واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چرا امام حسین علیه السلام یک شب مهلت گرفت؟
در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ را داشت به برادرشان اباالفضل فرمودند: برادر جان برو یک شب از آنها مهلت بگیر. حال سؤال این است : علت و فلسفه مهلت خواهی امام حسین علیه السلام چه بود؟ آیا قصد حضرت تأخیر در شروع جنگ بود یا نه مهلت می خواستند تا یک شب بیشتر زنده باشند؟ اگر قصدشان تأخیر جنگ بود چرا؟ و اگر هدف بیشتر ماندن در دنیا بود باز هم چرا؟ اگر علت تأخیر انداختن جنگ باشد باید به این سؤال جواب داده شود که چرا امام علیه السلام می خواست جنگ به عقب بیفتد؟ آیا نعوذبالله حضرت از جنگ واهمه داشت؟ یا قضیه چیز دیگری بود؟ کسی را نمی توان یافت که در شجاعت و دلاوری و جنگاوری حسین علیه السلام تردید کند. همانگونه که در روز عاشورا نشان داد و دوست و دشمن معترف به این مطلب شدند. اگر هم کسی در شجاعت اش تردیدی داشت با رزمش در روز عاشورا دیگر جای حرف و حدیث باقی نماند. تا جایی که تاریخ می نویسد حتی در آن لحظاتی که حضرت از ضعف بدنی روی زنوان مبارک ایستاده بود کسی جرأت نزدیک شدن به ایشان را نداشت چه رسد به زمانی که بر روی اسبش ذوالجناح سوار یود. پس چرا امام حسین علیه السلام روحی فداه جنگ را به تأخیر انداخت؟ یکی اینکه امام حسین تمایلی به جنگیدن با کوفیان را نداشت . در تاریخ آمده است که حضرت از آغاز کردن به جنگ اکراه داشت و می فرمود: دوست ندارم آغازگر جنگ باشم و این بزرگواری در این خاندان سابقه طولانی دارد همانند پدر بزرگوارش علی علیه السلام و جدش رسول الله صلی الله علیه وآله.وقتی با سپاهیان هزار نفری حر روبرو شدند زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد که با آنان به پیکار بپردازیم زیرا جنگیدن در برابر هزار نفر آسان تر از جنگ در برابر هزاران نفر است و از طرفی یاران امام هم قابل توجه بودند. تاریخ دارد که تا آن زمان پانصد نفر سوار و یکصد پیاده همراه امام به کربلا آمده بودند. اما امام در جواب زهیر فرمود: من نمی خواهم آغازگر جنگ باشم. مطلب دیگر اینکه باز هم در تاریخ می نویسد درهمان شب عاشورا و حتی روز عاشورا عده ای هر چند اندک به سپاه امام اضافه شدند و عقبت به خیر. این نشان می دهد حضرت می خواستند و نهایت سعیشان را می کردند تا آنجا که بشود کوفیان هدایت شوند و از تصمیمشان برگردند و دیگر اینکه کسی به ناحق کشته نشود. در زیارت جامعه آمده است: من حاربکم مشرک یعنی کسی که با امامان معصوم بجنگد حکم مشرک را دارد و خونش هدر است. حضرت با خطبه های مکرر در روز عاشورا و حتی تا آخرین لحظات جنگ و عصر عاشورا و با فدا کردن کودک شش ماهه اش حجت را بر کوفیان تمام کردند.امام حسین علیه السلام برای یک روز بیشتر عمر کردن بخواهد از دشمن خونی اش مهلت بگیرد امام حسین در ادامه کلامش در مهلت خواهی می فرماید: مهلت بگیر تا نماز بخوانیم و به دعا و استغفار و تلاوت قرآن بپردازیم. خدا می داند من نماز را دوست دارم و تلاوت کتابش و همچنین دعا و استغفار را . یعنی امام می خواهد به ما بفهماند که برای صحبت کردن با معبود هستی می ارزد که انسان از دشمن هم مهلت بگیرد؛ همه مواردی که حضرت می فرماید به نحوی ارتباط ویژه با خداوند عالم است؛ چه نماز، چه دعا و چه خواندن قرآن و استغفار در زیارت امام حسین در روز اربعین نیز آمده است: و بذل مهجته لیستنقذ عبادک من الجهاله. امام حسین برای نجات بندگان خدا از جهالت جان خود را به خطر انداخت و در این راه خونش به زمین کربلا ریخت.
