واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > خانواده - اشرف بروجردی موضوع دستیابی به قدرت همواره مورد منازعه فعالین سیاسی ، احزاب و ساختار سیاسی جامعه بوده و هست چون کمترین نتیجة به قدرت رسیدن ارائه دیدگاهها و نظرات و اندیشههای حاملان قدرت است و طبعاً بهترین نتیجة اثربخشی دیدگاهها است. بنابراین اگر چه قدرت فینفسه مَفسدههائی به همراه دارد اما بهرهگیری و بهرهمندی از آن اگر با هدف توسعه و تعمیم ایده و نظر صاحبان قدرت ، که برخوردار از اندیشهای نخبهگرا باشد سودبخش و مفید است. در طول تاریخ این ظرفیت برای مردان فراهم شده اما زنان همواره محروم از دسترسی به قدرت بوده اند با افزایش آگاهیها و بالطبع افزایش مطالبات زنان ، اکنون این سؤال مطرح است که سهم زنان از قدرت چیست؟ برخی میزان مشارکت سیاسی زنان را به عنوان سهم آنان از قدرت برشمردهاند. مشارکت در احزاب و مشارکت در فعالیتهای سیاسی همچون پارلمان و عضویت در شوراها را به عنوان سهم زنان از قدرت میدانند اما آنچه تعیین کننده سهم زنان میتواند باشد بستگی به قدرت تصمیمگیری و اثربخشی و اِعمال تصمیمات آنها است که تعیینکننده ظرفیت و یا سهم آنان در قدرت میتواند باشد. این موضوع البته مورد منازعه و تضارب آراء فقها و علماء نیز بوده است که آیا این امکان برای زنان هست که بتوانند در مناصب قدرت حضور داشته باشند و تقریباً اکثر فقها بر این باور هستند که زنان نباید به عنوان ریاست یک جامعة دینی مسئولیتی را عهدهدار باشند1 . در جامعه اسلامی ایران که شریعت با حکومت ممزوج گشته و شرع و قانون به یکدیگر پیوسته و وابسته شدهاند افقهای تازهای در این بحث بروز یافته است. از طرفی امام تأکید داشتند که برای مصالح نظام اسلامی و حفظ بقای آن میتوان احکام ثانوای را بر حسب ضرورت جایگزین احکام اولیه کرد و نقش زمان و مکان و حوادث مستحدثه را در صدور احکام فقهی امری ضروری میدانستند و از سوئی دیگر مباحث فقهی که در طی سالیان متمادی عمدتاً در حوزه نظری باقی مانده بود ناگزیر از پاسخگوئی به شبهات شدهاند بنابراین موضوع واگذاری قدرت به زنان از مباحث اختلافی در حوزههای علوم دینی است اما در جامعه و در سطح نخبگان و فعالان حقوق زنان آنچه مطرح است این است که سهم زنان از قدرت به چه میزان است. حتی میزان مشارکت نیز مورد منازعه نیست. چرا که زنان در همه عرصهها مشارکت خود را ارائه کردهاند. بنابراین اگر مشارکت را عبارت از شرکت فعالانة انسانها در حیات سیاسی- اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی بدانیم زنان به خوبی این جایگاه را پیدا کردهاند و حضور خود را در هر یک از عرصههای فوق معنیدار ساختهاند. اما در حوزة قدرت یعنی حوزة تصمیمگیری و اثر بخشی تصمیمات همواره، خلأ حضور زنان به چشم میخورد. از سوی دیگر برخی بر این اندیشه و باور هستند که مباحث مربوط به حوزة زنان آنقدر وسیع و فراگیر است که موضوع قرارگرفتن آنان در قدرت و حکومت جائی برای طرح و عرضاندام ندارد. در حالیکه اگر موضوع زنان در قدرت و حکومت مغفول واقع شود اصل مشارکت اجتماعی آنان نیز به تدریج از حافظه جامعه خارج خواهد شد. بنابراین حضور این زنان در قدرت میتواند به تحقق اقدامات ذیل منتهی شود: 1. شناسائی رفتار دولت و دیدگاهها و نظرات سیاسیون در خصوص مسائل عمومی جامعه با بهرهگیری از نظرات زنانی که در قدرت قرار دارد و توجه به نقش زنان در قدرت. 2. برخورداری از ظرفیت لازم برای پذیرش مسئولیت نمایندگی در سطح ملی(پارلمان) و یا محلی (شوراها) و ایفای نقش در حوزة انتخابیه. 