تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):من وصىّ آخرين‏ ام، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مى ‏شود
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798412118




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

علی (ع) اسطوره مدارا و جوانمردی از منظر مولوی


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: علی (ع) اسطوره مدارا و جوانمردی از منظر مولوی دکتر سید سلمان صفوی مثنوی معنوی خداوندگار جلال الدین محمد مولوی شاهکار شعر عارفانه در زبان فارسی و استمرار شعر عرفانی سنائی، عطار و عرفان خراسان بزرگ است.خوارزمی - از اولین مفسران مثنوی – این کتاب شریف را تفسیر کلام حضرت مولی الموحدین قطب الاقطاب العاشقین و امام الحکماء حضرت علی علیه السلام می خواند.( جواهرالاسرار، خوارزمی، ص41). نگاه خوارزمی به مثنوی، نگاهی تاویلی به محتوای باطنی آن است.مثنوی، توحید نامه منظومی است که چگونگی گذار از مرتبۀ تبتل به مقام فنای فی الله را از طریق عشق به هدایت انسان کامل به تصویر کشیده است. در واقع ترسیم عاشقانۀ  مولانا از چهرۀ پیشوای عشاق و رادمردان، متاثر از قرآن کریم و معارف اهل بیت (ع) در دریای وجود است. (صفوی، 1386).مولانا در سرآغاز مثنوی، به شرح قصۀ پر غصۀ هبوط  آدمی از باغ الهی به گلخن دنیا می پردازد:بشنو این نی چون حکایت می کنداز جـــدائــی هـا شــکـایت می کند(دفتر اول، بیت 1)سپس اشتیاق آدمی در بازگشت به اصل خویش و وصال با حضرت محبوب را می سراید:هرکسی کو دور ماند از اصل خویشبـاز جــویــد روزگـار وصــل خویش(دفتر اول، بیت 4)و باز گوید:ما زبـالایـیـم و بـالا می رویمما ز دریاییم و دریا می رویمما از آنـجا و از اینـجا نیستیمما زبیـجاییم و بیـجا می رویمخوانده ای انـا الیـه راجعــونتا بدانـی که کجاها می رویــم(کلیات شمس تبریزی، ص 633، غزل 1674)آتش عشق، انرژی معراج سالک است:آتـش عـشـــق است کاندر نی فتادجوشش عشق است کاندر می فتاد(دفتر اول، بیت  10)لیک سفر و بازگشت به ماوای اصلی نیازمند  دستگیری انسان "پخته" است. کیست این انسان پخته، که امام ومرشد عاشقان به جانب معشوق است؟ مولانا در اولین داستان مثنوی - داستان شاه وکنیزک - که قصه حال ما آدمیان است، به شرح گرفتار شدن روح در چنگال نفس می پردازد:بشنویـد ای دوستان این داستانخود حقیقت نقد حال ماست آن (دفتر اول، بیت  35)رهائی از این اسارت، صرفا با راهنمائی حکیم حاذق، امین و صادق که فرستاده ای است از جانب حضرت "هو"، امکان پذیر است:گفت: ای شـه! مـژده حاجاتت رواستگــر غــریـبــی آیــدت فـــردا ز ماستچـون که آیـــد او حـکــیــم حاذق استصادقش  دان، کو امین و صـادق است (دفتر اول، ابیات  63-64)سپس از نام مرتضی - لقب حضرت علی(ع) – یاد می کند و توصیفی مختصر از اثرات وجودی نور حق بیان می دارد:گفت: ای هـدیـه حــق و دفــع حـــرجمـعـنــی الــصـبــر مفـتـــاح الــفـــرجای لقــای تـو ، جــواب هــر ســــوالمشکل از تو حـل شـود بی قیـل و قالتـرجمـانی هـر چـه ما را در دل استدستگیـــری هر که پایش در گل استمـــرحـبــا یـا مجـتـبــی یـا مـرتـضــیان تغب جــاء القـضـا ضـاق الـفـضــاانت مـولــی الـقــوم مـن لا یـشـتـهــیقــــد  ردی کــلا لـئــن لــــم یــنــتـــه(دفتر اول، ابیات  95-100)مولانا در داستان شاه و کنیزک - داستان اول مثنوی - بالاجمال به ضرورت وجود و جایگاه انسان کامل می پردازد و در گفتمان دوازدهم دفتر اول (ابیات 3721-4003) به تفصیل از علو مقام و شان بی همتای حضرت اسدالله الغالب علی (ع) پرده برمی گیرد و سالکان طریق وصال حضرت محبوب را به پیروی از منش"شیر حق" دعوت می کند. (صفوی، 1388،2006):از عـلـی آمـوز اخـلاص عمـلشیر حق را دان مطهر از دغل (دفتر اول،بیت 3721)هیچ عملی بدون خلوص کامل برای حضرت حق، مقبول درگاه جمال بی همتای حضرت معشوق واقع نمی شود؛ حتی نماز و جهاد. آدمیان علی العموم بر سبیل ناخالصی اند مگر کاملان. بنا به قول برخی از عرفا، اخلاص شامل هشت مرتبه است که ادنی مرتبۀ آن تصفیه عمل، از شائبۀ رضای مخلوق است. (بن: آداب نماز، صص 164-167). حضرت مولانا در گفتمان دوازدهم دفتر اول با طرح دو حکایت و برخورد حضرت علی(ع) با "عمرو بن عبدود" در جنگ خندق و "ابن ملجم مرادی" این شخصیت الهی، اسطورۀ مدارا و جوانمردی را به تصویر می کشد.مولانا در این دو حکایت به زمامداران و سالکان پیام می دهد: اگر علوی هستید، جایگاه خویش را نسبت به جایگاه علی (ع) دریابید، بلکه تا فرصت هست  به تصحیح اعمال خویش بپردازید که فردا دیر است. در اولین داستان، مولانا برخورد علی (ع) با "عمرو بن عبدود" پهلوان کافران را ترسیم می کند: حضرت علی (ع) در کشاکش نبرد تن به تن با پهلوان، وی را بر زمین می افکند تا هلاکش گرداند، او در این حال آب دهان خویش بر چهرۀ مبارک حضرت می اندازد. علی (ع) بی درنگ شمشیر بر زمین می افکند و در پاسخ دشمن مغلوب که چرا دست از جنگ کشیده می فرماید: "شیر حق و مجاهد راستین هرگز برای انتقام شخصی کسی را نمی کشد و آزار نمی دهد. او تنها بر ارادۀ حق گردن می نهد، نه بر امیال شخصی".