اما احتمال دوم؛ آیا صرف بیشتر زنده بودن هدف حسین علیه السلام است؟ این با عقیده حضرتش و با هدفش از قیامش علیه حکومت زمان منافات دارد. عقیده او عقیده قرآنی است: و الأخرة خیرٌ و أبقی1 دنیا در نظر انسانهای آزاده و بزرگمنش کوچک و ناچیز است.حاضر نیستند بخاطر یک روز بیشتر زنده ماندن سرشان را به طرف کسی کج کنند آن هم کسانی که در پستی و رذالت در حد اعلی. اما هدف حسین علیه السلام در آمدن به کربلا از گفتارش در مسیر و از همان زمان که از مدینه خارج شد روشن است و در کلامش موج می زند که عاقبت کار ما مرگ است اما مرگ در راه هدف مقدس. می فرماید: ألا ترون أنّ الحق لا یعمل به و أنّ الباطل لا یتناهی عنه آیا نمی بیند به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد، لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً در چنین شرایط ذلت بار شخص مؤمن باید آرزوی مرگ کند. در ادامه آن جمله معروفشان است که می فرمایند: فإنّی لا أری الموت ألا السعاده و الحیاة مع الظالمین الّا برما .2 من در چنین محیط ننگینی مرگ را جز شهادت و خوشبختی چیزی نمی دانم و زندگی با ستمکاران را جز زجر و رنج نمی شمارم. این اولین خطبه امام علیه السلام پس از وزود به کربلا ست. پس هدف حضرت اباعبدالله شهادت در راه خداست و از این جهت هر چه زودتر از دنیا برود به هدفش نزدیک تر شده است. دیگر جای این حرف نمی ماند که شخصیتی مانند حسین علیه السلام برای یک روز بیشتر عمر کردن بخواهد از دشمن خونی اش مهلت بگیرد. بنابراین برای صرف زنده ماندن نبوده است. پس برای چه بوده؟ آیا خود حضرت در این زمینه کلام صریحی ندارد؟ امام حسین در ادامه کلامش در مهلت خواهی می فرماید: مهلت بگیر تا نماز بخوانیم و به دعا و استغفار و تلاوت قرآن بپردازیم. خدا می داند من نماز را دوست دارم و تلاوت کتابش و همچنین دعا و استغفار را . یعنی امام می خواهد به ما بفهماند که برای صحبت کردن با معبود هستی می ارزد که انسان از دشمن هم مهلت بگیرد؛ همه مواردی که حضرت می فرماید به نحوی ارتباط ویژه با خداوند عالم است؛ چه نماز، چه دعا و چه خواندن قرآن و استغفار . این است که امام زین العابدین و سیدالساجدین می فرماید: من دوست ندارم در کودکی بمیرم چرا؟ چون می خواهم بزرگ شوم وخدا را بشناسم و خدا را با معرفت عبادت کنم. این عشق به معبود نهایت آرزوی انسانهای الهی است و چه کسی عاشق تر از حسین فاطمه علیهما السلام . او که در دعای معروفش در عرفه عارفانه و عاشقانه با خدای خویش نجوا می کند: چه بدست آورد آنکه تو را نیافت و چه از دست داد آنکه تو را پیدا کرد. بنابراین طبق فرمایش خود امام حسین علیه السلام علت مهلت خواهی از دشمن مناجات با خدا بود. و اگر هدفی دیگر هم باشد در مرتبه بعدی می باشد. نوشته سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان1. سوره اعلی آیه17 2. مقتل مقرم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]