واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهی نو بر خورشیدی در الموت در این انشاء قصد ندارم ، در مورد این که قلعه ی الموت در کجا قرار داشت و یا چند متر وسعت یا ارتفاع داشت بپردازم . نمی خواهم نام تک تک افراد و تاریخ تولّد و وفاتشان را ذکر نمایم ، بلکه می خواهم داستان فداکاری فداکارانی را بگویم که نامشان در تاریخ گم شده یا حدّ اقل سرگذشت زندگیشان به طریقی گفته شده که به نامی بد در تاریخ تبدیل گشته اند . فرقه ی باطنی که از فرقه های اسماعیلی است و قومی از این فرقه در دوره ی سلجوقیان و زمان ملکشاه و خواجه نظام الملک در قلعه ی الموت و قلاعی دیگر جای گزیده بودند . سر دسته ی این قوم که حسن صبّاح نام داشت نامش در تاریخ خوبان گم گشته . شاید به دلیل اختلاف مذهبی آن دسته با ما شیعیان است که با تعصّب همه چیز را فراموش کرده ایم و حتّی به خود زحمت نمی دهیم که نگاهی اجمالی به تاریخ بیندازیم . یادم می آید که روزی در تلویزیون گزارشگری به قلعه ی الموت رفته بود . او تقریبا می گفت : « اسماعیلی های آن جا ، به حشیشان معروفند چون در بهشت های دنیوی که صبّاح فراهم آورده به کشیدن حشیش و کار های مبتذل و خلاف اسلام می پرداختند و بعد چون مست می شدند دستورات سردستشان را به موقع اجرا می گذاشتند . » امّا آیا فردی مست می تواند کارهای مهمّی مانند این ها را انجام بدهد ؟ آیا واقعا حشیشان به معنی حشیش کشان است ؟ در جواب سوال اوّلی می توان با تکیه بر تجربه ، پاسخ قطعی خیر را داد . پس از دوره ی حسن صبّاح و چند تن از جانشینانش و پس از این که هلا کوخان مغول قلعه ی الموت و دیگر قلاع را به نابودی کشید ، در چند دهه یا شاید چند صده بعد اسماعیلیان دیگر به تقلید از حسن صبّاح و چیزهایی که در موردش شنیده بودند ، خود را اجتماع دادند و پس از کشیدن حشیش و سپری کردن در بهشت های دنیوی و ساختگی که خود درست کرده بودند ، در حالت مستی نامه هایی دیوانه وار و توهین آمیز به حاکمان شهر های می فرستادند و آن ها را تهدید می کردند . سپس آن حاکمان به آن قلعه حمله می کردند و آن جا را به راحتی تسخیر می کردند . و در مورد سوال دوّمی مبنی بر صفت حشیشان که بر روی اسماعیلیان گذاشته اند باید گفت که این لغت و معنایی که از آن برآورده اند ناشی از بی سوادی بعضی از تذکره نویسان است . احتمالا کسانی که تاریخ مطالعه کرده اند می دانند که اسماعیلیان افرادی ثروت مند بوده اند و حتّی در بعضی جاها نوشته اند که حسن صبّاح به گنج قارون دست یافته که احتمالا دروغ است . پس دلیل ثروت مندی آنان چیز دیگری است که آن تولیدات و صادرات دارو در الموت بوده است . در معنای لغوی حشیشان هم به کلمه ی دارو فروشان می رسیم که متاسّفانه تذکره نویسان این موضوع را رعایت نکرده اند و معنای حشیشان را بر اساس نظر خود نوشته اند . غیر از قلعه ی الموت یکی از قلاع معروف آن دوره در اختیار اسماعیلیان بوده قلعه ی طبس بود . شاید تا به حال فکر می کردید که قلعه ی الموت سخت ترین قلعه ی اسماعیلیان است ولی اگر وضع قلعه ی طبس را می دانستید دیگر چنین فکری را از نظر نمی گذراندید . قلعه ی الموت قلعه ای بود که می توان تا دم آن به راحتی پیش رفت و حتّی ورود به آن نسبت به قلعه ی طبس بسیار راحت تر است . ولی قلعه ی طبس طوری است که حتّی به طور کامل به نزدیکی آن نیزنمی توان رفت و وضع کوه ها و سنگ ها طوری است که شاید هیچ انسانی نتواند به طور مستقیم از روی آن کوه به