در داستان دوم، مولانا جریان گفتگوی ابن ملجم وعلی را به تصویر می کشد: حضرت پیامبر (ص) به ابن ملجم فرمود: "روزی فرا می رسد که علی را به شهادت می رسانی". ابن ملجم از حضرت علی درخواست کرد پیشاپیش او را بکشد تا این جنایت از او سر نزند، لیکن علی فرمود: "کشتن تو در این زمان، قصاص قبل از جنایت است، نمی توانم ترا بکشم".محورهای اصلی حکایت:1-    شان علی(ع) در کائنات:در غـزا بـر پهـلـوانی دست یافتزود شمشیری بـر آورد و شتافتاو خـدو انـداخت بــر روی علــیافـتـخـار هـر نبـــی و هــر ولـــیآن خدو زد بر رخی که روی ماهسجــده آرد پیش او در سجـده گـاه(دفتر اول، ابیات 3722-3724)حضرت علی (ع) در مقام نفس مطمئنه و مَرضی خداوند - یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة (سوره فجر، آیات 27 – 28) - شان بی همتایی در سلسلۀ اولیاءالله دارد. علی (ع) افتخار رسولان و اولیاء الهی است. گیتی نیزکه مستغرق عشق ورزی با محبوب کل است - یسبح له ما فی السموات و الارض (سوره حشر، آیه 24) - در سجده گاه هستی که ظلی است، در برابر صورت علی(ع) که وجه الله است آگاهانه،  منقاد و تسلیم است.حضرت محمد مصطفی (ص) زمان عزیمت به جنگ تبوک، علی (ع) را به جانشینی خویش در مدینه منصوب نمود. علی فرمود: "یا رسول الله آیا مرا بر زنان و کودکان، خلیفه می کنی"؟ حضرت محمد (ص) فرمود: "آیا راضی نیستی که برای من به منزلۀ هارون برای موسی باشی، جز آن که پس ازمن پیامبری نیست"؟ علی فرمود: "راضی ام". از این رو آن حضرت ملقب است به مرتضی. (فضایل الخمسه من الصحاح، ج اول صص 299-317، گولپینارلی ص 475) پیامبر اسلام (ص) در بارۀ علی(ع) می فرماید: هر که می خواهد بر علم آدم، ادراک نوح، بردباری ابراهیم، زهد یحیی، سطوت موسی و جمال یوسف بنگرد، به علی (ع) بنگرد. (همان، ج دوم، صص 128 - 130). 2-    امیرالمومنین علی (ع) از زبان دشمنان:الف: صفات اجتماعی علی(ع):شکوه و عظمت علی (ع) چنان است که دشمن محارب او نیز مقهور بلندای روح والا و عاشق و شیدای اوست. مولانا صفات اجتماعی مقتدای جوانمردان علی (ع) را از زبان دشمن: "شجاعت"، "مروت"، "حلم"، "رحمت"، "کرم"، "کظم خشم" برمی شمارد. علی (ع) چندان جوانمردانه و پاک با دشمنان خویش برخورد می کند که حتی دشمن به صفات برجستۀ او معترف است. او ایستادگی در برابر دشمن را با آئین جوانمردی همراه کرده است. گفته اند: "المروة حفظ الدین و صیانة النفس و حفظ حرمات المومنین و الجود بالموجود". (طبقات، ص 418) او از سر خشم، خودخواهی ومنافع فردی با دشمن به مقابله بر نمی خیزد، بلکه با حلم و بدون شتاب زدگی - که موجب تصمیم گیری های خام و از بین بردن جان، آبرو و حقوق اشخاص می گردد - با دشمن برخورد می کند. حلم و صبوری با دشمن به معنای مرعوب بودن نیست؛ بلکه با این تدبیر امکان بازگشت به حریم خانوادۀ الهی را برای او فراهم می آورد. از آن رو که حضرت "هو" کریم است و علی (ع) نیز ظل الله است؛ لذا هماره با مردمان که مخلوق حضرت حق اند، با کرم برخورد می کند؛ از این رو کار با علی (ع) و علی گونه ها دشوار نیست که: "با کریمان کارها دشوار نیست". علی (ع) حُسن القضاست از پس سوءالقضا. در مـروت شـیـــر ربـانـیـسـتـیدر مـروت خـود که دانـد کیستیدر مـروت ابـر مـوسـیـی به تـیهکامد از او خوان و نان بی شبیه(دفتر اول، ابیات 3722-3723)ای علی، تو در شجاعت، شیر خدا هستی و در جوانمردی کسی را از بلندای مقام تو آگاهی نیست. تو در جوانمردی همانند ابر موسی در بیابانی که از آن، خوان ونان بی مانند بر قوم بنی اسرائیل نازل شد.ای علـی که جملـه عقل و دیـده ایشمـه ای واگــو از آن چه دیـده ای تیغ حلـمت جان  ما را چـاک کـردآب عـلـمت خـاک ما را پـاک کـردباز گـو دانم که این اسرار هـوستزآنکه بی شمشیر کشتن کار اوست(دفتر اول، ابیات 3745-3748)یا علی، ای همه عقل و بصیرت الهی؛ اندکی از مکاشفات خویش به ما نیز بیاموز. همانا علی  "عین الناظره و اذنه الواعیه و یده الباسطه" است. (توحید صدوق، ص167). ای علی شمشیر بردباری تو جان ما را شکافت و آب حیات دانشت نفس ما را از پلیدی ها تطهیر کرد. فعل تو همان فعل حق است که بدون شمشیر می کـُشد.ب- صفات معنوی علی (ع):علی(ع) از دید دشمن به روایت مولانا: "باز عرش"، "چشم غیب"،" باب علم"،" روشنگر عالم"، "باب رحمت الهی" و "راهنمای حیات معنوی" است.باز گو ای باز عرش خوش شـکارتا چـه دیـدی این زمان از کـردگارچـشــم تـو ادراک غـیب آمـوخـتــهچـشــم های حاضـران بـردوخـتــه(دفتر اول، ابیات 3750 -3751)ای باز بلند پرواز عالم لاهوت با شکارهایی همه گوارا، برجسته و معنوی! بازگو این دَم از جانب پروردگار خویش چه دیدی؟ یا علی تو آن انسان کاملی که چشم دلت اسرار عالم غیب را عیان دیده، لیک چشم دل دیگران بر ادراک اسرار غیب بسته است. تفاوت ادراک تو با دیگران بارز ومحقق است؛ که  تو روحی قدسی مظهر اسماء مقید الهی هستی.عـالـم ار هیجـده هـزار ست و فـزوننیست این هیجده به هر چشمی زبونراز بـگـشــا ای عـلـــی مــرتـضـــیای پس سـوءالـقـضـا حسـن الـقـضــا(دفتر اول، ابیات 3756 -3757) بدین سان هر نظری قادر  به ادراک اسرار مراتب و مدارج عوالم ناسوت، ملکوت، جبروت وعالم لاهوت نیست. ای علی مرتضی که راضی شده ای به رضای حق و به واسطۀ انحلال ارادۀ تو در ارادۀ حضرت دوست، رضای تو، رضای حضرت محبوب هم هست و ای سرنوشت نیک که پس از سرنوشت بد بر من جلوه کرده ای؛ راز بگشا.    