورد. در برابر خطر نفوذناپذیر است و میتواند از انسان واقعی حمایت كند و به او بگوید دارد چه میكند، به چه فكر میكند و حتی چگونه حركت میكند.توضیحش مشكل است؛ بیشتر یك مفهوم دیداری است تا كلامی، اما خیلی از آن دلنشینتر است. در واقع دیگر این جانشینها از كنترل خارج شده و به تمام دنیا رسوخ كرده و هر كسی یك جایگزین دارد. این یك مفهوم جالب است كه به نوعی زندگی واقعی را پیش چشم ما میآورد و از تكنولوژی برای نشان دادن آن استفاده میكند. آیا این فیلم واقعا برای شما جالب است؟كلا برای من جالب نیست؛ بلكه به من هشدار میدهد. فقط یك راهی برای مردم است تا اطلاعات را سریعتر به هم منتقل كنند. به عنوان مثال، مرگ مایكل جكسون، در سراسر جهان ظرف 4 ثانیه منتقل شد، در یك زمان بسیار بسیار كوتاه و این نمیتوانست 10 سال پیش به این شكل اتفاق بیفتد و 20 سال پیش هم نمیتوانست چنین اتفاقی بیفتد. اطلاعات با سرعت خیلی بیشتری منتقل میشوند. من از طرفداران تكنولوژی شبكه اجتماعی یا تكنولوژی الكترونیك نیستم، اما اگر این قدرت الان از كار بیفتد، مجبوریم همهمان راهمان را بكشیم و برویم خانههایمان. كار كردن با رادا میچل چطور بود؟ او بزرگ است. او واقعا یك بازیگر بزرگ است. كار مهمی دارد و فیلمهای بزرگی بازی میكند. قصه از كجا شروع شد؟«رابرت وندتی»، مثل همه مردان جوان در حالی راهی كالج شد كه یك عالم فكر و رویاهای بزرگ داشت. خودش میگوید هدفش این بود كه همینگوی بعدی باشد. وقتی مدرك لیسانسش را از دانشگاه فلوریدا گرفت، به این نتیجه رسید كه نمیتواند با داشتن یك مدرك دانشگاهی به این دلخوش كند كه میتواند نویسنده داستان شود. پس به سراغ شغلهای نیمهوقت رفت و سرانجام در یك انتشاراتی مشغول كار شد و با دیدن یك كمیك بوك یا كتاب مصور، زندگیاش عوض شد.او كه تا آن زمان مثل بسیاری از مردم فكر میكرد خواندن كتاب مصور مختص نوجوانهاست، عاشق این كتاب شد و سراغ این دسته از كتابها رفت. وندتی با خواندن چندین جلد كتاب مصور سعی كرد تا خودش هم یك كتاب مصور بنویسد و سرانجام در سال 2003، مجموعه داستانهای كمیك بوك «وندتی» را منتشر كرد و «جانشینها» ناگهان همه فروشگاههای كتاب را به تصرف خودشان درآوردند. این داستانها ماجرای مردمی بود كه به صورت غیرمستقیم و از طریق نمونه مصنوعی خودشان كه همان «جایگزینها» یا «جانشینها» هستند، زندگی میكنند. داستان این كتابها كه در ژانر علمی تخیلی نوشته شدهاند به نوعی از مفاهیم سیاسی اجتماعی هم برخوردارند.وندتی با تلاش توانست سطح جدیدی از جایگزینها را به وجود بیاورد و با استفاده از بروس ویلیس، این داستان دلهرهآور را درست پیش ببرد. او با لبخند میگوید: «فقط وقتی كه فهمیدم بروس ویلیس در این فیلم بازی میكند، باوركردم كه این قصه دیگر به یك فیلم تبدیل شده است.» آدمها خیلی تنبل هستند پس هر چیزی ممكن است.