واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جایگاه علم غیب در علم معصومین
با دقت و بررسی در آیات مختلف قرآن، به خوبی روشن میشود كه در زمینه علم و غیب و آگاهی از آینده دودسته آیات وجود دارد ؛دسته اول: آیاتی كه علم غیب را مخصوص خدا معرفی میكند و این علم را از غیر خداوند نفی می کند ؛ « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا ؛ كلیدهای غیب نزد خداست كه جز او كسی آنها را نمیداند . 1 « قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ ؛ بگو هیچ یک از كسانی كه در آسمانها و زمین هستند غیب را نمیدانند ، جز خدا ». 2این آیات ، به صراحت دلالت بر این مطلب دارند كه علم به غیب و نهان امور ، مخصوص خداونداست . دسته ی دوم : آیاتی است که بیان می کنند ، اولیای الهی « اجمالاً » از غیب آگاهی دارند ؛ « مَا كَانَ اللّهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَكِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِن رُّسُلِهِ ؛ چنان نبود خدا شما را از علم غیب آگاه كند ولی خداوند از میان رسولان خود هر كس را بخواهد بر می گزیند (و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او میگذارد) »3 و در معجزات حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ میخوانیم كه فرمود: « وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِكُمْ ؛ من شما را از آنچه میخورید ، یا در خانههایتان ذخیره می كنید ؛ خبر می دهم » 4 روایاتی در بیان علم غیب روایات زیادی وارد شده است كه، نشان میدهد كه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان ـ علیهم السّلام ـ ، آگاهی از غیب داشتند و گاه از آن خبر می دادند به طور مثال در نهج البلاغه پیشگوییهای زیادی به چشم می خورد كه خود می تواند شاهد و سندی بر این مطلب باشد که ؛ حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به اموری غیبی آگاهی داشته اند ؛ در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است كه حضرت میفرمایند : « گویا میبینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شدهاید، تنها کنگره های مسجد همچون سینه كشتی بر روی آب نمایان است .» حضرت نسبت به « حجر بن قیس » فرمود: « تو را بعد از من مجبور به لعن می كنند »5و آنچه درباره «مروان» فرمود: كه او پرچم ضلالت را بعد از پیری به دوش خواهد كشید .6یا در مورد آنچه كمیل بن زیاد به حجاج گفت : كه امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ به من خبر داده كه تو قاتل منی .7 حضرت در درباره خوارج نهروان فرمود: در جنگ با آنها ، از گروه ما ده نفر كشته نمیشوند و از آنها ده نفر نجات نمی یابد و مطلب عیناً چنین شد.8 مرحوم علامه مجلسی(ره) در جلد 26 بحار الانوار، بالغ بر 22 حدیث در زمینه آگاهی پیامبران و امامان بر اسرار غیب آورده است. پیامبران و امامان دارای دو گونه علم می باشند ؛ یکی علم به باطن و نهان امور که از آن تعبیر به علم غیب می شود که اجمالاً در باره ی آن توضیح داده شد وطبق آیات قرآن خداوند آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد عطا می کند ضمن بیان مطالبی که درباره علم غیب پیامبران و امامان و اولیاء خدا بیان شد ، می توان نتیجه گرفت که : 1- منظور از اختصاص علم غیب به خدا ، علم ذاتی و استقلالی است ، بنابراین غیر او هیچ كس مستقلاً آگاهی از غیب ندارد و هر چه دارند از ناحیه خداست . « خداوند هیچكس را از اسرار غیب آگاه نمی كند ، مگر رسولانی را كه مورد رضای او هستند .» 9
در نهج البلاغه بیان شده است که حضرت علی ـ علیه السّلام ـ زمانی كه از حمله ی گروهی به كشورهای اسلامی پیش بینی می فرمود : فردی سؤال کرد : ای امیر المؤمنین آیا دارای علم غیب هستی ؟ حضرت فرمود : « لیس هم بعلم غیب و انما هم تعلم من ذی علم ؛ این علم غیب نیست این علمی است كه از صاحب علم آموختهام. علم غیب ،علم قیامت است وآنچه خدا در گفته ی خود شمرده است . 