مـاه بـی گـفتـی چـو باشــد رهـنـمـاچـون بـگـویـد، شـد ضیا اندر ضیاچـون تـو بـابـی آن مدینـه علــم راچـون شـعـاعــی آفـتـاب حـلــــم راباز باش ای باب، بر جـویـای بابتا رســد از تـو قشـور انـدر لـبـاببـاز بـاش ای بـاب رحمت تا ابـــدبـارگـاه مـا لـــه کـفـــــوا احـــــــد(دفتراول ، 3763 -3765)علی (ع) در حکم ماه است که بدون کلام، به صراط حق هادی است، لذا چون سخن بگوید نور علی نور می شود. علی(ع) دارای ولایت قمریه مندرج در ولایت شمسیه است. پیروی از دین مصطفوی و صراط محمدی، پیروی از ولایت و معرفت علوی است؛ چرا که علی (ع) دروازۀ شهر حکمت پیامبر (ص)، صاحب ولایت شمسیه است.1.    پیامبر راجع به مقام عظمای ولایت معرفتی و معنوی علی (ع) می فرماید: "انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة و الحکمة فلیاتها من بابها". "من شهر علمم و علی دروازۀ آن. هر که خواهد به این شهر و حکمت درآید بایستی از دروازۀ آن علی در آید". (احادیث مثنوی، ص37).2.    امام علی(ع)  پرتو بردباری محمدی است. پیامبر باکفار و منافقین نیز با حلم رفتار می کرد.3.    آنان که در عالم صورت و ظاهر مانده اند، با ارشاد و هدایت علی به عالم حقیقت واصل شوند.4.    علی ای دروازۀ رحمت الهی و ای درگه  خدائی که هیچ کس نظیر اونیست، تا ابد گشوده باش.5.    حضرت محمد مصطفی (ص) رحمة للعالمین است و علی (ع) نیز درگه رحمت خداوند است.همان سان که رحمت الهی عمومیت دارد، رحمت علی نیز عمومیت دارد. از این رو محمد (ص) و علی (ع)هر دو،  نور واحدند و رفتارها و هنجارهایشان، تجلی اسماء وصفات الهی است. بلکه هر دو، مظهر اسماء جلالی و جمالی حضرت محبوب اند. یحبهم و یحبونه.بـاز گـو ای بـاز پـر افـروخـتـــهبـا شــه و با سـاعـدش آمـوخـتــهبـاز گـو ای بـاز عنقـا گیــر شـاهای سپاه اشکن به خود نه با سپاهامت وحـدی یکـی و صـد هــزاربـاز گـو ای بنـده بازت را شـکاردر محـل قـهـر رحمت ز چیستاژدها را دست دادن راه کیست؟(دفتر اول، ابیات 3783 - 3786)"باز" کنایت از روح قدسی است. فریدالدین عطار گوید:بـرو بنـد قفس بشکن که بازان را قفس نبودتو در بند قفس ماندی چه باز دست سلطانی"عنقاء یا سیمرغ" کنایت از انسان کامل  یا بی نشان صرف است. عراقی گوید:در صـومـعــه نگـنجـد رنــد شـرابخـانـهعنقـا چگــونـه گنجــد در کـنـج آشیــانــهعشقم که در دو کون و مکانم پدید نیستعـنـقـای مغـــربـم که نشـانـم پـدیـد نیست"امت وحدی" اشاره است به آیه شریفه "ان ابراهیم کان امة قانتا"(سوره نحل، آیه 120)  و همچنین حدیث شریف "المومن وحدة جماعة"و سبب این کلیت، وسعت وجود انسان کامل است. (ملا هادی سبزواری، ص 210)آن دشمن حربی دگر باره گفت: "ای باز بلندپرواز، ای تو دارندۀ بال های درخشان، ای باز الهی که بال و رخت با نور خدا منور گشته، بازگو اسرار را. ای روح قدسی و ای مانوس حضرت شاه حقیقی، بازگو. ای باز سلطانی که سیمرغ شکار می کنی، ای پهلوانی که به تنهائی - نه به یاری سپاه – سپاهی را شکست می دهی؛ تو به ظاهر یک تن، لیک بر حسب باطن، به تنهائی یک امتی، بازگو که من شکار باز توام. سبب این رحمت به جای قهر چیست؟ از چرایی این مهربانی به جای خشم و غضب بگو. این چه منطق بلندی است که به دشمن، فرصت بازگشت به حق می دهی"؟3- علی (ع) از زبان خویش: گفت من تیـــغ از پــی حق می زنـمبنـــده حـقــــــم نـه مـامــور تـنـــــمشیـــر حـقـــــم نیستـــم شیــر هـــوافعل من، بـر دیـن مـن، باشـد گـــوامـا رمیت اذ رمـیـتـــم در حــــرابمن چو تیغـــم، و آن زنـنـــده آفتابرخت خــود را مـن ز ره بـرداشـتمغیــــر حـق را مـن عــدم انگاشتـــمسـایـه یـــــی ام کـدخـــــــداام آفتـابحـاجـبــــم مـن نیستــم او را حجـابمن چو تیغـم پر گهــــرهای وصــالزنـده گـردانـــم نـه کـُشتـه در قتــالخـون نـپـوشـد گـوهـــر تـیــــغ مـرابـاد از جـا کــی بـرد مـیــــــغ مـراکـَه نیـم کوهـم ز حلم و صبر و دادکـوه را کـِـــی درربـایــد تـنـــد بـادآن که از بادی رود از جا خسیستزان که بـاد نـامـوافـق خود بسیستبـاد خـشــــم و بــاد شهـــوت بـاد آزبـرد او را که نـبـــود اهــل نـمــــازکـوهــم و هستــی مـن بنیــاد اوستور شـوم چـون کـاه بـادم یـاد اوستجــز بـه بـاد او نجنبــــد مـیــــل مـننیست جـز عشق احــد سـرخیــل منخـشـــم بتر شاهان شه و ما را غلامخـشـــم را هـــم بستـه ام زیـر لــگامتـیـــغ حلمــم گــــردن خشمـم زدستخشـم حق بر من چو رحمت آمدستغـرق نــورم گـرچه شد سقفم خرابروضه گشتم گر چـه هستـم بوتـرابچـون درآمـــد علتـــی انــدر غـــــزاتیـــغ را دیـدم نهــان کـردن ســـــزاتـا احـب لله آیــــــــــد نــــــــام مــنتـا کــه ابـغـض لله آیــــد کـــام مــنتـا کــه اعطــا لله آیـــد جــــود مـنتـا کــه امـســک لله آیــــد بـود مـنبـخـــــل مــــن لله عـطـــا لله و بـسجـمـلــــه لله ام نـیــــــم مـن آن کـسوانچـــه لله می کـنــم تـقـلـیــد نیستنیست تخییـل و گمان جـز دید نیستزاجـتـهــاد و از تحـــری رسـتـــه امآسـتـیـــن بـر دامـن حــق بـسـتـــه امگــــر هـمــــی پـرم هـمــی بینم مطارور همــی گـــردم همـــی بینـــم مـدارور کـشـــــم بـاری بـدانـــم تـا کـجـــامـاهـــــم و خـورشـیـــد پـیـشــم پیشوا(دفتر اول، ابیات 3787 – 3809)مولانا از زبان علی (ع)، اسطورۀ مدارا و جوانمردی، آن حضرت را چنین توصیف می کند:"بنده حق"، "شیرحق"، "تیغ الهی"، "ظل الله"، "درگاه احدیت"، "حیات بخش"، "کوه حلم و صبر وداد"، "حق بنیاد"، "کاظم غیظ"، "غرق نور"، "گلشن" و "احب الله".