اما كارگردانی این فیلم را هم جاناتان موستاو برعهده دارد كه ترمیناتور 3 را با موفقیت كارگردانی كرد و برای این كار از «آرنولد شوارتزنگر» بهره گرفت. این كار، تجربه خوبی برای استفاده از رباتها و آدمها بود. موستاو، تحصیلكرده هاروارد است و با شركتهای معتبری مثل موسسه لی استراسبرگ كار كرده است. او از اول از فكر این كه روزی روباتها جانشین انسان شوند و كارهای او را انجام دهند خوشش آمد. اما به همین اكتفا نكرد و سراغ دانشمندان رفت تا نظر آنها را نسبت به این ایده بپرسد و از آنجا كه او بر این باور است كه انسانها ذاتا تنبل هستند و ترجیح میدهند دیگران كارهایشان را انجام بدهند، این موضوع به دلش نشست. او در این باره میگوید: «وقتی موضوع برایم جالب شد، رفتم دربارهاش تحقیق كردم. بعد نشستم و فیلمنامه آن را نوشتم.» «موستاو» درباره جذابیتهای این فیلم كه باعث شد آن را بسازد، میگوید: «هسته این فیلم آن چیزی است كه در جامعه امروز ما اتفاق میافتد؛ ما به تكنولوژی بسیار وابسته شدهایم، بیشتر از هر زمان دیگر و داریم در انزوا فرو میرویم و از ارتباطات مستقیم فاصله میگیریم.» او میگوید: «اینترنت و تلویزیون باعث شده كه ما در جای دیگری به جز روابط انسانی به دنبال یافتن پاسخ سوالهایمان باشیم و از اطرافمان جدا بمانیم. بنابراین برای ایجاد ارتباط با محیط و برگشت به خودمان لازم است این رابطه تنگاتنگ با تكنولوژی را از بین ببریم.» او در پاسخ به این سوال كه آرزو دارد این فیلم به چه نتیجهای برسد، میگوید: «دلم میخواست این سوال را نپرسید، اما جواب میدهم. دلم میخواهد این فیلم ما را به گفتگو با همدیگر راهنمایی كند، هرچند فیلم این پاسخ را نمیدهد. اما من خودم را موظف میدانم كه به همه سوالها پاسخ بگویم.» «موستاو» برای ساخت جایگزینها از تركیبی از گرافیك كامپیوتری با انیمیشنهای مختلف استفاده كرده و در كنار آنها اعضای مصنوعی پزشكی را هم به كار برده است. آنها بعدا روی روباتهایی كه ساخته بودند، به وسیله سیلیكون پوست كشیدند و بخشهای حركتی را به وسیله كامپیوتر به آن اضافه كردند. او میگوید: «از ساختن این مدلها كلی كیف كردیم. ما مثل بچههای كوچكی بودیم كه دارند قطارشان را راه میاندازند تا با آن بازی كنند، اما قطار ما به یك فیلم بزرگ هالیوودی تبدیل شده است.» زندگی یك ربات«جایگزینها» یك فیلم علمی تخیلی اكشن است كه «جاناتان موستاو» آن را بر مبنای داستانهای كمیكاستریپ «رابرت وندتی» كارگردانی كرده و از بازیگری مثل «بروس ویلیس» هم بهره برده است. این داستان كه در آن هر فردی یك ربات مشابه دارد كه به جای او در زندگی اجتماعی حضور پیدا میكند، به بحثهای مهمی دامن زده است. «جایگزینها» كه تنها 2 هفته از اكران آن در آمریكا میگذرد، توانسته یك چالش حسابی را به وجود بیاورد. آدمهای این فیلم، در خانهشان روی یك صندلی راحتی استراحت میكنند و با رابطهایی كه به مغزشان وصل است همه رفتارهایی را كه میخواهند، به جایگزینشان منتقل میكنند. با این حال، این كار بیخطر هم نیست و سرانجام با آسیب دیدن یكی از رباتها، او اپراتورشان را میكشد. از اینجا بروس ویلیس یا آقای «گریر» كه بازرس اف.بی.آی است و جایگزین خودش هم خراب شده، وارد ماجرا میشود تا جلوی این جریان را بگیرد. با این تفاوت كه او در دنیای جایگزینها تنها موجود واقعی است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 394]