درون قلعه برود و افراد قلعه برای رفت و آمد از راهی سرّی که از میان کوه کنده شده استفاده می کردند . در قلعه ی طبس فداییان مطلق تربیت می شدند . فداییان مطلق به کسانی می گفتند که از جان خود گذشته بودند و جان خود را برای هدف اسماعیلیان فدا می کردند . از این فداییان در جنگ های بزرگ استفاده ی چندانی نمی کردند . بلکه از آنان برای کشتن فردی خاص استفاده می کردند و آنان را طوری مخصوص تربیت می کردند و در ماموریّت ها به آنان جوهر تریاک میدادند که اگر خود را در معرض خطر دیدند آنرا بجوند و از معرض شکنجه و عذاب در امان باشد و مهم تر این که اسرار باطنی ها فاش نگردد . اسماعیلیان از این فداییان استفاده های بسیار نمودند ولی جالب است بدانید که در بعضی تذکره ها گفته شده فداییان خواجه نظام الملک را نکشته اند . قضیه مرگ خواجه و این تذکره ها ، قضیه ای مفصّل است . حسن صبّاح دستور قتل او را به داعی بزرگ ( فرمانده ) قلعه طبس داده بود و او هم فردی را برای این کار مشخّص کرد . در آن زمان هم ملک شاه برای شکار به خارج از پایتخت آمده بود . در آن حال به بعضی دلایل ملک شاه نسبت به خواجه نظام الملک ظنین شده بود . خواجه برای این که این شک و سوظن را برطرف کند به طرف اطراقکاه ملک شاه براه افتاد . پس از چند روزی که خواجه به محل ملک شاه رسید ، آن فدایی که برای قتلش آمده بود رسید . او که نمی توانست مستقیما به نظام الملک حمله ور شود ، خود را جای مردی زد که نزد خواجه برای عرض شکایتی آمده .ولی قبل از این که با خواجه صحبت کند و او را به قتل برساند فهمید که نظام الملک به دست کودکی به قتل رسیده . که بلافاصله آن کودک به دستور مشاور همسر ملک شاه به قتل رسیده . و احتمالا قتل خواحه نظام الملک به تحریک مشاور ترکان خاتون ( همسر ملکشاه ) بوده . که البتّه صحت تاریخی این مطلب کم است . یک عادت خوب که اسماعیلیان آن دوره داشته اند ورزش مکرّر بوده . حسن صبّاح ، این عادت را به وجود آورده بود به طوری که انجام ورزش در هر جایی که می توانستند دین خود را آشکار کنند ، در روزهای خاص ف جزو واجبات دینی اسماعیلیان محسوب می شده و بر مردان کاری لازم بود که در آن روز ها با جمع یا شاید هم به تنهایی به ورزش مشغول شوند . سقوط اسماعیلیان ، پس از مرگ حسن صبّاح و چند تن از جانشینانش صورت گرفت . شاید دوره ی حسن صبّاح اوج قدرت اسماعیلیان بوده ولی در سنواتی که جانشینان بعدش هم بوده اند ، اسماعیلیان قدرت لازم برای دفاع از خود را داشته اند ولی به تدریج ، طمع ، داعیان بزرگ ( فرماندهان ) را فرا گرفت و فتنه در بین اسماعیلیان جا افتاد . شاید اگر هلاکو در زمان حسن صبّاح به ایران و الموت حمله ور می شد ، شکستی سخت مواجه می گشت . آن چه من در این مقاله نوشتم ، مطلبی واقعا خلاصه بود و من از گفتن بسیاری کارهای اسماعیلیان و اتّفاقاتی که در زمان آنان افتاد ، چشم پوشی کردم . چون اگر بخواهم آن ها را بگویم ، انشا بسیار طولانی و تقریبا وارد مباحث جدیدی مانند « دربار ملکشاه » ، « ترکان خاتون » ، « آزاد شدن مذهب باطنی در ایران » و مباحث دیگر می شویم . آن چه در این جا ذکر کرده ام ، صرفا از مطالبی بود که می دانستم و شاید بسیاری از آنان صحت تاریخی نداشته باشند . برگرفته از : کتاب خداوند الموت ، ترجمه ذبیح الله منصوریارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : alimparsi/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 667]