3. تأسیس حزب و گروه سیاسی به منظور برخورداری از سهم بیشتری در قدرت. 4. افزایش ظرفیت و توانائی در پذیرش مسئولیتهای بالاتر اداری و اجرائی. 5. ایجاد ظرفیت برای پذیرش ریاست جامعه جهت اجرای قوانین (ریاست جمهوری) تحقق موارد فوق عمدتاً ناظر به تصمیمگیری است تا تصمیمسازی و میتواند تعیین کنندة سهم زنان در قدرت باشد. اگر چه برخی این سهمخواهی را یک نوع تبعیض به حساب آورد ، و آن را مغایر اصل شایستهسالاری میدانند در حالیکه هرگز شرایط مساوی برای حضور زنان در قدرت فراهم نشده است تا بتوان گفت که زنان بر اساس اصل شایسته سالاری باید توانمندیهای خود را ارائه دهند تا بتوانند در قدرت قرارگیرند. بنابراین تبعیض آمیزبودن برخورداری از «سهم» در صورتی جای طرح دارد که شرایط مساوی فراهم شده باشد. موانع مشارکت زنان در قدرت: 1. فقدان انگیزة مشارکتی:پارهای اوقات به دلیل ناشناخته بودن سهم تأثیر حضور زنان در عرصة قدرت و حکومت انگیزة پذیرش مسؤلیت کمرنگ میشود. به عبارت دیگر عدم شناخت کافی از حوزة عمل و میزان و نوع اختیارات با مدیریت و مسئولیت مربوط، زنان را بر آن میدارد که از پذیرش مسئولیت فاصله بگیرند به همین دلیل خانمها معمولاً با اصرار دیگران مسئولیت میپذیرند در حالیکه مردان برای پذیرش مسئولیت رقابت میکنند. 2. پارادوکس حضور اجتماعی و حضور در خانواده:معمولاً مسئولیت ادارة خانواده که به عهدة زنان است آنان را دچار نوعی پارادوکس حضور یا عدمحضور در عرصة سیاست و قدرت قرار میدهد که اگر عوامل تسهیلکننده فراهمشود میتواند به افزایش حضور آنان در قدرت کمک کند. 3. نادیده گرفته شدن حضور زنان در احزاب:از آنجائیکه معمولاً فعالیتهای حزبی و گروهی سیاسی سکوی پرش برای رسیدن به قدرت است و زنان در فعالیتهای حزبی حضور کمتری دارند همواره زمینه مناسب برای حضور آنان در مناصب مدیریتی کمتر میشود یعنی چون حضور در احزاب ندارند کمتر دیده میشوند. 4. پرهزینه بودن و کمبهرهبودن حضور زنان در قدرت:از آنجا که قدرت میدان زد و بندهای سیاسی است و بعضاً هزینههای بسیاری را چه در زمینه آبرو و چه جان فرد و چه رقابتهای سیاسی به همراه دارد و زنان میکوشند تا از حریمهای خانوادگی و شخصی برخوردار باشند تا کسی معترض حریم شخصی آنها نشود، وارد شدن به این میدان هزینههای زیادی برای آنان داشته باشد بعضاً از پذیرش مسئولیت پرهیز میکنند. 5. نبود فرصت کافی برای تصدی مسئولیتها:ایجاد شرایط متناسب با مردان برای زنان در حوزههای قدرت کمرنگ است و زنان از شانس کمتری برای طی مدارج مدیریتی برخوردارند. و همین امر موجب تأخر سیاسی آنان میشود. بنابراین اگر امروز بخواهیم ارزیابی از جایگاه زنان در قدرت و حکومت داشته باشیم طبعاً با این نتیجه روبرو میشویم که اگر چه در برخی مناصب عالی حضور زنان به چشم میخورد اما ادبیات و فرهنگ حاکم زنان را به سمت خانهنشینی سوق میدهد. تقلیل ساعات کار بانوان در ادارات ،پیشنهاد کاهش سن ازدواج ، تقلیل زمان بازنشستگی پیش از موعد برای زنان، افزایش مرخصیهای زایمان و .... ، از عواملی است که منتهی به خانهنشینی زنان میشد و آنها را از قرارگرفتن در محیط اجتماع دور میکند. 1. شمس الدین- محمد مهدی - مشارکت سیاسی زنان در اسلام- ص 12
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 532]