علی (ع) بندۀ حق است یعنی به مقام تسلیم و رضا رسیده و از غیر خدا رهیده است. حکیـم سنائی غزنوی گوید:بنــدگی نیست جز ره  تسلیـم ورندانی بخوان تو قلب سلیـمخواجـه حافـظ شیرازی فرماید:برو ای زاهــد و دعـوت مکـنـم سـوی بهشتکه خــدا در ازل از بهــــر بهـشـتــم بسـرشتتو و تـسـبـیــح و مصـلا و ره زهـد و صلاحمـن و میخـانـه و ناقــوس و ره دیـر و کنشتمنعم از می مکن ای صوفـی صافی که حکیمدر ازل طیـنـت مـا را بـه مــی نـاب ســرشتصـوفـی صافـی بهشتی نبـود هـر که چـو مـنخـرقــه در مـیکـــده ها در گـــرو بـاده نهشتراحت از عیـش بهـشت و لب خـورش نـبـــودهـرکـه او دامـن دلــدار خـود از دست بهـشت"حق" عبارت از ذات الله، وجود محض و واحد به وحدت حقیقیه است.علی (ع) فرمود: "من تنها برای رضای حق شمشیر می زنم، که بندۀ حقم، نه اسیر امیال نفسانی". هواهای نفسانی بالاجمال بر دو قسم است: یکی هوای لذت و شهوت و دیگری هوای جاه و ریاست.هجویری گوید: "آن که متابع هوای لذت باشد، اندر خرابات باشد و خلق از فتنۀ او ایمن بوند. و آن که متابع جاه و ریاست بود فتنۀ خلق باشد". (کشف المحجوب، ص 260). بر اساس حدیث شریف آخرین حبی که از دل مومن خارج شود حب ریاست است. امام علی خائف مقام رب بود و لذا نفس وی، اسیر هوای او نبود. "و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی" (سوره نازعات، آیه 40)"من مظهر "ما رمیت اذ رمیت" (سوره انفال، آیه 17) هستم. در جنگ چون تیغی در دست خداوندم که زننده اش حضرت حق است". از آنجا که علی و پیامبر نور واحدند، مولانا آیه ای را که در شان پیامبر (ص) نازل شده، در شان حضرت علی (ع) نیز بیان کرده است. "من انانیت خویش در سلوک الهی معدوم کرده ام و غیر حضرت حق را نیستی می انگارم".  قدرت و ریاست امور معدوم اند، نه نابود شونده. فتامل."من ضل الله هستم " الم تر الی ربک کیف مد الظل" (سوره فرقان – آیه 45)، که رفتارم همه، برگرفته از حضرت محبوب، نور مطلق وجود و روشنائی بخش ظلمت کدۀ کلخن دنیاست. از آن رو که متخلق به اخلاق الهی هستم، حجاب نیستم، بلکه دربان بارگاه زیبای معشوقم؛ که هر آن کس که مرا بنگرد او را بیند". "من رانی فقد رای الله". (صحیح بخاری، ج4، ص135). "من همانند تیغی هستم از گوهرهای وصال،  که در جنگ نمی کـُشم بلکه حیات می بخشم. هوی وهوس بر صفات کمالیه و اخلاق الهی من غالب نمی آید و مرا از رفتار راستین بازنمی دارد". اکبر آبادی می گوید: تیغ: کنایه از اخلاق الهی، خون و باد: اخلاق نفسانی و تیغ ومیغ: ذات رفیع الدرجات حضرت امیرالمومنین علی است. (اکبرآبادی، دفتر اول، ص 518). "من کاه نیستم بلکه در بردباری و صبر و داد، کوهی راسخ و استوارم. تند باد امیال زود گذر نفسانی نمی تواند صاحب نفس مطمئنه را از مسیر مستقیم بر کـَنـَد". مراد آن که باد هوای نفس قادر به جدایی صاحب نفس مطمئنه از صراط مستقیم و اعتدال نیست. آن که با وزش بادی از مسیر منحرف شود، خسی بیش نیست. مولانا خشم، شهوت، حرص و آز را به مثابۀ بادهای مخالف برمی شمارد که آنهایی را که اهل نماز نیستند با خود می بـَرَد، که خداوند می فرماید: "ان الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنکر".(سوره عنکبوت، آیه 45) "همانا نماز بازدارنده از زشتی و تباهی است". بدین سان امیال و هواهای نفسانی بر نمازگزار حقیقی سلطه ندارند. اسیر هواهای نفسانی، نماز گزار حقیقی نیست؛ و نماز، صرفا الفاظی است ورد زبان او. "من در مرتبۀ تمکین و مقام اطمینان همانند کوهم که هستی من از بنیاد حضرت "هو"ست. اگر هم چون کاه باشم، بادی که مرا به حرکت وامی دارد باد ارادۀ حضرت حق است. میل من جز به هوای محبت او حرکت نمی کند و سردار قشون وجودم، تنها عشق آن معشوق یگانه است". علی از آن رو که در عشق الهی مستحیل شده  و محبت "هو" جانش را لبریز نموده، همۀ وجودش سرشار از مهر الهی است و به هرکجا می رود با خود مهر می برد و از وجودش مهر پرتوافشان می شود. او با وجود سراسر مهر خویش، وجود آدمیان را مهربانانه تسخیر می کند. علی سلطان جانهاست و این سروری را از طریق عطوفت، رافت، عفو، گذشت، مروت، کظم غیظ و پای بر سر خواهش های نفسانی نهادن به دست آورده، لذا امروزه نیز پس از قرن ها علی محبوب، پیشوا و مقتدای رهروان آزادی، عدالت و معنویت است.علی (ع) می فرماید: "خشم بر شاهان فرمانروا، اما غلام ماست. من خشم را هم به سلطۀ خویش درآورده ام". علی که محو حق است، خشم غلام  اوست و او فرمانروای وجود است."شمشیر بردباری من گردن خشم را زده و محبوب در من، با وصف حلم و رحمت ظهور کرده، نه با وصف قهر وخشم"."