واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آشا محرابی علاوه بر كارگردانی، بازیگر بسیار توانمندی است كه چندی پیش در سریال پر مخاطب قلب یخی بازی قابل قبولی را از خود ارائه داده است. نمایش اتوبان، نمایش ساده و روانیاست كه... همه ما تنهاییم به تازگی نمایشی با اسم اتوبان در سالن سایه به كارگردانی آشا محرابی روی صحنه رفته است. این نمایش چهارمین تجربه محرابی در حوزه كارگردانی است. او سال گذشته نمایش «من حرفی ندارم، دنبالشو نگیر» را در سالن سایهبه روی صحنه برده كه توجه بسیاری را به خود جلب كرد. آشا محرابی علاوه بر كارگردانی، بازیگر بسیار توانمندی است كه چندی پیش در سریال پر مخاطب قلب یخی بازی قابل قبولی را از خود ارائه داده است. نمایش اتوبان، نمایش ساده و روانیاست كه همه اتفاقاتش در اتوبان میافتد. چطور شد تصمیم گرفتید این متن را كار كنید؟ سال گذشته نمایش «من حرفی ندارم، دنبالشو نگیر» را كار كردم كه خدا را شكر اجرای خوب و موفقی بود. امسال هم تصمیم به اجرای نمایش اتوبان را گرفتم. ایده اصلی این نمایش را از كاری با نام اتوبان از نیل لبیوت گرفتم كه اپیزودهای مختلفی داشت كه همه در اتوبان اتفاق میافتاد. در بروشور هم ذكر كردهام كه این نمایش بر اساس دیدهها، شنیدهها و خواندهها شكل گرفته. یك اپیزود را مهران رنجبر نوشته است اپیزود دیگری را حمید آذرنگ نوشتند و به كار هدیه دادند و بقیه اپیزودها را هم خودم نوشتم. این نمایش دریك اتوبان اتفاق میافتد با 12 شخصیت. در اتوبان قضاوت در مورد روابط بین شخصیتها به عهده مخاطب گذاشته شده. بله، من این را بسیار میپسندم و فكر میكنم دورهایكه بخواهیم قضاوتی را به خورد مخاطب بدهیم گذشته است ما باید موقعیتی را خلق كنیم و بگذاریم تا مخاطب آن را قضاوت كند و بسنجد. فضاسازی با ویدئو پروجكشن و آوردن تصویر بازیگران در پشت كار، ایده خودتان بود یا به پیشنهاد طراحصحنه صورت گرفت؟ ایده خودم بود. تابهحال كارهای زیادی با این روش تولید شده بود اما در بسیاری از كارها تصویر روی پرده، ساز خودش را میزد و بازیگر هم روی صحنه ساز خودش را. فكر كردم همیشه در طول كار، بازیگر لحظات حسی دارد كه نه به چشم مخاطب میآید نه حتی كسی كه در همان صحنه كنارش بازی دارد، بنابراین جالب است آن صحنهها به نحو دیگری نمایش داده شود. مثلا فرض كنید در جایی كه بازیگر برای تعمیر، زیر ماشین میرود و كاملا از دید همه پنهان میشود، خیلی خوب است بتوانیم مرز بین تصویر و حضور فیزیكی بازیگر را كاملا از بین ببریم و یا در جای دیگر بتوانیم موضوعی كه در ذهن شخصیتمان میگذرد را به مخاطب نشان دهیم. و این باعث شد به ویدئو پروجكشن فكر كنم. البته بهصورتی كه پرده نمایش این تصاویر، از اول روی صحنه دیده نشود و مخاطب در طول كار متوجهاش نباشد تا زمانی كه تصویر روی پرده شكل بگیرد. یك ماه قبل از اینكه این متن به این شكل در بیاید، با مجید حمزه؛ طراح صحنه كار صحبت كردم. او خیلی زحمت كشید تا بتواند توری مخصوصی پیدا كند كه فقط وقتی تصویر رویش نقش میبندد، دیده شود. اگر كار در سالن دیگری جز سایه اجرا میشد و عمق صحنه زیاد بود در این امر كه مخاطب توری را تا زمان نقش بستن تصویر نبیند موفقتر بودیم. اما تا همین جا هم خوب از آب در آمدن كار را مدیون حمزه هستم. استفاده از این ویدئو پروجكشن برای به تصویر درآوردن آنچه مخاطب در آن واحد قادر به تماشایش نیست یا خواندن ذهن شخصیت در تصویر، ایده جذابی بود اما واقعا این نمایش با این داستان، به انجام چنین كاری نیاز داشت؟ یعنی اگر ما این صحنههای ریز را نمیدیدیم چه اتفاقی میافتاد؟ در تمام كارهایم خیلی دوست داشتم به لحظههای تنهایی آدمها و فكرهایی كه در آن زمان خاص از خاطرشان عبور میكند بپردازم. همه ما موجودات تنهایی هستیم. شاید در طول روز، با انجام كارها و قرار گرفتن در كنار سایرین، برای مدتی این تنهایی را فراموش كنیم اما واقعیت این است كه باز هم تنهاییم. بعضی وقتها فكر میكنم اگر یك لحظه دنیا را متوقف كنیم، بایستیم و به واقعیت نگاه كنیم شاید دریابیم كه واقعیت موجود با« واقعیت » چقدر تفاوت دارد. ویدئو پروجكشن، در بعضی بخشها عواطف شخصی بازیگر كه فقط مختص همان شخصیت است را نشان میدهد و مخاطب را كاملا به شخصیت نزدیك میكند. كار ما این است كه اولا موقعیت را نشان دهیم و بعد به صورت كاملا همزمان، حس شخصیت را در آن لحظه و موقعیت خاص، به تصویر بكشیم و در آخر قضاوت را به عهده مخاطب بگذاریم. بعضی از اپیزودهای كار، درونمایه طنز دارند. این طنز به دلخواه شما و با پیشبینی قبلی به كار اضافه شد یا ناخواسته است؟ با توجه به اینكه روابط انسانی میان آدمها در این كار خیلی اهمیت دارد، فكر نمیكنید همراه شدنش با طنز، تا اندازهای باعث نادیده گرفته شدن این مفهوم شود؟ به نظر من، طنز هم قسمتی از واقعیت زندگی ماست. بعضی وقتها همان اندازه كه آدم میتواند زار زار برای واقعیت موجود گریه كند، به همان اندازه هم میتواند به همان واقعیت، بخندد. این چیزی نبوده كه من از اول بخواهم یا نخواهم كه اتفاق بیفتد. همه چیز بستگی به موقعیت دارد. یك وقتهایی بدترین اتفاقها و واقعیتها آدم را به گریه وا میدارد اما شاید در زمانی دیگر، همان بدترین واقعیتها باعث شود یك دل سیر بخندیم. ابتدای كار، هیچ اصراری برای بودن یا نبودن این طنز نداشتم. با این حال، چقدر حضور طنز در كار برایتان اهمیت دارد؟ من فكر میكنم كار باید مثل زندگی باشد. زندگی یعنی آمیختهای از تمام لحظات شاد و غمگین كه هیچ كدام را نمیتوان حذف كرد. ما با 6 اپیزود روبهرو هستیم كه در هر كدام از آنها صحنه ثابت است و هیچ اتفاق خاصی رخ نمیدهد. فقط 2 كاراكتر میآیند گفتوگو میكنند و اتفاقها در بطن همین دیالوگها پیدایشان میشود. فكر نمیكنید طولانی بودن صحنهها یك مقدار برای مخاطب، خستهكننده باشد؟ به نظرتان بهتر نبود زمان هر كدام از اینها یك مقدار كوتاهتر میشد؟ من فكر میكنم كاملا زمان مناسبی دارد ضمن اینكه مفاهیم و مضامین در صورتی كه مخاطب هنگام تماشای آن، شرایط روحی مناسبی داشته باشد، آنقدر جذاب هستند كه او را تا پایان كار مشتاق نگه دارند. البته من چون كار را بسیار دوست دارم این را میگویم باید دید مخاطبان چه نظری دارند و البته اضافه میكنم كه اساسا اتفاق را چه بدانیم. اولین مسئلهای كه در كار ذهن مخاطب را درگیر میكرد، صداهای خوب بازیگران بود؛ صداهایی آشنا كه بیشتر جو نمایشنامه رادیویی را تداعی میكرد در واقع صداها از بازیها پیشی میگرفت. قبل از شروع كار به اینكه صدای بازیگران، خوب و رادیویی باشد توجه میكردید؟ نه به هیچ وجه. درست است كه این دوستان ما اتفاقا صداهای قشنگی هم دارند اما آن چیزی كه بیشتر از همه برایم مهم بود تواناییهای بازیگریشان بود. من اساسا آدمی نیستم كه برای انتخابم دنبال این مسئله بروم كه چه كسی صدایش رادیویی است. با این حال اینطور به نظر میرسد كه تمام بازیگران، رادیویی هستند. نه. اصلا اینطور نیست. بعضی بازیگران ممكن است به صورت كاملا اتفاقی در رادیو هم كار كنند اما انتخابشان به این دلیل نبوده. اما این را میپذیرم كه در كارم ردپایی از دوبله، تصویر، رادیو و تئاتر، دیده میشود آن هم شاید به این دلیل باشد كه در همه این حوزهها تجربیات اندكی داشتهام انتخاب سایر بازیگران به چه صورت بود؟ به غیر از آقای رستمی كه دورادور با او آشنا بودم و الان هم از همكاری با او خوشحالم، سایرین جزو گروه من، گروه آقالو هستند. پس یعنی برای این كار در گروهتان هیچ تغییری ایجاد نكردید؟ من معمولا در نمایشهایم سراغ بازیگران گروه خودم میروم مگر اینكه نقشی در كار باشد كه فكر كنم هیچ كدام از بازیگران گروه، برایش مناسب نیستند. در این صورت طبیعتا سراغ بازیگرانی خارج از گروهم میروم. چرا در صحنه برای بازیگران از میكروفن استفاده كرده بودید؟ برای ایجاد تعادل بین صحنه و تصویر. پس اگر اینطور نبود از میكروفن استفاده نمیكردید؟ بدون شك! چون آن موقع وظیفه بازیگر بود كه صدایش را به مخاطب برساند. ممكن است یك روز خودتان هم تصمیم بگیرید در این گروه بازی كنید؟ معمولا ترجیح میدهم در كارهایی كه كارگردانی میكنم بازی نداشته باشم اما در همین گروه خودم، تك تك این دوستان میتوانند كارگردانی كنند و آن وقت اگر از من برای بازی دعوت كنند كه با كمال خواهم پذیرفتم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]