واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تبارشناسي پيشرفت و شكست ايراني نويسنده: ابراهيم فياض 1ـ ايران جديد از صفويه شروع مي شود. و تبارشناسي پيشرفت و شكست ايراني نيز از صفويه شروع مي شود چرا كه صفويه معاصر با شروع رنسانس در اروپا است كه تعامل و تقارب و تباعد با غرب نيز براي ما تريسم مي كند .حال، چرا پيشرفت صفويه مثل اروپا ادامه پيدا نكرد.2ـ شكست هميشه با فقدان عقلانيت و يا اضمحلال عقلانيت رخ مي دهد. و بر عكس، تشكيل و تشكل عقلانيت در يك جامعه، پيشرفت را درپي خواهد داشت. پس براي تبارشناسي پيشرفت و شكست بايستي بر تبارشناسي عقلانيت و سير تاريخي آن پرداخت.3ـ عقلانيت را اگر كاربرد عقل بدانيم امري است كه تابع جهان پديداري و نظام معنايي و فرهنگ و دين يك جامعه است. چرا كه كاربردهاي عقل بسيار متفاوت و تابع فرهنگ است. پس عقلانيت ترسيمي، كنشهاي انساني را نظم و نسق بخشيده است و تمركز و هدف گزيني را بوجود مي آورد كه سبب ميشود پيشرفت بوجود آيد.4ـ در صفويه باگسل هاي معرفتي كه ايجاد شد، جامعه دچار عدم عقلانيت گرديد. گسل بين معرفت نخبگان و معرفت مردم، فلسفه و ادبيات و هنر دچار انتزاع گرايي شدند. پس از زندگي روزمره فاصله گرفته از طرف ديگر دين و فرهنگ عامه اوج گرفته و زندگي روزمره را شكل دادند. كه اوج آن در مذهب احساسي و حس گرايي غربي يعني اخباري، تجلي يافت و مذهب ضد عقل را شكل داد.5 ـ غرب گرايي سبب خلل در عقلانيت دوران صفويه شد، كه با باز توليد آن در مذهب و روش شناسي ديني تجلي يافت. و در انتهاي دوران صفويه اين مذهب اوج گرفت و جامعه را داراي خلل در گزينش و كنش كرد و فضاي ترديد و عدم ثبات جامعه را پوشاند و با كوچكترين حمله خارجي در هم شكست.6ـ فضاي ترديد و غير عقلاني، جامعه ايرانيان را در بحرانهاي پي در پي فرد برد. و حركتهاي داخلي و خارجي افشاريان وزنديان نيز نتوانست ايران را نجات دهد. با آمدن قاجاريه و ثبات نسبي ايران، اصوليان با رهبري محقق بهبهاني به بازسازي عقلانيت در زندگي ايرانيان پرداختند. و اوج آن با شيخ اعظم انصاري است كه فلسفه اعتباري و روش شناسي عقلانيت اسلامي را ترسيم كرد.7ـ با عقلانيت ترسيمي شيخ انصاري و ادامه آن توسط شاگردانش و ورود در سياست عمومي يعني نهضت تنباكو و مشروطه توسط ميرزاي شيرازي و ميرزا حسن آشتياني و نائيني و آخوند خراساني، توجه غرب اروپايي بر آن جلب شد. و با غرب گرايي، نهضت مشروطه عقلانيت ترسيمي شيخ شكست خورد.8ـ واسطه غرب گرايي علماي مذهبي محلي، روشنفكران محلي بودند (مثل سرجان ملكم خان) در مرحله اوليه نهضت عقلانيت ترسيمي اسلامي حاكم بوده و اين عقلانيت ترسيمي، نهضت را با كنش هاي متمركز شكل داده و به هدف مي رساند ولي عقلانيت غربي، ترسيمي توسط روشنفكران محلي وتلفيق با عقلانيت اسلامي، انگل وار از عقلانيت اسلامي براي رشد خود استفاده مي كند و سپس عقلانيت اسلامي را بر كنار مي كند و خود جايگزين مي شود (مثل مريد شدن بهبهاني براي سرجان ملكم خان. پس اشرافيت غرب گرا سبب انحراف و شكست مشروطه مي شود.9ـ عقلانيت ترسيمي اسلامي در جريان تنباكو و مشروطه براساس عدالت و تاسيس عدالت خانه، شكل يافته بود. ولي بعد از انقلاب عقلانيتي، عدالت تبديل به آزادي شد و چار چوب ضد خود، به خود پذيرفت و نتيجه شكست نهضت پيشرفت گراي ايراني در اول قرن بيستم ميلادي بود كه سبب عقب ماندگي ساختار ايراني در قرن مذكور گشت .10ـ اين وضعيت با غارت منابع ايراني و به گونه خاص نفت همراه شد. و باز حوزه فقاهت با اين غارت منابع و ظلم سرسازگاري نداشت. پس روحانيت با عقلانيت فقاهتي خاص خود، نهضت ضد ظلم را شروع كرد ولي اشراف غرب گراي آن زمان يعني مصدق در كنار نهضت رشد مي كنند وسپس بعد از استقرار، شروع به نابودي ريشه روحانيتي نهضت مي كند و با حمله زباني و تبليغاتي ونرم و خشونت سخت افزاري، شكست نهضت را رقم مي زند كه نتيجه غرب گرايي شديدتر ايران بعد از جنگ جهاني دوم را به ارمغان مي آورد.11ـ ده سال بعد كه غرب گرايي به اوج مي رسد سعي در نابودي ساختار سنتي اقتصادي و فرهنگي ايراني با انقلاب سفيد امريكايي ـ شاهنشاهي مي شود. عقلانيت فقاهتي امام كه معطوف به عقلانيت فقاهتي شيخ انصاري مي شود، به مبارزه مي پردازد. عقلانيت مدرن چپ (ماركسيستها) و راست (غرب گراها) با آن مخالفت مي كنند، كه شكست آن نيز رقم مي خورد.12ـ بعد از انقلاب ايران گراي امام كه براساس يك معرفت شناسي اسلامي و به دنبال يك عقلانيت جديد در قرن جديد بود، امام آن را در قالب ولايت فقيه ترسيم مي كرد چرا كه پادشاهي ايراني از زمان صفويه تا آن زمان، يك نوع اشرافيت غرب گرا ترسيم مي شد كه ضد عقلانيت ايراني بود. كافي است به همراهي پادشاهان صفويه با نهضت غرب گرايي اخباري گري و ضديت با ملاصدرا و عقل گرا و پادشاهان قاجاريه با غرب گرايي يا شرق گرايي در مشروطه نگاه كرده شود (مثل ناصر الدين شاه در غرب گرايي و محمدعلي شاه در شرق گرايي).13ـ انقلاب اسلامي با يك نوع نرم افزار عقلانيت ترسيمي براساس ولايت ـ فطرت ـ مردم و عرف، شكل گرفت كه عقلانيت معطوف به پيشرفت جديدي را ترسيم كرد. و قرن بيستم را اينگونه به پايان رسانيد. و انقلاب هاي عقلانيتي در جهان نيز رقم خورد مثل پيدايش مدرنيسم ولي آنچه اين عقلانيت ترسيمي را با تهديد روبرو مي كند اشرافيت شكل يافته بعد از انقلاب است كه ثروت با قدرت در قالب خانواده هاي محدودي آميخته و غرب گرايي را با تمام وجود تبليغ و ترويج مي كنند.منبع:http://www.pegahhowzeh.com/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 623]