اگر چه ظاهرم خاک آلود شده، لیکن در دریای انوار حضرت دوست مستغرق شده ام. هر چند ابوترابم، لیک باغ گلهای حقایق واسرار نور مطلق گردیده ام". حضرت مصطفی(ص)، علی (ع) را با  کنیۀ ابو تراب خطاب فرمود. از ابن عباس سبب پرسیدند، گفت: زیرا  پس از رسول (ص)، علی (ع) صاحب زمین و حجت پروردگار بود و بقا و سکون زمین به وجود آن حضرت بود. (سفینه البحار، ج اول، ص121، به نقل از گولپینارلی). به این ترتیب حضرت پیامبر (ص) با خطاب ابوتراب به حضرت علی (ع) حدیث: "علی منی  و انا من علی". (جامع صغیر، ج دوم، ص 56) "علی از من است و من از علی" را به طریق رمزی بیان فرمود و این نکته را که علی، مظهر حقیقت اوست، رسما اعلام نمود.علی (ع) به دشمن محارب پاسخ داد: "چون در جنگ با تو، چیزی به جز حب الهی موثر واقع شد، بر زمین نهادن شمشیر را شایسته دانستم؛ تا اسم من "احب لله" و مرادم "ابغض لله" باشد. تا  سخا  و بخشش من "اعطی لله" و ذات و وجودم "امسک لله" باشد. بخل  و عطای من هر دو، از برای خداوند است. همۀ وجودم از ان خداست و به دیگری تعلق ندارم". ارادۀ علی در ارادۀ محبوب فانی شده است.ابیات سه گانۀ مذکور بر گرفته از این حدیث شریف است: "ما اعطی لله ومنع لله و احب لله و ابغض لله فقد استکمل الایمان". "هر که در راه خدا احسان نموده، در راه حق امساک ومنع کند، برای خداوند دوست بدارد و برای خدا کینه ورزد؛ ایمان خویش را کامل کرده است". (احادیث مثنوی ص37، به نقل از مستدرک حاکم).         علی (ع) فرماید: "آن چه برای خدا کنم بر مبنای تقلید نیست و کاری که انجام دهم از حدس و گمان به دور و محققا بر اساس مشاهده و معاینۀ باطنی است. از فهم ناشی از حدس و گمان، رهائی یافته، قلب و روحم را در حضرت حق فانی نموده ام".         علی (ع) "با گوش محبوب می شنود، با چشم حضرت حق می بیند و با زبان او سخن می گوید".( بر گرفته از حدیث قدسی: "ما یتقرب الی عبدی بشیء احب الی مما....". (رساله لقائیه، میرزا جواد ملکی تبریزی، ص31)."در پرواز، فضای پرواز را دیده و در گردش، جای گردش را در نظر می گیرم. چون باری بر دوش کشم، دانم کجا بایستی ببرم. من هم چون ماهم و خورشید رهبر من است؛ نور غنی بالذات وجود حضرت محبوب، روشنگر راه و پرواز و عروج معنوی من است". امام صادق (ع) در کافی فرماید: "روح مومن بیش از پیوستگی و وابستگی پرتو خورشید به آن، با روح خدا اتصال دارد". (رساله لقائیه، ص 30).4-    برخورد علی (ع) با دشمنان:در غـــزا بـر پهلــوانـی دست یافتزود شـمشـیـری بــرآورد و شتـافتاو خـدو انــداخت در روی عـلــــیافتخـــار هــر نـبـــی و هـر ولــــیآن خـدو زد بر رخی کـه روی ماهسجـــده آرد پیش او در سـجـده گاهدر زمان انداخت شمشیر آن علــیکـرد او انـدر غــــزااش کاهـلــــی  (دفتر اول، 3722 - 3725)من چنان مَـردَم که بر خونـی خـویشنـوش لطف من نشـد در قـهـــر نـیـشگفت پیغــامبــر بـه گــوش چـاکـــــرمکـو بـُـرَد روزی ز گـردن این سَـــرَمکرد آگه آن رسـول از وحـــی دوستکـه هـلاکـــم عـاقبت بـر دست اوستاو هـمــی گـویــد بـکــش پیشیـن مـراتـا نیـایـتد از مـن ایـن منـکــــر خـطامن همی گـویـم چو مرگ من ز تستبا قضا من چــون توانــم حیلــه جستاو هـمــی افـتــد بـه پیشـم کای کریــممـر مـرا کـن از بـرای حــق دو نیــمتـا نــه آیــد بـر مـن ایـن انـجاـــم بــدتا نـســوزد جـان مـن بـر جـان خــودمن هـمــی گــویــم بـرو جـف الـقـلــمزان قلــم بس سرنگـون گــردد عـلــمهیـــچ بغضــی نیست در جانــم ز تـوزان که ایـن را مـن نمــی دانــم ز تـوآلـت حـقـــــی تـو فـاعــــل دست حــقچـون زنـم بـر آلـت حـق طـعــن و دَقگفت او پس آن قصاص از بهر چیستگفت هــم از حـق و آن ســــر خفیسـتگـر کنــد بـر فعــل خـود او اعـتــراضزاعـتـــراض خــود بـرویـانـــد ریـاضاعـتـــراض او را رســد بـر فعـل خـودزان که در قهرست و در لطف او احـدانـدریـن شـهـــر حـوادث مـیــــر اوستدر مـمــالک مـالک تــدبـیـــــــر اوستآلـت خـــــود را اگـــــر او بـشـکـنــــــدآن شکـسـتــه گـشـتــه را نیکــــو کـنـــد(دفتر اول، 3844 - 3858)گفت امیـرالمومنیـن با آن جوانکه بـه هنـگام نبــرد ای پهلــوانچون خـدو انداختی در روی مننفس جنبیـد و تبــه شد خـوی مننیـم بهـر حـق شـد و نیمـی هــواشرکت انـدر کار حـق نبـود رواتـو نـگارنــده کف مـولـیـسـتـــیآن حـقــی کــردۀ مـن نـیـسـتـــی(دفتر اول، 3975 - 3979)مولانا در گفتمان آخر دفتر اول مثنوی، عاشقانه به ارائۀ تصویر رادمردانه وبا مروت علی (ع) با دشمنان مسلح و محارب می پردازد. رفتار علی (ع) با دشمنانش بر اساس منطق قدرت و اسلوب حکومت های دنیوی نیست. منطق او الهی و برگرفته از ارزشهای خدائی است. او در دوستی و دشمنی هیچ گونه منافع فردی ندارد و خدا در تمامی عملکردهایش حضور دارد، چرا که "علی (ع) با خداست و خدا با علی(ع)".از ابیات مذکور به نحو ایجاز محورهای ذیل قابل استنتاج است:الف- علی(ع) در صف اول مصاف با دشمن مسلح است.ب- علی (ع) جهاد در طریق الهی را بر تامین امیال نفسانی برگزیده است.د- علی (ع) با دشمنان مسلح نیز با رحمت، مروت و لطف برخورد می کند.ه- علی(ع) قصاص قبل از جنایت نمی کند.و- از دیدگاه علی (ع)، دشمن نیز مخلوق خداست، لذا معدوم کردن مخلوق خدا بایستی بر اساس معیارهای استوار و متین  و روش های سنجیده وحکیمانه باشد، نه بر اساس هوی و هوس و تصمیمات خام، نسنخیده و عجولانه.5- علی(ع) و مرگ: بـاز رو ســـوی عـلـــــــــی و خـونیشوان کـــــرم با خـونـــــی و افـزونـیـشگفت دشمـن را همــی بینـــم به چشـــمروز و شب بر وی ندارم هـیچ خشـــمزان که مرگم همجو من خوش آمدستمرگ مـن در بعث چنگ انـدر زدستمـرگ بـی مـرگـــی بـود مـا را حـلالبـرگ بــی بـرگـــی بــود مـا را نــوالظاهــرش مـرگ و به باطــن زنـدگــیظاهـــــرش ابـتــــر نهـــان پایـنــــدگیدر رحــم زادن جنیــن را رفتــن استدر جهـــان او را ز نـو بشکفتــن استچون مـرا سـوی اجـل عشق و هواستنـهـــی لا تـلـقـــــوا بایدیکــــم مـراستزان کـه نـهــــی از دانـه شیــریـن بـودتلــخ را خـود نـهــی کـــِی حاجت شـوددانـه یــی کش تلـخ باشد مغـز و پوستتلخــی و مکــروهیش خـود نهـی اوستدانـه مـــردن مـــرا شـیــــریـن شــدستبـل هـــم احـیـــــاء پــــی مــن آمــدستاقـتـلــــونــــــی یـا ثـقــانــــــی لایـمـــــاان فــــی قــتــلــــــی حیاتــــی دایـمـــــاان فــــی مـوتــــی حـیـاتــــی یـا فـتــــیکـــم افـارق مـوطـنـــــی حـتــــی متــــیفرقـتــی لـو لــم تکـن فــــی ذاالسـکـــونلـــم یـقــــــل انـا الـیـــــه راجـعــــــــــونراجـــع آن باشـد کـه بـاز آیـد بـه شـهــــرســــوی وحــدت آیـد از تـفـــریـق دهـــــر (دفتر اول، ابیات 3924 – 3937)این ابیات مثنوی در زمرۀ بهترین سروده ها در وصف مرگ در ادبیات فارسی و یادآور "رسالۀ فایدون" افلاطون است که از قول سقراط حکیم پس از محکومیت به اعدام، در مدح مرگ بیان کرده است: "مردی که زندگی را در حکمت به سرآورده، بایستی مرگ را با گشاده رویی پذیرا شده، امیدوار باشد که در جهان دیگر جز نیکی و نیک بختی نخواهد دید. من نه تنها از مرگ نمی هراسم، که شادمانم پس از مرگ، زندگی دیگری هست و نیکان، سرانجامی بهتر از بـَدان دارند. من چون به مقام مرگ برسم، آن چه را در زندگی با کوشش بسیار می جُستم، در آنجا به سهولت خواهم یافت، از این رو نه تنها باید سفری را که در پیش دارم با دلی شاد و آکنده از امید آغاز کنم؛ بلکه هر آن کس که گمان دارد توانسته روح خویش را پاک نگه دارد، بایستی با نهایت اشتیاق بار این سفر ببندد. روح که خود، نادیدنی و نامحسوس است، پس از آزادی از بند تن به جایی نادیدنی، پاک و آسمانی رهسپار شده، در عالم ارواح به خدای بزرگ و دانا پیوسته، با او هم نشین می گردد. (بن افلاطون، ج اول، رساله فایدونPlato, Phaedo, pp: 50-10.).مولانا با الهام از کلام حضرت علی (ع) ، تصویر ذهنی آن حضرت پیرامون مرگ را هنرمندانه و با زیبایی هر چه تمام تراز طریق  شعر خویش نقاشی کرده است.امیرالمومنین علی (ع) خطاب به یاران خویش می فرماید: "مهیا شوید، که بانگ کوچ سر داده اند. دل به ماندن در دنیا اندک ببندید و بازگردید و با آن چه از توشۀ نیکو در دسترس دارید ره سپرید. چشم انداز مرگ به شما نزدیک است، پس پیوندهای خود را با دنیا بـُریده، پرهیزگاری را پشتیبان خویش نموده، چون توشه ای همراه خود بـَرید". (خطبه 204): "خلایق تنها دنیا را می بینند که مرگِ تن های خویش بزرگ می پندارند؛ لیکن متقین، مرگِ دل های زندگان را بزرگ تر می شمرند". (خطبه 230). "با کردار نیک به پیشواز مرگ بروید و پیش از بار گشادنش، برای پذیرایی از آن آماده شوید و تا نیامده، خود را مهیای درآمدنش سازید که پایان کار، قیامت است و این اندازه پند ، خردمند را کفایت". (خطبه 190). "همانا مرگ، طالبی شتابنده است، آن کس که بر جای است از دستش نرود و آن که گریزنده، از آن نرهد. همانا گرامی ترین مرگ ها، کشته شدن در راه خداست. قسم به آن کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن، بر من سهل تر است تا در بستر مـُردن. (خطبه 123). "شما را سفارش می کنم به یاد آوردن مـُردن و از مـُردن اندک غافل بودن را. چگونه از چیزی غافل شوید که شما را فراموش نکند و در چیزی طمع بندید که مهلتتان ندهد"؟ (خطبه 188). "بدانید که امروز ریاضت است و فردا مسابقت و خط پایان، دروازۀ بهشت برین و آن که بدان نرسد، در دوزخ جایگزین. آیا کسی نیست که از گناه توبه کند پیش از آن که مرگش فرارسد؟ آیا کسی نیست که کاری کند پیش از در رسیدن روز بدبختی اش؟ بدانید شما در روزهایی به سرمی برید که فرصت ساختن توشه است و از پس این روزها مرگ است. آن که اجل نارسیده ساز خویش برگیرد، سود آن بیند و از مرگ آسیب نپذیرد و آن که تا دَم مرگ کوتاهی نماید، حاصل کارش خسران است و مرگ او موجب زیان". (خطبه 28).از دیدگاه توحیدی علی (ع)، مرگ شیرین و آغاز زندگی ابدی است. مرگ وصول به موطن حقیقی است. مرگِ در راه خدا، بزم و نرگستان علی است، چرا که علی عاشق حق است.مرگ از برای علی (ع)، همچون انگبین شیرین است. بر خلاف اهل صورت ومتوسطین که چندی معطلی در عالم برزخ دارند؛ بعث علی (ع) که از کاملان است، چنگ زدن به ذیل جلال حق است. دنیا محل خواب است برای به خواب رفتگان، آخرت منام است برای اهل صورت و متوسطین و آخرت بعث است برای کاملین. (نک: ملاهادی سبزواری،  ص 118).مرگ جسمانی در ظاهر مرگ، لیک در باطن زندگی است، زیرا زندگی حقیقی پس از انقطاع روح از کالبد جسمانی حاصل می شود. مرگ جسمانی ظاهرا پایان همه چیز است، اما در باطن و در حقیقت زندگی جاودان است؛ چرا که دنیا دار فناست وآخرت که مجرد از ماده است، دار بقاست.تولد برای جنین در شکم مادر، کوچیدن است، لیک نوزاد را در دنیا شکفتنی تازه باید. این جهان نیز برای اهل دل، رحمی بیش نیست که بایستی از آن به جهان فراتر برون رفته ابدی و متعالی شوند.علی(ع) می فرماید: "از آن رو که من عاشق مرگ هستم و هوای آن در دل دارم، در اصل نهی آیۀ "خویشتن را به دست خویش به هلاکت نیندازید" (سوره بقره، آیه 195) متوجه من است". زیرا نهی جائی است که اشتیاق باشد و تنها اولیاءالله مشتاق لقای حضرت دوست اند، چنان که حضرت علی در خطبه صفات متقین می فرماید: "اگر نبود اجلی که خداوند برای آنان در دنیا معین فرموده، هر آینه شوق به پاداش و بیم از عذاب، حتی به اندازۀ چشم به هم زدنی جان در اجسادشان قرار نمی گرفت". زیرا منع از چیزهای شیرین است، که تلخ نیازی به نهی ندارد، لذا این نهی در حق کسانی نیست که مرگ را تلخ می بینند.امام متقین در وصیت خویش به امام حسن (ع) می فرماید: "و بدان که تو برای آن جهان آفریده شده ای، نه برای این جهان و برای نیستی ، نه برای زندگی جاودان و برای مـُردن، نه زنده بودن و بدان تو در منزلی هستی که از آن رَخت خواهی بست و خانه ای که بیش از روزی چند در آن نتوانی نشست و در راهی هستی که پایانش آخرت است و شکار مرگی که گریزنده از آن نرهد و آن را که جوید، بدو رسد و از دست ندهد؛ پس بترس از آن که تو را بیابد و در حالتی باشی ناخوشایند، با خود از توبه سخن به میان آورده باشی و او تو را از آن بازدارد و خویشتن را تباه کرده باشی. فراوان به یاد مـُردن باش و یاد آن چه با آن برمی آیی و آن چه پس از مـُردن روی بدان نمایی؛ تا چون بر تو درآید، ساز خود آراسته باشی و کمر خویش را بسته، ناگهان نیاید و تو را مغلوب نماید. مبادا فریفته شوی که ببینی دنیاداران دل به دنیا می نهند و بر سر دنیا بر یکدگر می جهند. چه، خدا تو را از دنیا خبر داده و دنیا وصف خویش با تو در میان نهاده و پرده از زشتی هایش گشاده. همانا دنیاپرستان سگانند عـوعـوکنان و درندگانند در پی صید دوان. برخی را برخی بـَد آید و نیرومندشان، ناتوان را طعمۀ خویش نماید و بزرگشان بر خـُرد، دستِ چیرگی گشاید. دسته ای اشتران پای بند نهاده، و دسته ای دیگر، رها و خـِرَد از دست داده. در کار خویش سرگردان. در چراگاه زیان. در بیابانی با گذری دشوار. نه شبانی که به کارشان رسد، نه چراننده ای که به چـَراشان بَـرَد. دنیا آنها را به راهِ کوری راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند و در بیراهگی اش سرگردان و فرو شده در نعمت آن. دنیا را پروردگار خود گرفته، دنیا با آنان به بازی پرداخته و آنان سرگرم بازی دنیا شده، آن چه را پس آن است فراموش ساخته است". (نامه 31).علی (ع) می فرماید: "دانۀ مرگ برای من شیرین است. از این رو آیۀ ذیل در حق من نازل شده: "و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان از روزی های معنوی برخوردارند". (سوره آل عمران، آیه 168)."بکـُشید مرا در حالی که سرزنشم می کنید، به درستی که زندگی جاودان من در مرگ است"؛ چرا که اهل فنا که در مرتبۀ عشق و ذوب اند، مشتاق وصول به عالم احدیت اند و کسی بر عالم احدیت وارد نشود مگر با مرگ اختیاری؛ تا با فنای وجود موهوم خویش از عالم کثرت رهائی یابد."به راستی که زندگی من در مرگ من است،  تا به کی از موطن حقیقی خود به دور باشم".دو بیت ذیل تضمین غزل شهید عشق الهی، حضرت منصور حلاج است:اقـتـلونی یا ثقـاتـی       ان فی قتلی حیاتیو مماتی فی حیاتی      و حیاتی فی مماتیاگر در این جهان، در فراق از حق نبودیم نمی فرمود: "ما بسوی او باز خواهیم گشت".(سوره  بقره، آیه 158).انسان معنوی از کثرت و تفرقۀ روزگار خویشتن را رهانیده به جانب عالم وحدت که همانا عالم لاهوت است بازمی گردد و در آن جهان که منزل حقیقی و سرای باقی است متوطن می شود.پـیش مـن ایـن تـن نـدارد قیمتـیبـر تـن خـویشـم فتـی ابـن الفتـیخنجـر وشمشیـر شـد ریحـان منمرگ من شد بزم و نرگستان من(دفتر اول ، بیت 3943 - 3944)در نظر علی (ع)این تن ارزشی ندارد: "من با بی اعتنائی به این جسم خاکی، راد مرد راد مردان شده ام"."خنجر وشمشیر برای من ریحان خوشبوست. مرگ، برای اهل دنیا هولناک و برای من، همانند جشن و باغ نرگس، دلنشین، زیبا و فرح انگیز است. من با مرگ  به سوی باغ الهی پرواز می کنم و مشتاقانه به دیدار معشوق و محبوب واصل می شوم".دو بیت مذکور تلمیحی است به شعری منسوب به حضرت علی(ع):الـسیـف و الـخنجــر الـریحـاننااف علی علی النرجس و الآس(ملاهادی سبزواری، ص 220)6- ولایت علی(ع):مولانا در دفتر ششم مثنوی معنوی که در باب توحید است، به صراحت بر ولایت الهی مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع) تاکید می کند:ویـن سبب پیغـمـبــر بـا اجـتـهـــادنـام خـود و ان عـلـــی مولا نهــادگفت هر کو را منم مولا و دوستابـن عـم من عـلـی مــولای اوستکـیست مـــولا آن که آزادت کـنـــدبـنــــد رقـیت ز پـایت بـــر کـنـــــدچــون بـه آزادی نبـوت هادی استمـومنــان را ز انـبـیـــا آزادی استای گـــروه مومنــان شــادی کنـیـــدهمچـو سـرو و سوسن آزادی کـنیـد(دفتر ششم،ابیات 4538 -4541) بر اساس روش هرمنیوتیکی، با توجه به سیاق دفتر ششم که "توحید" است (صفوی، 1386)، مراد مولانا در بیان ابیات مذکور این است که انسان کامل با ولایت الهی و اراده ای که در ارادۀ حق مستهلک گردیده، و صفاتی که در صفات الهی زایل گشته و هیچ چیز نمی بیند الا: "وحده وحده وحده لا شریک له" (فنای توحید فعلی، فنای توحید صفاتی و فنای توحید ذاتی)؛ می تواند با مهر و محبت و دوستی، آدمیان را به جانب حق مطلق فرا خواند و بند اسارت نفس از وجود آنان بردارد. نمونۀ اعلای چنین مولائی که انسان کامل و دارای ولایت الهی است اسدالله الغالب، حیدر کرار حضرت مولی الموحدین علی (ع)، اسطورۀ جوانمردی و مروت است. "لا فتی الا علی".مولوی در بیان مقام انکارناپذیر ولایت علی (ع)، به حدیث غدیر خم استناد می کند. حدیث غدیر خم براساس خاطر ربانی محبان الهی، حدیث "سلسلة الذهب" است که در کتب حدیثی سنی و شیعه، معروفیت کامل دارد. بنا بر استناد علامه امینی در کتاب علمی "الغدیر"، این حدیث را صد و ده تن از صحابه و هشتاد و چهار تن از تابعین نقل کرده اند. (الغدیر، ج اول،  ص67 - 72).حضرت محمد(ص) روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت در حجة الوداع در سرزمین خم در برابر جمعیتی بالغ بر صدوبیست هزار نفر می فرماید:"من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من واله و عاد من عاداه". "هرکه را من مولای اویم علی هم مولای اوست. خداوندا دوستان علی را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار".نتیجه گیری اجتماعی مولانا از رفتار علی(ع):پـیـش مـن ایـن تــن نـدارد قـیـمتــــیبـی تـن خـویشــم فتــی ابـن الـفـتـــیخـنـجـــر و شمشیـر شـد ریحـان منمـرگ من شد بـزم و نرگس دان منآن که او تـن را بدیـن سـان پــی کندحــرص میــری و خــلافت کـِی کندزان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکمتـا امیـــران را نـمـایــد راه و حکـــمتـا امـیـــری را دهــد جـانـــی دگــــرتـا دهــد نـخــــل خــلافـت را ثـمـــــرش(دفتر اول، ابیات 3943 - 3947)علی (ع) در خطبۀ شقشقیه می فرماید: " و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز". "بدانید که این دنیای شما نزد من بی مقدارتر از عطسۀ بزی است". (نهج البلاغه، خطبه شقشقیه (خطبه سوم)، بند 18).اهداف اصلی امام علی (ع) در حکومت از منظر مولانا:الف- علی (ع) بالذات هیچ حرص و ولعی به حکومت نداشت و تنها به عنوان وسیله ای جهت احیای حق و انعدام باطل و ظلم به حکومت می نگریست.ب- قصد اصلی علی(ع)، تاسیس آئین حکومت داری بر اساس موازین عدالت، آزادی و معنویت بود.ج- هدف علی(ع)، به کمال رسانیدن مرتبۀ حکمرانی راستین بود، نه اعمال حاکمیت بر اساس امیال شخصی.در ادامه مولوی به بیان حکایت فتح مکه توسط پیغمبر می پردازد تا نشان دهد همان گونه که فتح مکه برای محمد (ص) به خاطر قدرت طلبی و ریاست نبود، حکومت علی (ع) نیز جهت اِعمال سلایق فردی و امیال نفسانی نبود، چرا که علی (ع)، شیر حق بود که از عالم صورت رسته و به عالم معنا پیوسته  بود. میـان مـاه مـن تا مـاه گــردونتفاوت از زمین تا آسمان استبندۀ هیچ قدرتی نیستم  الا "او" و پیرو هیچ کس نیستم الا "علی". لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار. والسلام علی من اتبع الهدی والحمد لله رب العالمین والعاقبة للمتقین.لندن-15 رمضان 1387منابع:* قرآن کریم* افلاطون، دوره کامل آثار، ج اول، رساله فایدون، ترجمه محمد حسن لطفی – رضا کاویانی، تهران، 1337.   * اکبرآبادی، ولی محمد، شرح مثنوی مولوی، به اهتمام نجیب مایل هروی، تهران، 1383  .* امام خمینی، آداب نماز، تهران، 1385.* امام علی ابن ابی طالب، نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، 1379.* خوارزمی، کمال الدین، جواهرالاسرار و زواهرالانوار، تصحیص دکتر محمد جواد شریعت،  اصفهان، بی تا.* صفوی، سید سلمان، ساختار معنایی مثنوی معنوی، انتشارات میراث مکتوب، تهران، 1388.      -- ساختار کلی دفتر ششم مثنوی مولوی، آیینه میراث، تهران، پاییز 1386.-- امام حسین از نگاه مولوی، تهران، 1386.-- اهل بیت از نگاه قرآن و مولوی، استانبول، 1386.     -- تشیع معنوی مولوی، لندن، 2006  .* فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث مثنوی، تهران.* گولپینارلی،عبدالباقی،  شرح مثنوی، ترجمه و توضیح دکتر توفیق سبحانی، تهران، 1374.* ملا هادی سبزواری،  شرح مثنوی، به کوشش دکتر مصطفی بروجردی، تهران، 1374.* مولوی، مثنوی معنوی، نسخه نیکلسون، نسخه قونیه، ویراسته دکتر توفیق سبحانی، تهران، 1378. --     کلیات شمس تبریزی، تصحیح فروزانفر، تهران 1363.* میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، رساله لقائیه، قم، 1363.* Plato, Complete Works,(Phaedo), ed. John M. Cooper, Indianapolis, 1997.  * Seyed Ghahreman Safavi (Salman), The Structure of Rumi’s Mathnawi, London, 2006. دکتر سید سلمان صفوی آکادمی مطالعات ایرانی لندن – دانشگاه لندن




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 734]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن