واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: او نميخواهد با خانوادهاش ملاقات كند
داخلي- گروه حوادث- مهديه مصطفايي:
زن ميانسال بعد از 39سال جدايي از خانوادهاش توسط آنها شناسايي شد اما حاضر نشد با خواهر و برادرش ملاقات كند و تصميم گرفت با خانوادهاي كه او را بزرگ كرده بودند زندگي كند.
سرهنگ رمضاني- رئيس مركز اطلاعرساني استان تهران- با اعلام اين خبر گفت: اولين روزهاي ارديبهشت، زن ميانسالي به پليس آگاهي استان تهران رفت و از ماموران پليس خواست ردي از خواهرش كه 39 سال قبل او را گم كرده بودند و او احتمال ميداد هنوز زنده است، پيدا كنند. وي به ماموران گفت: سالها قبل وقتي من و خواهرم خيلي كوچك بوديم، پدرم كه نگهبان يك شركت بود ما را براي انجام كار به خانه افراد ثروتمند فرستاد تا در كارهاي خانه به همسران آنها كمك كنيم.
خواهرم براي كار كردن به خانه مهندسي ايراني كه در شركتي كه پدرم در آنجا كار ميكرد، فرستاده شد اما مدتي بعد مهندس و خانوادهاش را گم كرديم و از آن به بعد ديگر از آنها خبري نداشتيم.
در طول اين سالها تلاش زيادي را براي پيدا كردن وي انجام داديم اما فايدهاي نداشت تا اينكه چند سال قبل پدر و مادرم جان باختند و از آن موقع من تصميم گرفتم براي پيدا كردن او دست به كار شوم.
با اين درخواست تحقيقات كارآگاهان پليس آگاهي استان تهران آغاز شد و ماموران در بررسيهاي اوليه در پزشكي قانوني دريافتند زن گمشده هنوز زنده است، آنها در شاخه ديگر تحقيقات در اداره كل ثبت احوال دريافتند وي در سال 71 شناسنامه و كارت ملي جديدي گرفته است.
با اطلاعاتي كه در اين شاخه از تحقيقات به دست آمد ماموران خانهاي را كه دختر گمشده خانواده به همراه خانواده مهندس نظامي در آنجا زندگي ميكرد، شناسايي كردند و به همراه برادر و خواهر اين زن به آنجا رفتند. اما در آن لحظات حساس با واكنش عجيبي از سوي دختر گمشده خانواده روبهروشدند، او بعد از گذشت 39 سال دوري از خانوادهاش حاضر نبود با آنها ملاقات كند.
من اينجا خوشبختم
تا كنون بارها با زنان و مرداني گفتوگو كردهام كه بعد از سالها توانستهاند خانوادهشان را پيدا كنند. آنها در آن لحظات به حدي سرشار از شادي و شعف شده بودند كه انگار خداوند زندگي دوبارهاي به آنها داده بود، اما برخورد دختر گمشده خانواده با خواهر و برادرش برايم بسيار عجيب بود وهمين دليل بود كه مرا به خانهاي در تهران كه او در آنجا زندگي ميكرد، كشاند.
* روزي را كه براي هميشه از خانواده ات جدا شدي به خاطر داري؟
بله دقيقا خاطرم هست. 8 سال بيشتر نداشتم كه يك روز پدرم مرا به محل كارش برد و مرا به مهندس شركت سپرد، آن روز خيلي گريه كردم اما ثمري نداشت و مجبور شدم با مهندس به خانه آنها بروم، قرار شده بود بهعنوان خدمتكار به همسر مهندس كمك كنم.اما همسر او با ديدن من، با مهرباني مرا در آغوش كشيد و به جاي آنكه از من كار بكشد، مرا مثل 2 كودك ديگرش بهعنوان فرزند پذيرفت.
* در طول اين همه سال دلت نخواست خانوادهات را ببيني؟
آنها مرا نخواسته بودند.
* حتي دلت هم برايشان تنگ نشد؟
خانواده اصلي من مهندس و خانوادهاش بودند، من اينجا و با آنها زندگي كردهام و تا زماني كه زنده هستم ميخواهم كنارشان بمانم.
* وقتي شنيدي خانواده ات بعد از سالها جست وجو تو را پيدا كردهاند چطور با آنها روبهرو شدي؟
من اصلا آنها را نديدم. از اتاق بيرون نيامدم. احساس خاصي نداشتم كه بخواهم واكنش نشان دهم، حالا هم از آنها ميخواهم آسايشي را كه دارم از من نگيرند، من اينجا خوشبختم. من حتي در اين سالها ازدواج نكردم تا از آنها كه 39 سال در كنارم بودند جدا نشوم.
تاريخ درج: 27 ارديبهشت 1387 ساعت 23:15 تاريخ تاييد: 27 ارديبهشت 1387 ساعت 23:51 تاريخ به روز رساني: 27 ارديبهشت 1387 ساعت 23:47
جمعه 27 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]