102- اسرار غیب دو گونه است. قسمتی مخصوص به خدا است و هیچ كس جز او نمی داند . مانند : قیامت ، برزخ ، بهشت و... و قسمتی دیگر را به اولیاء خود میآموزد چنانكه در نهج البلاغه نیز اشاره كرده است كه بعضی از علوم غیبی تنها مخصوص خداست و غیر از خدا كسی نمیداند و بعضی از علوم غیبی دیگر را به پیامبر آموخته و او به من آموخته است.113- خداوند بالفعل از تمامی اسرار عالم باخبر است ولی انبیاء و اولیاء بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نمیدانند ، اما هنگامی كه اراده كنند ، خداوند به آنها تعلیم می دهد ؛ در تصدیق این موضوع روایتی از امام صادق (ع) است که فرمودند :« اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه الله بذلك؛ هنگامی كه امام اراده میكند چیزی را بداند ، خداوند به او تعلیم میدهد. » 12اگر بخواهیم مختصری از علومی که در اختیار امام و پیامبران است مطلبی را بیان کنیم ، می توان گفت :پیامبران و امامان دارای دو گونه علم می باشند ؛ یکی علم به باطن و نهان امور که از آن تعبیر به علم غیب می شود که اجمالاً در باره ی آن توضیح داده شد وطبق آیات قرآن خداوند آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد عطا می کند .13 و دیگری علم عادی است که از طریق جریان علل و اسباب عادی و طبیعی به همان نحوی که برای ما انسان های عادی حاصل می شود ، برای آنان نیز رخ می دهد . مبنای عمل چیست؟ نکته ی قابل تأمّل این است که آن علمی که از طریق وحی و الهام برای پیامبر و امامان (علیه السلام) در جریان زندگی و ارتباط با مردم از معاشرت و معاملات تحقق می یابد ، نمی تواند مبنای عمل قرار گیرد ، به عبارتی می توان گفت : آن علم ملاک تکلیف نیست .انسانها با تقویت و پرورش بعد روحانی خود میتوانند از آینده و غیب ، آن هم به خواست و اراده خداوند آگاهی پیدا کنند و به مرحله ای برسند که تمام عالم به طور عینی و عملی به اذن خداوند در فرمان آنها قرار گیردملاک تکلیف چه علمی است؟مبنای عمل و تکلیف ، علمی است که از طریق موازین عادی به دست می آید و در این جهت فرقی میان پیامبر و امام و افراد عادی نباشد . به عبارتی شناختن از طریق الهام غیبی و عمل کردن بر طبق آن ملاک تکلیف نمی باشد ؛ به طوری که در قرآن می بینیم که حضرت یعقوب (علیه السلام) با وجود آنکه می دانست پسرش یوسف زنده است ومی داند که برادرها یوسف را به بیابان برده و در چاه انداخته اند ، اما ظاهر مطلب این است که این ده برادر ، گریه کنان آمده اند و اظهار می کنند که برادرشان طعمه ی گرگ ها شده است . ظاهر امر چنان صادق نما است که او نمی تواند بگوید دروغ می گویید ؛ اگر چه دروغ می گویند اما چاره ای جز صبر و تن دادن به تقدیر خدا ندارد .در حقیقت اولیای خدا برنامه ی کارشان این است ، در عین حال که علم به نهان امور دارند ، موظف هستند طبق ظواهر جریان عمل کنند و حقیقتاً کار بسیار مشکل و سختی است!14چرا ائمه در زندگی عادی بر اساس علم عادی عمل می کنند و به علم غیب روی نمی آورند؟1- عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد ؛ زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد ؛ و سایر افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد .2- عمل براساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است . زیرا : مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسبّبات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است . به همین جهت پیامبر و ائمه(ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمیکردند .15 علم غیب ، ملاک تکلیف نیست!در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت : انسانها با تقویت و پرورش بعد روحانی خود میتوانند از آینده و غیب ، آن هم به خواست و اراده خداوند آگاهی پیدا کنند و به مرحله ای برسند که تمام عالم به طور عینی و عملی به اذن خداوند در فرمان آنها قرار گیرد فرآوری : زهرا اجلال – گروه دین و اندیشه تبیانبرای مطالعه بیشتر : 1- تفسیر المیزان / علامه طباطبایی / ذیل سوره انعام ، آیه 59 ، نمل ، آیه 65. 2- تفسیر نمونه / حضرت آیت الله مكارم شیرازی ج 25 / ص 142 ـ 151. 3- اصول كافی / كلینی / ج 1/ ص 284. پی نوشت ها :1- انعام / 592- نمل / 653- آل عمران / 1794- همان / 495- مستدرك الصحیحین /حاكم نیشابوری / ج 2 / ص 3586- طبقات ابن سعد / ج 5 / ص 307- الاصابة ابن حجر /عقلانی / ج 5 / ص 3258- شرح ابن ابی الحدید /چ 29- جن /2610- نهج البلاغه /خ 12811- همان 12- بحار الانوار / علامه مجلس / ج 26 / ص 16013-جن / 26 – 2714- صفیر هدایت / سلسله مباحث تفسیری – اخلاقی سید محمد ضیاء آبادی15- آیت الله لطف الله صافی / معارف دین / ج 1 / ص 121
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]