تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 12 مرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید ابزار دقیق

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809209148




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یک روز پس از آزاد سازی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یک روز پس از آزاد سازیکو سانگ، شاعر عاشقانه‌سرا و انقلابی کره، در 16 سپتامبرِ سالِ 1919 در سئول به دنیا آمد. کودکی و جوانی‌اش در حوادثِ ناگوارِ روزگارش: اعدام‌ها، جنبش‌های استقلال‌طلبانه وکشتار‌های میانِ دو کره سپری شد. عده‌ای روحیه‌ی شکننده‌اش را زاییده‌ی همان سال‌ها می‌دانند. سانگ، یک روزنامه‌نگارِ حرفه‌ای، خبرنگار، معلم و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها یک شاعر است. کتاب‌های شعرش چون زمین های بایرِ آتش، رودخانه و دشت‌ها و شکوهِ کودک در انگلستان و کره در اول‌های دهه‌ی1990 به چاپ رسیدند.  1
یک روز پس از آزاد سازی
16 آگوستیک روز پس از آزاد‌سازی. از یک سو در بازار‌های باغبانیزنانِ ژاپنیبی‌خبر از خبر‌های شکستِ ملتشاندر کارِ هرس‌کردنِ خوشه‌هایشاندر لباس‌های گل‌گلیِ با زرق و برقشان هستندو از یک سو در مزارعِ سبزیمردانِ چینیبی‌خبر از خبر‌های پیروزیِ ملتشانپوشیده از کثافت  نحیف چون عنکبوت‌هاخاک را باد می‌دهند و کود این‌ها را در مزارعِ کره‌ی شمالی دیدمهنگامی که در جنونی آنیپابرهنه از خیابان‌های خانه‌ی گم شده‌ام عبور می‌کردمو وانسنبالای اجتماعی از مردمبا پرچمِ کرهایستاده بود 2 قایقی در گوشه‌ای بیرون از غوغای طوفانی تاریخیکه با طوفان‌های قرن مواجه می‌شدثبت شده بود. برای قایقدو راه پیدا بود: راهِ اول کنارِ این جهان پهلو می‌گرفت.کنارِ سیاستمداران/ روزنامه‌نگاران/ روشنفکران/ فلاسفه/ مذهبیون تجّار/ هنرمندان/ و دانشمندانی که همگیبا همبدونِ استثنابه جای بسیاری از مردمفریاد می‌کشیدند وقایقرانِ جهانشان بودند. و راهِ دومرو به سوی جهانی دیگر داشت.آنجاشاعری پیرسرش را تراشیده بود وراستپیش از تمامِ جوان‌هابا سیگاری دست‌پیچنشسته بود. به او نزدیک شدم.به من سلام کرد ودستانم را چندین بار فشرد:من خیلی از دیدنت خوشحالم. 3 به سئول که رسیدم: شوربایی نفرت‌انگیز بوددیوانه‌وار سرودِ آزادی می‌خواندنداما من احساس می‌کردم که جرثقیلی بزرگ مرا از گردنِ برهنه آویخته وقتی رویای احمقانه‌ی حرکت به سوی شهرِ ممنوعه شکست خورد:به استخدامِ روزنامه‌ای راست درآمدمو وانمود می‌کردم که داوطلبانه در سه‌ویلِ اسپانیازیرِ لوای فرانکو جنگیده‌ام حیران از خسارتِ تدریجیِ شب‌تابیِ خودمروز به روز   ثانیه به ثانیهمثلِ کسی که با پارویی غرق می‌شودقایق‌ام را به سمتِ دریاهای وجودم می‌کشاندماجسادِ مرده‌ی آرزوهایم را جمع می‌کردمو بر لاشه‌شان نماز می‌بردم همه‌ی این‌ها زمانی بود که هوای رستاخیز داشتمدرست مثلِ لازاروسکه در تابوتش بلند شد. 4 گروهِ اول که ادعای هشیاریشان می‌شدبامبو می‌بافتند و شعر می‌خواندند.گروهِ دومخیال می‌کردند انقلابی‌انداز هم سبقت می‌گرفتند و مثلِ گرگ‌هابه روی هم پارس می‌کردند.من همهر روز عصردر «باغِ ابدی» چادر می‌زدمو خدایانِ نادانی را فرامی‌خواندم. آن کارهای بی‌حساب و خامِ منگناهِ جوانانِ بی‌گناهی را تاب می‌آوردکه در بهترین سال‌های زندگی‌شان مرده بودند.   امروز چگونه می‌توانم شادیِ خود را با کسانی قسمت کنمکه از سقوطِ ملتشان ذرّه‌ای اندوهگین نمی‌شوند؟ همان زمان که پرنده‌ی آبی در رویاها پنهان شده بودناگهانشادی به بازوانم پیچیدهر کسی را که می‌دیدم به آغوش می‌کشیدممابا صدای بلندفریاد می‌زدیم و گریه می‌کردیم پیش از ایناز تیرگیچه چیزی به دست می‌آمد؟پیش از امروزچه تحفه‌ای از غم؟ عشقی چنان که بپایدبه قلبم نشسته بودتمامِ تنم در طمطراقِ قدرتی که حیاتش برآوردهایستاده بودرویایی به هیئتم گرفتهچون بالنی به باد بالیدهآماس کرده بود و مندریافته بودم که بایددستانم را پیش از خدای تاریخبه سوی آسمانبه پاسِ این نعمتبلند کنم برگردان: سهند آقاییتهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 408]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن