تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تست‌شده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیره‌ای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860736931
سالن امتحان
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: سالن امتحان
آثار نوجوانان- سالن در نوعي خستگي مرموز فرو رفته بود. مرموز به اين دليل كه تنها يك ساعت از شروع امتحان دويست تسته گذشته بود و همه بچه‌ها از زيادي فوران دانش با پاسخ نامه پر نشسته بودند و زيبايي در و ديوار و سقف و كف سالن را مي‌ستودند.
يك نفر كه گويا خيلي حوصله‌اش سر رفته بود، از ته سالن گفت: «خانم برگه‌ها‌رو بگيريد ديگه!» همين يك جمله كافي بود تا تمام سالن غرق در همهمه شود.
- راست مي‌گه خانم...
- خانم بگيريد. كمرمون درد گرفت...
- خانم مگس‌ها اعتراض كردن بس‌كه شمرديمشون...
- ساكت...!
فرياد مراقب مؤثر بود و همه ساكت شدند. چند دقيقه دفترچه سؤال را خط‌خطي كردند و باز يكي ديگر گفت: «خانم ورقه ها رو بديم؟» دوباره همه با هم شروع به صحبت كردند.
سالن امتحان شبيه زنگ تفريح شده بود. جالب بود كه همه هر كاري مي‌كردند جز تقلب! انگار مي‌دانستند كه بغل‌دستي‌شان هم همان‌قدر جواب درست مي‌داند كه خودشان.
- ساكت!
چه‌قدر گوش شنوا! يكي از مراقب‌ها از پله‌ها بالا رفت و به ناظم اطلاع داد. چند دقيقه بعد بچه‌ها ساكت و سر به زير نشسته بودند و به سخنان ناظمشان گوش مي‌دادند، ولي دوباره يكي كه خيلي بي‌حوصله شده بود، شروع كرد به حرف‌زدن با بغل‌دستي و بعد هم بقيه.
ناظم حرفش را قطع كرد و به مراقب گفت:« اينها‌رو ديگه نمي‌شه نگه داشت. بگيريد برگه‌هاشون‌رو!»
ده دقيقه بعد يكي از دانشآموزان در حال له‌شدن ميان سيل بچه‌هايي كه مشتاق آزادي بودند گفت:« ديوانه‌ها هم‌چون جت اسكي از سالن امتحان گريختند!»
سوزان خليلي، خبرنگار افتخاري از كرمان
تاريخ درج: 24 ارديبهشت 1387 ساعت 12:40 تاريخ تاييد: 28 ارديبهشت 1387 ساعت 08:59 تاريخ به روز رساني: 28 ارديبهشت 1387 ساعت 08:58
شنبه 28 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]
-
گوناگون
پربازدیدترینها